به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تحقیر شدن و نداشتن درک و فهم شوهرم

    سلام... من 2 سال عقد بودم و الان 5 ماهه ازدواج کردم...با شوهرم تو دانشگاه اشنا شدم...با اینکه مال ی شهر دیگه بودو از نظر فرهنگ و عقاید با هم اختلاف داشتیم من اصرار به ازدواج کردم...که ای کاش حرف خونوادمو گوش میکردمو نمیکردم...خستم...دیگه نمیدونم کیم..بخاطرش اومدم ی شهر غریب از خونوادم که همه کسمن گدشتم..اومدم اینجا که شوهرم ور دل خونوادش باشه...اصلا درکم نمیکنه...دوسداره هر روز بریم خونه باباش ولی دو ماهم دوسنداره این 4 ساعت راهو تحمل کنه و من برم پیش خونوادم...اوایل شب و روز از دلتنگی گریه میکردمو زجه میزدم... الان تحملش راحت تر شده ولی بازم دلم واسشون داره پر میزنه...با کلی امید و ارزو زنش شدم..ولی هیچ قدرمو نمیدونه...اصن دیگه نمیدونم کیمو چی دوسدارم...فقط کارایی میکنم حرفایی میزنم لباسایی میپوشم که شوهرم دوسداره...خیلی بد دهنه..اشغالو خفه شو حرفای عادیشه..من تو خونواده ای بزرگ شدم که یادم نیست یبارم پدرم به مادرم گفته باشه دهنتو ببند یا خفه شو..احترام اصل زندگی خونوادم بودو ما اینجوری بزرگ شدیم..ولی الان شوهرم راحت بم میگه خر کر احمق اسب اشغال کثافت....دلم پره..امروز عروسی دختر خالمه ولی منو نمیبره..میگه از اونا خوشم نمیاد درحالی که فقط یبار دیدتشون....
    ازش خسته شدم..دوسدارم فقط زودتر عمرم بگذره و تموم شه همه چی...ارزو میکنم یه دردو مرضی بگیرم که تموم شم...مثلا همین دیروز با دوستشو زنش رفتیم بیرون..بخاطر اینکه به شوخی گفتم عجب ادمی هستی نمیای کمکم کنی من تا زانو تو گل گیر کردم..اصن سمتم نیومود گفت فقط چرت و چرت میگی به من چه و کلی حرف دیگه جلوی بقیه..رفتم یه گوشه و اینقدر گریه کردم که سرم درد اومد..اصنم سمتم نیومد..ابروم رفت..
    یه ضعفی دارم که زود اشکم در میادو اصن بندم نمیاد....از دیشبم قهریم..دوس ندارم سر به تنش باشه..فقط به خاطره خونوادم تحمل میکنم...وگرنه خیلی وقت پیش فهمیده بودم چه غلطی کردم....کاش زودتر بمیرم که این روزاو شبارو دلتنگیارو نبینم...دلم داره واسه شهرم خونوادم مجردیم خونه بابام در میاد... فقط خاستم درد دل کنم..چون کسیو ندارم باش درددل کنم.

  2. 3 کاربر از پست مفید ماهک1 تشکرکرده اند .

    *shamim* (دوشنبه 20 مرداد 93), Amir_23 (سه شنبه 21 مرداد 93), zendegiye movafagh (شنبه 18 مرداد 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم به همدردی خوش اومدی
    این حس رو بعضی از عروس خانوم ها تجربه می کنن . چون تازه از خونه مامان اومدن و اونجا همه ناز آدمو می کشن و هیچ کی نمی گه بالای چشمت ابرو هست
    اما بعد از یه مدت همسر آدم دیگه اون توجه اولیه رو نداره و یه موقع هایی هم به خاطر نا آگاهی از مهارت های زندگی یه سری دلخوری ها پیش میاد که خود شما بهترین شخص برای مدیریت کردن این زندگی هستید
    بهتره با رفتار خوبتون شرمندش کنید . اصلا جوابشو ندید وقتی فحش می ده
    مهربونی کنید و احترام بذارید و مطمئن باشید رفتار خوب شما روی همسرتون تاثیر مثبت می ذاره
    اصلا نا امید نباش تازه اول راهی باید یه زندگیه خوب بسازی خاطره های قشنگ به جا بذاری و از زندگی نهایت لذت رو ببری
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : شنبه 18 مرداد 93 در ساعت 10:37

