به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چگونه یک پسر را فراموش کنم

    سلام دوستان عزیز
    من یه دختر بیست ساله ام . تا الان بیشتر تمرکزم روی رشته تحصیلیم و درسم بوده .اما متاسفانه من دچار مشکلی شدم که شاید به نظرتون خنده دار باشه ولی من به خاطر این مسئله همه تمرکزم را از دست دادم و دیگه نمیتونم روی درسم تمرکز کنم.
    من الان ترم چهار را تمام کردم .قضیه از وقتی شروع شد که من ترم سوم بودم .اواسط ترم سوم که بودم متوجه نگاههای یکی از پسرای دانشکدمون شدم که با من همکلاسی نبود و ترم هفتم بود.البته ما توی یه کلاس همکلاسی بودیم ولی ایشون معمولا سر اون کلاس نمیومد و خیلی غیبت میکرد. منم از اون پسر بدم نمیومد ظاهر ارومی داشت . اما اصلا تو فکرش نبودم. مثه همیشه درسمو میخوندم .البته اینم بگم که منم گاهی به نگاهاش جواب میدادم (شاید اشتباهمم همین بود)تا اینکه دقیق روز 24 دیماه بعد از امتحان همون درس مشترکمون ، به من پیشنهاد اشنایی بیشتر داد. دقیقا حرفی که زد این بود که اگه مایل باشین با هم بیشتر آشنا بشیم.راستش من هیچ وقت اهل دوستی نبودم .بهش گفتم که من اهل اینجور دوستیای دونفره نیستم.اونم معذرت خواهی کرد ورفت.راستشو بخواین از همون لحظه ای که رفت از جوابی که بهش دادم پشیمون شدم چون ته دلم ازش خوشم میومد .به نظر پسر خوبی بود اهل جلب توجه وسبک بازی نبود.از همون روز کارم شد فکر کردن بهش .حتی فکر میکردم ترم جدید که شروع بشه ودوباره ببینمش ممکنه دوباره پا پیش بذاره. فکر میکردم چون من بهش گفتم اهل اینجور دوستیا نیستم ممکنه بیشتر بهم علاقه مند شده باشه و بهم پیشنهاد ازدواج بده(چقدر من ساده و نادان بودم) ترم جدید که شروع شد بیشتر ازترم قبل سرکلاس میومد حتی زودترم میومد .اوایل ترم هنوز با نگاهش منو دنبال میکرد ولی من دیگه به نگاهشم جواب نمیدادم.(با اینکه خیلی دوستش داشتم از نگاه کردن بهش فرار میکردم) .تا اینکه بعد از عید بود که فک کنم دیگه ناامید شد ودید من بهش پا نمیدم یه روز وقتی وارد کلاس شدم دیدم داره با یکی از دخترای کلاس حرف میزنه .داشت راجب به دوست دخترش حرف میزدوباورم نمیشد.داغون شدم.تمام اون روز ر گریه کردم. جالب اینجاست که بعداز اون روز دیگه سر کلاس نیومد و دوباره شروع کرد به غایب کردن.

    داغون شدم ولی هنوز تو فکرشم نمیدونم چرا بهش فکر میکنم اون فقط دنبال یه دوست دختر بود ومن این همه بهش فکر کرده بودم.از اون روز تا الان همش به اون فک میکنم.باورتون نمیشه ولی هر روز میرم فیس بوکشو چک میکنم و پستایی که میذاره را میخونم حتی کسایی که پستشو لایک میکننم چک میکنم. میبینم اون واقعا خوشه کلی دوست داره. ولی من چی همش دارم به اون فکر میکنم از خودم بدم میاد الان هفت ماهه که دارم به یه همچین ادم بی ارزشی فکر میکنم.اهنگ گوش میدم به اون فکر میکنم . وقتی کتابمو باز میکنم و شروع میکنم به خوندن حواسم پرت میشه یاد نگاهش میافتم و با خودم میگم کاش هیچ وقت بهش نگاه نکرده بودم اعصابم خرد میشه چون میدونم اون فهمید که من ازش خوشم اومده .ای کاش حداقل این قضیه را نفهمیده بود.با خودم میگم تو دلش کلی به من خندیده.با خودم میگم نکنه به بقیه بچه ها چیزی گفته باشه اعصابم خرد میشه.هنوزم بهش فک میکنم مخصوصا به نگاهی که بهش کردمو ونباید میکردم.

    باورم نمیشد انقدر احمق باشم و اولین بار که به یه نفر دل میبندم اینجوری بشه
    الان فقط میخوام رو درسم تمرکز کنم .آخه من یه سال ونیم دیگه کنکور ارشد دارم .ولی نمیتونم بهم بگید چی کار کنم که فقط بتونم رو درسم تمرکز کنم و اون آدم را فراموش کنم.

