عزیزم،
با پدر و مادرت مهربان تر از اینها باید برخورد کنی. نمی دونی چند وقت دیگه کنارت هستن. وقتی خدایی نکرده، از دستشون بدی دیگه هیچ اهمیتی نداره پدرت با سر و صدا غذا می خورده یا خیلی مبادی آداب. کنترل می کرده آروغش رو یا نه. پدرت رو همینجور که هست، دوست بدار.
می تونی با موقعیت به صورت طنز برخورد کنی و از حس بد خودت کم کنی. ( کاری که من هم گاهی در مورد آدم های اطرافم می کنم و عالی جواب می ده)
مثلا پدر با سر و صدا داره غذا می خوره؛ با خنده بگو: ای جاااااان ! بابا همچین با اشتها غذا می خوره آدم گشنه اش میشه.
یا آروغ می زنن؛ بگو : خب به سلامتی غذای بابا هم که هضم شد. دیگه نگرانی نداریم d: گوشت بشه به تنتون بابایی.
باور کن این چیزها اونقدر اهمیت نداره که فکرشو می کنی. لپ بابا رو بچسب جهت بوس که معلوم نیست تا کی در اختیار توئه.
در مورد پس اندازت هم، به همسرت فعلا چیزی نگو و اجازه بده پدر، برای خرید، تصمیمشون رو بگیرن. اگر هم قرار شد بخشی رو خودت بدی، لازم نیست همسرت از این بده بستون ها اطلاع داشته باشه.
شاد باشی
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)