  4. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    معاون کلانتر (شنبه 18 مرداد 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام دوست عزیز
    میشه لطفا کمی توضیح بدین که چه نوع اختلاف هایی داشتین؟
    ایشون قبل ازدواج این نوع رفتارهارو داشت؟
    قبل ازدواج گفته بود که میخواد ببرت شهرشون؟
    لطفا سن هاتون رو هم ذکر کنید

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من 24 و شوهرم 26 سال...هر دو متاهل هستیم..اره گفته بود ولی بم قول داد که لا اقل یه هفته در میون ببرتم که نمیبره...همش انتظار داره بریم خونه باباش اینا...اگه یه روز بریم خونشون ظرف نشورم یا کمرم درد کنه کمک نکنم یه ماه میگه تا میریم خونه مادرت همش تو اشپزخونه ای ولی خونه ما هیگکار نمیکنی...در حالی که خاهر شوهرام بزرگنو هیچ کار نمیکنن....من کمک میکنم اصن دوسدارم کمک کنم ولی شوهرم خیلی بچه ست... خسته شدم از دستش...من با چنگ و دندون دارم این زندگیو حفط میکنم..من به امید این اقا این همه راهو اومدم...به امید اینکه همه کسم شه...اینجا هیچکیو ندارم..از غصه و بی کسی میمیرم ولی این اصن نمیبینتم..من یه ابزار شدم..قبل ازدواج یچی دیگه میگفتو الان یچی دیگه...من عوض شدم..خودمو نمیشناسم..از خودم بدم میاد.. چطور زندگیو مدیریت کنم وقتی وسط دعوا میگه چون ما دختر پس نمیدیم من با تو موندم...من گه خوردم تورو گرفتم..تو انگشت کوچیک خاهر منم نمیشی...وای اینقد حرف بم زنه که یه ادم کینه ای عقده ای شدم..دعوامون سره چیه...چرا خونه بابام ساعت 12 گفتی بریم خابم میاد...چرا این مانتویی که با خودش خریدمو میپوشی...چرا میگی بریم خونه مادرت..چرا از داداشت نظر میخای...خودمم نمیدونم چرا شوهر کردم...ارامش پس از ازدواج کو پس؟واس این زندگی چیکار کنم..پول نداره میگم به درک تو یخچال هیچی نداریم میگم فدای سرت..

    - - - Updated - - -

    وای ببخشید چی نوشتم...حواسم خیلی پرته..میخاستم بگم هر دو فوق لیسانس هستیم...

  7. کاربر روبرو از پست مفید ماهک1 تشکرکرده است .

    Amir_23 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    ماهک جان شوهر شما از اون دسته ادم هایی هستش که به خانواده وابستگی شدید داره اصلا نگران نباش چون اگه درست مدیریت کنی به لطف خدا تا چند سال دیگه البته مدتش بستگی به شوهرت داره درست میشه یه مدت زیاد بهش گیر نده خودتو به بیخیالی نزن وقتی فحش میده هیچی نگو سکوت کن
    شاید اون حسودی میکنه که نمیزاره بری پیش خانوادت
    میخوای بشین باهاش صحبت کن و ببین که چرا با رفتن مشکل داره ؟یا دلیل این حرفاش چیه ؟ هر دوتون تحصیلکرده هستید پس باید باهم منطقی باشید
    عزیزم فقط صبرررررر کن

    - - - Updated - - -

    ببخشید خودتو به بیخیالی بزن

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آذر 93 [ 17:46]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ماهک جان سلام من بعداز چهار سال زندگی مشترک و صحبت کردن با دوست و اشنا به این نتیجه رسیدم که مردا شدیدا رو خانواده هاشون تعصب دارن یعنی به جرا ت میتونم بگم که برای اکثریت مردها خانواده در درجه اول اهمیت و همسر در درجه دوم قرار داره، حاضرن از اسایش همسرشون بزنن به قیمت اینکه خانواده شون رو راضی نگه دارن فکر میکنن اگه غیر از این باشه زن ذلیل محسوب میشن، پس خیالت راحت باشه اینکه همسرت بهت میگه خونه مادرش باید کار کنی وزود زود به اونا سر میزنه خصلتیه که تو مردا مشترکه پس خیلی خودتو اذیت نکن برای بد صحبت کردنش هم کاملا بستگی به جوی داره که توش بزرگ شده مطمئن باش از بچگی تو خانواده با این حرفا بزرگ شده طول میکشه تا تو بخوای تغییرش بدی، خود من همسرم خیبی پرخاشگر و عصبیه و میدونم کاملا ریشه در بچگیش داره اینا چندتا برادرن که همش با داد و بیداد باهم حرف زدن، بخدا اکثریت مردا از این اخلاقا دارن اینکه داد میزنن وبددهنن و اصرار دارن بیشتر به خونه پدرشون برن پس فکر نکن این خصلتا رو ففط همسر تو داره

  10. 3 کاربر از پست مفید رویای دست نیافته تشکرکرده اند .