    میدونم ممکنه بگید چقدر ساده لوحی ولی باور کنیدمن خیلیم ساده نیستم .قبلنم چندتا مورد اینجوری بود ولی من هیچ وقت به هیچ کدومشون فکر نکرده بودم چون من واقعا به دوستی اعتقاد ندارم .ولی این پسررو فکر میکردم پسر خوبیه.

    اعصابم خرده از اول تابستون هیچی درس نخوندم .تو را خدا راه حل بدین...

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nahid72 نمایش پست ها
    سلام دوستان عزیز
    من یه دختر بیست ساله ام . تا الان بیشتر تمرکزم روی رشته تحصیلیم و درسم بوده .اما متاسفانه من دچار مشکلی شدم که شاید به نظرتون خنده دار باشه ولی من به خاطر این مسئله همه تمرکزم را از دست دادم و دیگه نمیتونم روی درسم تمرکز کنم.
    من الان ترم چهار را تمام کردم .قضیه از وقتی شروع شد که من ترم سوم بودم .اواسط ترم سوم که بودم متوجه نگاههای یکی از پسرای دانشکدمون شدم که با من همکلاسی نبود و ترم هفتم بود.البته ما توی یه کلاس همکلاسی بودیم ولی ایشون معمولا سر اون کلاس نمیومد و خیلی غیبت میکرد. منم از اون پسر بدم نمیومد ظاهر ارومی داشت . اما اصلا تو فکرش نبودم. مثه همیشه درسمو میخوندم .البته اینم بگم که منم گاهی به نگاهاش جواب میدادم (شاید اشتباهمم همین بود)تا اینکه دقیق روز 24 دیماه بعد از امتحان همون درس مشترکمون ، به من پیشنهاد اشنایی بیشتر داد. دقیقا حرفی که زد این بود که اگه مایل باشین با هم بیشتر آشنا بشیم.راستش من هیچ وقت اهل دوستی نبودم .بهش گفتم که من اهل اینجور دوستیای دونفره نیستم.اونم معذرت خواهی کرد ورفت.راستشو بخواین از همون لحظه ای که رفت از جوابی که بهش دادم پشیمون شدم چون ته دلم ازش خوشم میومد .به نظر پسر خوبی بود اهل جلب توجه وسبک بازی نبود.از همون روز کارم شد فکر کردن بهش .حتی فکر میکردم ترم جدید که شروع بشه ودوباره ببینمش ممکنه دوباره پا پیش بذاره. فکر میکردم چون من بهش گفتم اهل اینجور دوستیا نیستم ممکنه بیشتر بهم علاقه مند شده باشه و بهم پیشنهاد ازدواج بده(چقدر من ساده و نادان بودم) ترم جدید که شروع شد بیشتر ازترم قبل سرکلاس میومد حتی زودترم میومد .اوایل ترم هنوز با نگاهش منو دنبال میکرد ولی من دیگه به نگاهشم جواب نمیدادم.(با اینکه خیلی دوستش داشتم از نگاه کردن بهش فرار میکردم) .تا اینکه بعد از عید بود که فک کنم دیگه ناامید شد ودید من بهش پا نمیدم یه روز وقتی وارد کلاس شدم دیدم داره با یکی از دخترای کلاس حرف میزنه .داشت راجب به دوست دخترش حرف میزدوباورم نمیشد.داغون شدم.تمام اون روز ر گریه کردم. جالب اینجاست که بعداز اون روز دیگه سر کلاس نیومد و دوباره شروع کرد به غایب کردن.

    داغون شدم ولی هنوز تو فکرشم نمیدونم چرا بهش فکر میکنم اون فقط دنبال یه دوست دختر بود ومن این همه بهش فکر کرده بودم.از اون روز تا الان همش به اون فک میکنم.باورتون نمیشه ولی هر روز میرم فیس بوکشو چک میکنم و پستایی که میذاره را میخونم حتی کسایی که پستشو لایک میکننم چک میکنم. میبینم اون واقعا خوشه کلی دوست داره. ولی من چی همش دارم به اون فکر میکنم از خودم بدم میاد الان هفت ماهه که دارم به یه همچین ادم بی ارزشی فکر میکنم.اهنگ گوش میدم به اون فکر میکنم . وقتی کتابمو باز میکنم و شروع میکنم به خوندن حواسم پرت میشه یاد نگاهش میافتم و با خودم میگم کاش هیچ وقت بهش نگاه نکرده بودم اعصابم خرد میشه چون میدونم اون فهمید که من ازش خوشم اومده .ای کاش حداقل این قضیه را نفهمیده بود.با خودم میگم تو دلش کلی به من خندیده.با خودم میگم نکنه به بقیه بچه ها چیزی گفته باشه اعصابم خرد میشه.هنوزم بهش فک میکنم مخصوصا به نگاهی که بهش کردمو ونباید میکردم.

