سلام
مادرم حالش خوب نیست مدام گریه میکنه خیلی زیاد به من وابستست بابام چند روزیه دنبال خونست
مادرم همش بهم میگه من برم خونمون میای؟ شوهرت هواتو داره؟ نگرانه پسرمم هست میگه نمیتونم از علی جدا شم
بهش میگم اره مامانم انقدر میایم که خودت خسته میشی و میگی دیگه نیاین
اما فایده نداره همه اش تو فکره
نمیدونم چه کار کنم
اصلا تحمل ندارم مادرمو تو همچین وضعیتی ببینم
بهش گفتم تو که از اینجا بری منم میفروشم میام نزدیک خودت خونه میگیرم اما فایده نداره
دیدم حالش خرابه بهش گفتم با ما بیاد مشهد( همسرمم خدا خیرش بده قبول کرد) کمی خوشحال شد اما لحظه ایه...
میدونم الان داره گریه میکنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)