به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array

    ترس از اینده

    با سلام ! همان طور که میدانید دانشگاه از مهر شروع میشود و من به دلایلی شرایط سختی را در دانشگاه و کلاس درس و سلف غذاخوری سپری میکنم!الان استرس دارم که یک ماه دیگه باید در شرایط سخت قرار بگیرم و مدت طولانی ای باید شرایط بدی رو بگذرونم):

    نمیدونم چرا نمیتونم ذهنمو در حال قرار بدم و به فکر اینده نباشم!چیکار کنم?

  2. کاربر روبرو از پست مفید bichare22 تشکرکرده است .

    salehe92 (شنبه 25 مرداد 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام

    من به دلایلی شرایط سختی را در دانشگاه و کلاس درس و سلف غذاخوری سپری میکنم!
    امکان دارد دلایل تون را توضیح بدید؟
    مشکل قبلی که ذکر کرده بودید حل شد؟ (به جای یکی از دوستانتون در امتحان شرکت کرده بودید.)

    نمیدونم چرا نمیتونم ذهنمو در حال قرار بدم و به فکر اینده نباشم!چیکار کنم?

    نگرانی هایی که درباره اینده دارید را میشه ذکر کنید؟ منظورتون شغل و سربازی و مسائل روتین که همه باهاش سر و کار دارند، هست؟

    من هم قبلا خیلی ذهنم درگیر گذشته و اینده بود. کم کم به خودم قبولوندم که گذشته گذشته و دیگه کاری براش نمی تونم بکنم. ولی در گذشته اشتباهاتی کرده بودم در نتیجه خیلی نگران اینده بودم. (منظورم از اشتباهات مسائل درسی.) ولی الان مدتی که دیگه به ذهنم اجازه نمیدم روی اینده متمرکز بشه.
    سعی می کنم سرمو با کارهایی که دارم و باید انجام بدم، گرم کنم و بقیه اش هم سپردم به دست خدا و سرنوشت.
    البته مدت کوتاهی که دارم اینگونه عمل می کنم. قبلا خیلی به اینده فکر می کردم و در نتیجه خیلی خیلی ناراحتم می کرد. انچه که باعث شده فکر به اینده را کنار بذارم اینه که بهم ثابت شده که اینکار هیچی جز ناراحتی و اضطراب برام به همراه نداره. می تونم بهتون بگم که از فکر به اینده دیگه خسته شدم! و خلاصه دست از سرش مدتی که برداشتم و هر وقت که می خوام به اینده فکر کنم، جلوی خودمو می گیرم و به خودم می گم: شما فعلا کارهای الانت را انجام بده، اینده نگری و بقیه مسائل باشه برای بعد. هر چیزی به وقتش. اصلا از کجا معلوم که فردا زنده باشم.

    برای بر طرف گردن نگرانی هاتون، اول ببینید دلیلش چیه و ایا الان کاری برای برطرف کردنش می تونید بکنید یا نه. اگر میشه که سریعتر اقدام کنید. اگر هم نه، قبول کنید و بپذیرید که فکر کردن دردی را دوا نمی کنه و رهاش کنید و به زندگی تون برسید.
    البته خیلی سخته. قبلا فکر می کردم که نمیشه به اینده فکر نکرد.
    اما وقتی باور کنید و بهتون ثابت بشه که از فکر کردن به اینده چیزی جز ضرر نصیبتون نمیشه، انوقت رهاش می کنید.

    با ارزوی ارامش و سلامتی و موفقیت


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  4. 4 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 25 مرداد 93), bichare22 (سه شنبه 28 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 28 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مشکل قبلی که ذکر کرده بودید حل شد؟ (به جای یکی از دوستانتون در امتحان شرکت کرده بودید.)[
    quote][/quote]
    بله پدر دوستم با رییس دانشگاه صحبت کرد و ازون تعهد کتبی گرفت .گفت چون بچه های خوبی هستید اینبار گذشت میکنم

    امکان دارد دلایل تون را توضیح بدید؟
    حضور در کنار دیگران برام ناراحت کننده است.وقتی بهجای دوستم رفتم امتحان دادم یکی از مراقب ها که کارت هارو چک میکرد هم یک دختر بود که اون رفت گفت به بهزادی و اونم اومد برگه رو گرفت!!!حالا من باید هر روز ببینمش): یک چیزی میگم تا متوجه تنفر من ازش بشید.چند هفته پیش تو خیابون دیدمش میخواستم با ماشین زیرش کنم اما دوستم نذاشت.کار بدیه ولی من وقتی دیدمش اعصابم خورد شد حالا من چطوری اینو هرروز ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    نگرانی هایی که درباره اینده دارید را میشه ذکر کنید؟ منظورتون شغل و سربازی و مسائل روتین که همه باهاش سر و کار دارند، هست؟
    بله کارهایی که دوست ندارم انجام بدم ولی از روی نیاز واجبار مجبورم انجام بدم نگرانم میکنه و فکر و ذهنمو مشغول میکنه ونمیتونم به چیز دیگه ای فکر کنم.

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    یک چیزی میگم تا متوجه تنفر من ازش بشید.
    چند هفته پیش تو خیابون دیدمش میخواستم با ماشین زیرش کنم اما دوستم نذاشت.کار بدیه ولی من وقتی دیدمش اعصابم خورد شد حالا من چطوری اینو هرروز ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    صرفا بخاطر اینکه نمیخاستید اون دخترو ببینید میخاستید با ماشین یک انسان رو زیر بگیرید؟

    واقعا تعجب کردم جدی بود؟

    با خوندن اون جمله متوجه تنفر شما از ایشون نشدم ولی متوجه چیز های دیگه شدم

    خیلی جای بررسی داره
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  7. 2 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    bichare22 (پنجشنبه 30 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array
    صرفا بخاطر اینکه نمیخاستید اون دخترو ببینید میخاستید با ماشین یک انسان رو زیر بگیرید؟
    نه شما نمیدونی ماجرا چیه.این دختره مراقب بود بعد امدبالای سر من که کارت ها روچک کنه بعد رفت به بهزادی گفت اونم اومد برگه رو ازم گرفت.اگر نیاز نبود که من نمی امدم جای دوستم امتحان بدمبعدشم من که اونو نکشتم فقط فکرش اومد توی ذهنم.من که نمیتونم فکرمو عوض کنم.اره من خیلی ازش بدم میاد و حتی همین الانم که اینو دارم مینویسم دلم میخواد پوستشو بکنم بعدم بندازمش توی چرخ گوشتیاما من که این کارو نمیکنم!!! اما وقتی ببینمش عصبی میشم نمیتونم خودمو کنترل کنم

    متوجه چیز های دیگه شدم
    چرا واضح و صادقانه حرف نمیزنید؟نمیخوام ببینمش دست خودم نیس که عصبی میشم.

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    درسته اینکارو نمیکنین، امافکرش هم نباید بکنین! درسته ؟

    این خانوم مراقب ، وظیفه اشو انجام داده!
    طبق قوانین !

    غیر از اینه؟
    شما بهتون یکاریو میسپرن ، یعنی بشما اعتماد کردن ، و انتظار رعایت قوانین اون کارو دارن! حالا شما اگه خلاف قوانین عمل کنین، یعنی چی؟
    یعنی خیانت به اعتماد دیگران!!!!

    بعدشم ممکنه این خانومی که میگین اعتقادات قوی ای داشته باشه، دوست نداشته باشه حق و حقوق بقیه کسانی که دارن این امتحان و میدن ضایع بشه و اگه چشم پوشی میکرد فردا ، روز قیامت باید پاسخ کارشو بده!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  10. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 30 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.