    باورم نمیشد انقدر احمق باشم و اولین بار که به یه نفر دل میبندم اینجوری بشه
    الان فقط میخوام رو درسم تمرکز کنم .آخه من یه سال ونیم دیگه کنکور ارشد دارم .ولی نمیتونم بهم بگید چی کار کنم که فقط بتونم رو درسم تمرکز کنم و اون آدم را فراموش کنم.

    میدونم ممکنه بگید چقدر ساده لوحی ولی باور کنیدمن خیلیم ساده نیستم .قبلنم چندتا مورد اینجوری بود ولی من هیچ وقت به هیچ کدومشون فکر نکرده بودم چون من واقعا به دوستی اعتقاد ندارم .ولی این پسررو فکر میکردم پسر خوبیه.

    اعصابم خرده از اول تابستون هیچی درس نخوندم .تو را خدا راه حل بدین...
    ببین این پیشنهاد آشنایی بیشتر همه جا پیش میاد
    یه بدی ما دخترا اینه که فک میکنیم هودمون خوبیم بقیه ی دهترا خوب نیستن
    پس هر پسری که به ما پیشنهاد بده ما رو واسه ازدواج میخواد

    ببین عزیز دلم
    دختر خوب کم نیس زیاد هس
    همون دخترایی هم که دوس پسر دارن و از نظر شما بد
    با پیشنهاد اول پا نمیدن
    پسر هم اینجوری نیس که همین دختر رو دید بعد پرسید با من دوست میشی؟ نتیجه بگیره دختره پاکه و یاالله عروسی کنه
    هزار جور معیار هس که باید در نظر گرفت
    بهد اون بیچاره ها فکر هودشون رو هم میکنن
    اونا فراره مسئوله یه زندگی باشن ..... فردا روز کسی به شما نمیگه که چرا سربازی نرفتی و کار نداری و .....
    پس فک نکن هر پسری که طرفت اومد یکم رفتارش موجه بود واسه ازدواج هس
    تنها راه مصون ماندن از ناراحتی دوری از هرگونه دوستی قبل از ازدواج هس تا زمانی که کسی نیومده صریح در مورد ازدواج حرف نزده فکر نکن که مورد بره ازدواج هس ولی رفتارت متین باشه با همه

    بعد اون بیچاره آدم بدی نیس
    اصن چرا باید به شما بخنده
    آره شاید با نگاهت فهمیده که تو هم ازش خوشت میاد
    جرئت کرده اومده پیشنهاد دوستی داده
    تو هم وقار و شخصیت خودت رو حفظ کردی به پیشنهادش جواب رد دادی
    تا اینجا که همه چی به نفع تو هس
    برخلاف میل باطنیت با اراده ی کامل به پیشنهاد یک پسر جواب منفی دادی پس آقرین بر تو

    اون بیچاره هم فکری در مورد تو نمیکنه
    اگرم بکنه
    میگه بهم پا نداد

    حالا تو الان دل بستی اونم چیز زیادی نفهمیده
    با 4 تا نگاه کسی نمیفهمه عمق دوست داشتنت
    از این به بعدم از یادت ببرش

    موردت یه مورد پیش پا افتاده است

    ولی ادامه اش نده



    اینقدر وسواس فکری نداشته باشین تو رو خدا
    شما با 4 تا نگاه فهموندی آره منم هستم
    ولی بعد دیدی دوستی هس ادامه ندادی
    شما به فکر اون چه کار داری
    اگه بخوای انقدر ناراحت باشی
    پس امثال ما باید خودکشی کنیم
    ویرایش توسط nafiseh joon : یکشنبه 19 مرداد 93 در ساعت 19:20

  3. 3 کاربر از پست مفید nafiseh joon تشکرکرده اند .

    nahid72 (یکشنبه 19 مرداد 93), محمد هم دل (سه شنبه 01 مهر 93), برنده 1988 (شنبه 12 مهر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nafiseh joon نمایش پست ها
    ببین این پیشنهاد آشنایی بیشتر همه جا پیش میاد
    یه بدی ما دخترا اینه که فک میکنیم هودمون خوبیم بقیه ی دهترا خوب نیستن
    پس هر پسری که به ما پیشنهاد بده ما رو واسه ازدواج میخواد

