سلام، داستاني كه مينويسم شايد طولاني باشه، مشكلم هم از نوع خيانت توي ٢٢ سالگي نيست توي ٥٠ سالگي و بعد ١٨ سال زندگيه، اگر بخوام حلاصه بگم من دو فرزند دارم و همسرم رو خيلي دوست داشتم، قبلن هم واسه ي كار هر جا ميشد ميرفتم و بعد چند سال خونه و ماشين و ... خريدم(و البته به نام زنم كردم) و زندگيمون خيلي جا افتاد و بچه هامون هم بزرگ شدن(يكيشون ١٧ سال و اون يكي ١٢) و الان بعد اين همه سال زندگي زنم مهريه اش رو گذاشته اجرا و زده زير همه چي و همه ي ما رو ترك كرده(دليلش هم اينه كه ميگفت تو با يكي رابطه داري و البته بهش ثابت شد كه اينجوري نيست ولي تحت تاثير حرفاي پدر و مادرشه) و خلاصه بچه ي بزرگترم رو كه ميگه حق با منه رو كلا ول كرده و رفته. مهريه اش رو هم ميپردازم و همونجور كه گفتم همه چيزم رو كه زحمت كشيدم به اسم اون كردم و الان هيچي ندارم و فقط ميخام كه ازش به شديدترين شكل انتقام بگيرم،
علاقه مندی ها (Bookmarks)