    ببین عزیز دلم
    دختر خوب کم نیس زیاد هس
    همون دخترایی هم که دوس پسر دارن و از نظر شما بد
    با پیشنهاد اول پا نمیدن
    پسر هم اینجوری نیس که همین دختر رو دید بعد پرسید با من دوست میشی؟ نتیجه بگیره دختره پاکه و یاالله عروسی کنه
    هزار جور معیار هس که باید در نظر گرفت
    بهد اون بیچاره ها فکر هودشون رو هم میکنن
    اونا فراره مسئوله یه زندگی باشن ..... فردا روز کسی به شما نمیگه که چرا سربازی نرفتی و کار نداری و .....
    پس فک نکن هر پسری که طرفت اومد یکم رفتارش موجه بود واسه ازدواج هس
    تنها راه مصون ماندن از ناراحتی دوری از هرگونه دوستی قبل از ازدواج هس تا زمانی که کسی نیومده صریح در مورد ازدواج حرف نزده فکر نکن که مورد بره ازدواج هس ولی رفتارت متین باشه با همه

    بعد اون بیچاره آدم بدی نیس
    اصن چرا باید به شما بخنده
    آره شاید با نگاهت فهمیده که تو هم ازش خوشت میاد
    جرئت کرده اومده پیشنهاد دوستی داده
    تو هم وقار و شخصیت خودت رو حفظ کردی به پیشنهادش جواب رد دادی
    تا اینجا که همه چی به نفع تو هس
    برخلاف میل باطنیت با اراده ی کامل به پیشنهاد یک پسر جواب منفی دادی پس آقرین بر تو

    اون بیچاره هم فکری در مورد تو نمیکنه
    اگرم بکنه
    میگه بهم پا نداد

    حالا تو الان دل بستی اونم چیز زیادی نفهمیده
    با 4 تا نگاه کسی نمیفهمه عمق دوست داشتنت
    از این به بعدم از یادت ببرش

    موردت یه مورد پیش پا افتاده است

    ولی ادامه اش نده



    اینقدر وسواس فکری نداشته باشین تو رو خدا
    شما با 4 تا نگاه فهموندی آره منم هستم
    ولی بعد دیدی دوستی هس ادامه ندادی
    شما به فکر اون چه کار داری
    اگه بخوای انقدر ناراحت باشی
    پس امثال ما باید خودکشی کنیم
    سلام نفیسه جان
    مرسی از نظرت.خیلی خوب و کامل بود ولی من نمیگم همه دخترایی که دوست پسر دارن بد هستند اتفاقا من یکی از دوست های نزدیکم خیلی اهل اینجور دوستیا هستش ولی دختر بدی هم نیست .جالب اینجاست که تاحالا چندتا دوست پسر داشته ولی همین چند هفته پیش با آخریه تموم کرد و اصلا ندیدم ناراحت باشه.الانم با یه نفر دیگه داره آشنا میشه.من نمیگم این دخترا بدن ولی من واقعا نمی تونم و نمیخوام این جوری باشم.حتی همین مسئله را واسه دوستم تعریف کردم کلی بهم خندید وگفت همین.چیزی که هفت ماه منو روانی کرده واسه اون اصلا مهم نیست. این به این معنا نیست که دختر بدیه فقط مدلش با من فرق میکنه .من واقعا آدمی هستم که خودمو میشناسم نمیتونم این مدلی باشم. من همین الانشم فقط با فکر کردن به یه نفر این وضعیتمه چه برسه به این که بخوام واقعا با کسی باشم.

    در مورد وسواس فکریم درست میگی.راستش من همش یادم میاد که یه بار اون داشت بهم نگاه میکرد منم حواسم نبود بهش خیره شدم .این تصویر از ذهنم پاک نمیشه.نمیدونم چی کارش کنم.

    تو میگی مشکلم پیش افتادس ولی هفت ماهه که نذاشته من درست درس بخونم.تو این هفت ماه فقط شب امتحان درس خوندم.من خیلی دوست دارم ارشد رتبم خوب بشه.ولی با این وضعیت نمیدونم چه کنم
    ویرایش توسط nahid72 : یکشنبه 19 مرداد 93 در ساعت 20:19

  5. #4
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این تاپیک را که لینکش را می دهم بخوانید. ببینید آیا افکار و احساسات شما شبیه صاحب این تاپیک هست یا نه . آیا مثل صاحب این تاپیک اذیت می شوید یا نه :
    http://www.hamdardi.net/thread-32560.html

  6. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    nahid72 (دوشنبه 20 مرداد 93)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 بهمن 93 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-18
    نوشته ها
    209
    امتیاز
    2,399
    سطح
    29
    Points: 2,399, Level: 29
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    536

    تشکرشده 560 در 192 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ناهید خانم ببین اون پسر کارشو خیلی خوب بلده خوب شما رو دچار تردید و وابستگی کرده، خب که چی فرضا اومد جلو دوباره پیشنهاد داد میخوای چیکار کنی؟! ازدواج؟! نه وقتی مطمئن شدی دوستت داره واسش ناز میاری یا میری دنبال زندگی خودت. واسه منم اتفاق افتاد چند بار خودمو کشیدم کنار ولی بعضی وقتا دختره کارایی میکرد من خجالت میکشیدم پیش خودم میگفتم این دیگه خیلی عاشقه ولی وقتی دوباره پیشنهاد میدادم دوباره ناز میاورد. سرانجام این روابط همین میشه شما نباید انتظار داشته باشی اون پسر خودشو وابسته به شما بکنه اتفاقا الان وقتی خودمو میبینم میگم کار درستو همین پسر انجام داده. اگه دنبال ازدواج هم باشی اون اگه شما رو بخواد حداقلش اینه دوباره پیشنهاد میده دیگه هم بهش فکر نکن.

  8. کاربر روبرو از پست مفید capitan تشکرکرده است .

    nahid72 (دوشنبه 20 مرداد 93)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nahid72 نمایش پست ها
    سلام نفیسه جان
    مرسی از نظرت.خیلی خوب و کامل بود ولی من نمیگم همه دخترایی که دوست پسر دارن بد هستند اتفاقا من یکی از دوست های نزدیکم خیلی اهل اینجور دوستیا هستش ولی دختر بدی هم نیست .جالب اینجاست که تاحالا چندتا دوست پسر داشته ولی همین چند هفته پیش با آخریه تموم کرد و اصلا ندیدم ناراحت باشه.الانم با یه نفر دیگه داره آشنا میشه.من نمیگم این دخترا بدن ولی من واقعا نمی تونم و نمیخوام این جوری باشم.حتی همین مسئله را واسه دوستم تعریف کردم کلی بهم خندید وگفت همین.چیزی که هفت ماه منو روانی کرده واسه اون اصلا مهم نیست. این به این معنا نیست که دختر بدیه فقط مدلش با من فرق میکنه .من واقعا آدمی هستم که خودمو میشناسم نمیتونم این مدلی باشم. من همین الانشم فقط با فکر کردن به یه نفر این وضعیتمه چه برسه به این که بخوام واقعا با کسی باشم.

    در مورد وسواس فکریم درست میگی.راستش من همش یادم میاد که یه بار اون داشت بهم نگاه میکرد منم حواسم نبود بهش خیره شدم .این تصویر از ذهنم پاک نمیشه.نمیدونم چی کارش کنم.

    تو میگی مشکلم پیش افتادس ولی هفت ماهه که نذاشته من درست درس بخونم.تو این هفت ماه فقط شب امتحان درس خوندم.من خیلی دوست دارم ارشد رتبم خوب بشه.ولی با این وضعیت نمیدونم چه کنم
    1-بله دوست شما آدم بدی نیس فقط احساساتش با تو فرق میکنه ولی سعی نکن مث اون باشی ( ما خواستیم نشد شما نخواه ) به دوستات هم دیگه چیزی نگو اگه تو دل خودت نگه داری زودتر یادت میره
    2-وسواس فکری : آدم ممکنه به مرد زن دار هم خیره بشه خوب حالا که چی؟ خوشم میومد ولی اراده دارم جلوشو گرفتم
    خوب اون نگا میکرده و از قیافه ی شما خوشش اومده بوده میخواسته دوست شه
    اومده جلو دیده نه از این خبرا نیس
    اون اصن فکر بدی راجع به تو نمیکنه
    3- اینکه میگم موردت پیش پا افتاده است چون اگه ادامه اش بدی بدتر میشه
    بابا ما هم 4 سال پیش چند تا لبخند رد و بدل کردیم
    بعد همه چی تموم شد و رفت
    هیشکی با اون یکی کار نداشت
    ولی مث تو انگار یه چیزی منو میخورد
    البته اینطور نبود که هر روز فیسش رو چک کنم / هرجا اونو میدیدم سعی میکردم تو فاصله ی دوری باشم
    ولی همین وسواس فکری باعث شد که از پارسال تا حالا خودم رو بدبخت کنم
    ولش کن
    این تابستون رو سعی کن با ورزش و اینا زهنت رو پاک کنی
    کنکور یک سال و نیم دیگه هم از الان نگرانی نمیخواد

    اصن فک کن یک طرفه یکی رو دوس داری و حالا باید فراموش کنی
    مگه بده
    چرا فک میکنی اولین بار نباید از یه آدم آشغال خوشت میومد؟ چرا فک میکنی اون آشغال هس؟
    نه اونم مث دوست تو میتونه دوست دختر داشته باشه
    شخصیتش با تو فرق داره
    تو هم باید فراموشش کنی

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط nahid72 نمایش پست ها
    راستشو بخواین از همون لحظه ای که رفت از جوابی که بهش دادم پشیمون شدم چون ته دلم ازش خوشم میومد .به نظر پسر خوبی بود اهل جلب توجه وسبک بازی نبود.از همون روز کارم شد فکر کردن بهش .حتی فکر میکردم ترم جدید که شروع بشه ودوباره ببینمش ممکنه دوباره پا پیش بذاره. فکر میکردم چون من بهش گفتم اهل اینجور دوستیا نیستم ممکنه بیشتر بهم علاقه مند شده باشه و بهم پیشنهاد ازدواج بده(چقدر من ساده و نادان بودم)
    اتفاقا بهترین کار رو کردی
    بهتر هس که اهل دوستی نباشی
    انتظار دوباره پیش پا گذاشتن هم نداشته باش
    اون آدم بدی نیس ولی فقط میخواد دوست باشه
    بابا ازدواج بره پسرا اینجوری نیس که درسم تموم شد و ازدواج
    خوب واقعا اونا مسئول یک زندگی قراره باشن

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------
    پ.ن : من نمیدونم چرا اینجور چیزا همون سال دوم دانشگاه پیش میاد
    آخه خودمم این طور شدم
    بعد میگفتم تابستون میشه یادم میره
    نشد که نشد

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط nafiseh joon نمایش پست ها
    1-بله دوست شما آدم بدی نیس فقط احساساتش با تو فرق میکنه ولی سعی نکن مث اون باشی ( ما خواستیم نشد شما نخواه ) به دوستات هم دیگه چیزی نگو اگه تو دل خودت نگه داری زودتر یادت میره
    2-وسواس فکری : آدم ممکنه به مرد زن دار هم خیره بشه خوب حالا که چی؟ خوشم میومد ولی اراده دارم جلوشو گرفتم
    خوب اون نگا میکرده و از قیافه ی شما خوشش اومده بوده میخواسته دوست شه
    اومده جلو دیده نه از این خبرا نیس
    اون اصن فکر بدی راجع به تو نمیکنه
    3- اینکه میگم موردت پیش پا افتاده است چون اگه ادامه اش بدی بدتر میشه
    بابا ما هم 4 سال پیش چند تا لبخند رد و بدل کردیم
    بعد همه چی تموم شد و رفت
    هیشکی با اون یکی کار نداشت
    ولی مث تو انگار یه چیزی منو میخورد
    البته اینطور نبود که هر روز فیسش رو چک کنم / هرجا اونو میدیدم سعی میکردم تو فاصله ی دوری باشم
    ولی همین وسواس فکری باعث شد که از پارسال تا حالا خودم رو بدبخت کنم
    ولش کن
    این تابستون رو سعی کن با ورزش و اینا زهنت رو پاک کنی
    کنکور یک سال و نیم دیگه هم از الان نگرانی نمیخواد

    اصن فک کن یک طرفه یکی رو دوس داری و حالا باید فراموش کنی
    مگه بده
    چرا فک میکنی اولین بار نباید از یه آدم آشغال خوشت میومد؟ چرا فک میکنی اون آشغال هس؟
    نه اونم مث دوست تو میتونه دوست دختر داشته باشه
    شخصیتش با تو فرق داره
    تو هم باید فراموشش کنی

    - - - Updated - - -



    اتفاقا بهترین کار رو کردی
    بهتر هس که اهل دوستی نباشی
    انتظار دوباره پیش پا گذاشتن هم نداشته باش
    اون آدم بدی نیس ولی فقط میخواد دوست باشه
    بابا ازدواج بره پسرا اینجوری نیس که درسم تموم شد و ازدواج
    خوب واقعا اونا مسئول یک زندگی قراره باشن

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------
    پ.ن : من نمیدونم چرا اینجور چیزا همون سال دوم دانشگاه پیش میاد
    آخه خودمم این طور شدم
    بعد میگفتم تابستون میشه یادم میره
    نشد که نشد
    فیس بوک رو هم یه مدت ببند و پسوردش رو بده دست یکی از افراد خانواده
    حوب میری عکساش رو میبینی
    فراموشش نمی کنی
    ویرایش توسط nafiseh joon : دوشنبه 20 مرداد 93 در ساعت 08:33

  10. کاربر روبرو از پست مفید nafiseh joon تشکرکرده است .

    nahid72 (دوشنبه 20 مرداد 93)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    ببخشید من نفهمیدم درست متوجه شدم یا نه! !

    ایشون فقط بشما نگاه میکردن
    بعد شما هم گاهی از نگاه ایشون کنجکاو شدین و بهشون در مقابل نگاه میکردین! ؟

    بعد ایشون یروز پا پیش گذاشتن برای آشنایی جهت دوستی! !!!؟
    بعد شما گفتین اهل دوستی نیستین :)

    بعدشم ایشون بازم بشما نگا میکردن اما شما دیگه بهشون محل نذاشتین! !!

    بعد ایشون در نهایت یروز طوری حرف زدن که شما بفهمین که ایشون قبلا دوست دختر داشتن و دخترهایی حاضرن باهاشون دوست بشن که شما جواب رد دادین!!!

    قسمتی که مایه تعجب من شد احساس تحقیر شدگی و درموندگی شماست!!!!!!


    یعنی چی؟ ؟! الان شما اتفاقا درسترین کار و کردین، اهل دوستی نبودین به کسی که اهل دوستی بوده هم جواب رد دادین و کم محلی کردین! !!! این ترس داره؟ !!! الان مثلا این آقا میره به همه میگه من اول بهش نگاه کردم اونم نگا کرد،اما تا رفتم پیشنهاد دوستی دادم رد کرد و بی محلی کرد! !!!!

    خب الان بنظر خودت، این جملات و بشنوی فکر میکنی کدومتون تحقیر شدین اون آقا یا شما!!!!؟

    شما خودت تو ذهنت واسه خودت علاقه ای ایجاد کرده بودی! فیس بوک چک میکردی و.... ! خب اینارو که بروز ندادی، دختر خوب! !!کسی که از دلت خبر نداره پس مشکلی نداره! در حال حاضر فقط فقط خودتی که از علاقه ات خبر داشتی اونم زمانی بود که فکر میکردی احساسی نسبت به یک پسر خوب پیدا کردی، حالا فهمیدی نه ایشون لیاقت شمارو ندارن.
    به کسی هم نگفتی، ظاهر قضیه هم طوریه که ایشون در واقع تحقیر شدن با پیشنهاد دوستی دادن و رد شدن توسط شما.
    همین.

    اینکه غصه نداره، داره؟
    امیدوارم یک آدم لایق نصیبتون بشه.

    وقتی کتابمو باز میکنم و شروع میکنم به خوندن حواسم پرت میشه یاد نگاهش میافتم و با خودم میگم کاش هیچ وقت بهش نگاه نکرده بودم اعصابم خرد میشه چون میدونم اون فهمید که من ازش خوشم اومده .ای کاش حداقل این قضیه را نفهمیده بود.با خودم میگم تو دلش کلی به من خندیده.با خودم میگم نکنه به بقیه بچه ها چیزی گفته باشه اعصابم خرد میشه.هنوزم بهش فک میکنم مخصوصا به نگاهی که بهش کردمو ونباید میکردم.
    دختر خوب تنها چیزی که ایشون فهمیدن اینه که شما اهل دوستی نیستین ک یک دختر خوب و باوقار هستین که ایشون لایق همچین گلی نیستن!!!!

    و نگاه های شما هرچی که بوده تو دلت بوده از نظر یک شخص ثالث این نگاه ها در جواب نگاه یک هم کلاسی متشخص بوده که همش هم میتونسته از رو کنجکاوی باشه. بخاطر اینکه شما فکر میکردین این آقا آدم موجهی هستن و تعجب کردین که چرا اینطوری نگاهتون میکنن و از روی کنجکاوی شما هم برگشتین نگاهشون کردین. همین!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 20 مرداد 93 در ساعت 10:38

  12. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 20 مرداد 93), nafiseh joon (دوشنبه 20 مرداد 93), nahid72 (دوشنبه 20 مرداد 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به خدا گاهی وقتا میگم این پسرا حق دارن انقد واسه ما دخترا جک میسازن و میخندن .
    الان مشکل شما چیه دقیقا ؟

    لطفا انقد به خودت عذاب وجدان نده . الان اتفاقی که افتاده به نفع کامل شما تموم شده .
    حالا منطقی بررسی کن. اگه پیشنهاد دوستیشو قبول میکردی که دردسر جدید درست میشد.
    به درد ازدواجم که مطمئنا نمیخورد . پس از چی خوشت اومده؟ از صدا و حرکاتش ؟که نمیشه اینطوری کسی رو شناخت.
    علاقت خیلی سطحیه و احتمال اینکه بعد از اشنایی متوجه خیلی چیزا میشدی و پشیمون میشدی زیاد بود .

    پس میبینی به نفعت بود . خوب الان دیگه غصت چیه؟
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  14. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    nahid72 (دوشنبه 20 مرداد 93)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    نمیدونم درسته که من بعد از یک ماه بازم اینجا چیزی بگم با نه؟ ولی من واقعا احساس درماندگی و تحقیر شدگی میکنم . نظرات همتون خیلی خوب بود .مرسی از نفیسه جون و دختر بی خیال و انیسا. اما من نمیتونم با خودم کنار بیام. دچار وسواس فکری شدم. همش به اون روزی فکمیکنم که تو چشمای این آقا زل زدم و احساس میکنم یه احمق بودم که این کار را کردم. دچار وسواس فکری شدم . همش اهنگ گوش میدم و به این اقا فکر میکنم. تابشتونم تموم شد ومن هیچ کاری نکردم نه کلاسی نه باشگاهی نه درسی نه حتی رمان وکتاب هیچی. احساس عقب موندن از زندگی را دارم. هیچ کاری نکردم.
    بعضی وقتا احساس میکنم خدا میخواد عمدا منو اذیت کنه : چند روز پیش بعد از دوماه پاشدم رفتم دانشگاه، درست همون روزی که من رفتم سایت اونم اومده اونجا و تازه بدتر از همه این هستش که فهمیدم ارشد هم دانشگاه خودمان قبول شده .تا حالا فک میکردم میره یه دانشگاه دیگه ولی دانشگاه خودمون قبول شده. من هر وقت میبینمش احساس حماقت و خریت وتحقیرشدن بهم دست میده . نمیخوام بگم دوستش دارم چون ارزشش را نداشت ولی من هنوزم نگرانم که اون در موردم چی فکر میکنه نمیدونم چرا ؟؟ مثلا اگه تو سایت دانشگاه باشم و اونم اونجا باشه و یهویی یه نفر از دوستام یه جکی چیزی واسه خنده بگه ومنم بلند بخندم احساس میکنم که نکنه اون فک کنه من میخوام توجهش را جلب کنم. نمیدونم چی کار کنم که بهش نشون بدم برام مهم نیستش ؟ فکرش را نمیکردم که برگرده دانشگاه خودمون بدبخت شدم. خوشحال بودم که میره . بعضی وقتا به خودم میگم نکنه قضیه را به دوستاش یا حتی بعضی از همکلاسی های خودم که باهاشون دوسته گفته باشه؟ دلم میخواد از این داشگاه برم ، حتی بعضی وقتا دلم میخواد برم انصراف بدم که دیگه نبینمش. نمیدونم چه کنم ؟ زندگیم داره میره ومن هیچ کاری واسه خودم نمیکنم همش به این فک میکنم که اون الان در مورد من چی فک میکنه؟ داغونم. تو را خدا یه چیزی بگین.

    میخوام این ترم 24 واحد بردارم که مجبور بشم تو طول ترم خودم را با درسم سرگرم کنم و دیگه نه ببینمش ونه بهش فک کنم. ولی میترسم نتونم از فکرش دربیام واز پس 24 واحدم برنیام و معدلمم خراب بشه.

    یه راه حل مسخره دیگه که به ذهنم رسید این هستش که دیگه تو محوطه دانشگاه و خارج از کلاسها عینک نزنم آخه من عینکی هستم ونمره چشمم تقریبا بالا هستش . 3.5 هست. وقتی عینک نمیزنم دقیقا چهره و صورت ادما را نمیبینم. یعنی اصلا چشمها و حالت چهرشون را نمیبینم . اینجوری دیگه واقعا نمیبینمش حتی اگه از کنارمم رد بشه واقعا نمیبینمش ولازم نیست خودم رابزنم به ندیدنش چون واقعا نمیبینمش. و مغزم دیگه این همه فکرای مسخره را تحمل نمیکنه.
    تو را خدا بهم نخندین . فقط یه چیزی بگین که اروم بشم . به همدردیتون احتیاج دارم.

    راستش دوستان من حتی یک دوست خوب ندارمکه باهاش در این زمینه حرف بزنم . نمیدونم چی کار کنم ؟ الان همه وقتم سر گوش دادن آهنگ و اینترنت و فک کردن به این ادم داره از دس میره .
    ویرایش توسط nahid72 : پنجشنبه 13 شهریور 93 در ساعت 15:24

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    فقط به این فک کن که اون پسره لایق تو نیست.
    پسری که بعد از دوبار نگاه کردن بیاد پیشنهاد بده قصد ازدواج نداره پس ذهن خودت رو درگیر نکن...
    فک کن از این پسرای خوش گذرونه ...
    ویرایش توسط milad.mehr : پنجشنبه 13 شهریور 93 در ساعت 16:19

  17. کاربر روبرو از پست مفید milad.mehr تشکرکرده است .

    nahid72 (پنجشنبه 13 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.