    مهربونی... (یکشنبه 19 مرداد 93), zendegiye movafagh (شنبه 18 مرداد 93), ساحل75 (یکشنبه 19 مرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام به نظرم مشکل از اینجا آب میخوره که تمام محبتی که احتیاج داریو از همسرت میخوای بگیری ، این محبت باید تقسیم بشه بین خانوادت ، همسرت ، دوستات . درسته دوری ازشون ولی هر روز زنگ بزن یا اگه امکانش برات وحود داره از طریق وب کم و اینجور چیا باهاشون در ارتباط باش ، تو میدونستی قراره بیای یه شهر غریب زندگی کنی و دوری از خانوادت پس با این موضوع کنار بیا ، اینقد غر زدی و احساساتی عمل کردی که شوهرت گفته به زور نگهت داشتمو... تو خوشت میا از زنی که دائم گریه کنه و دائم دلتنگ باشه؟ نه مطمئنا توئم خسته میشی ، پس به خودت بیا و زندگیتو بخاطر خانوادت خراب نکن ، اول زندگیته دختر ، اینجوری کم بیاری بعدا میخوای چی کنی؟ قوی باش. از امروز تصمیم بگیر واسه خودت زندگی کنی و باشگاه ثبت نام کن .

  12. 2 کاربر از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده اند .

    مهربونی... (یکشنبه 19 مرداد 93), ساحل75 (یکشنبه 19 مرداد 93)

  13. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 مرداد 99 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    6,307
    سطح
    51
    Points: 6,307, Level: 51
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم با نظر سپیده تاریک موافقم

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 تیر 97 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    4,248
    سطح
    41
    Points: 4,248, Level: 41
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    472

    تشکرشده 247 در 75 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ببین دوست عزیزخیلی ازخانمهاهستندکه مثل شماهستندودورازخانواده درشهرخانواده همسرزندگی می کنندشمامی تونی زندگیتومدیریت کنی ولی باگریه ی زیادکه مشکل حل نمی شه بدترشوهرت عصبی می شه توی کتاب رازهایی درباره ی مردان دکتربارباراآنجلیزخوندم که وقتی مازنهاگریه می کنیم مردهااحساس خوردشدن وتحقیربهشون دست می ده چون خودشونومقصرمیدونندشماباید وقتی که باهمسرتون روزگارخوشی داریدباآرامش حرفهاوخواسته هاتونوبگیدواگه گفت من نمی یام شهرتون هم باآرامش وهم بااستدلال که من اگه نرم افسردگی می گیرم و این برای زندگیمون بده بگوپس من خودم تنهایی می رم البته تاکیدمی کنم نه به حالت قهربلکه باحالت لوس کردن خودت و....بعدهم 3-4روزبرو وبرگرد

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 06:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,571
    امتیاز
    44,952
    سطح
    100
    Points: 44,952, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,990

    تشکرشده 6,469 در 1,465 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    361
    Array
    سلام ماهک جان کلی نوشتم اماپرید.سعی میکنم خلاصه بنویسم
    عزیزم منم مشکلات شماروداشتم وهمه اینهاروتجربه کردم.چندتانکته روبهت میگم امیدوارم بتونم کمکت کنم
    اول ازهمه دیگه به هیچ وجه گریه نکن پیش شوهرت این اوضاع روبدترمیکنه.
    ماهک عزیزدلیل این کارهای شوهرت بخاطراینه که ازطرف توبه اون محبت وتوجه ای که میخواست نرسیده!!!
    ازدلتنگیت پیش شوهرت نگو..اگه خیلی غصه خوردی بیااینجابنویس تاحالت بهتربشه
    چندتاکارروبایدانجام بدی
    تایه مدت طولانی دیگه ازرفتن پیش خانوادت هیچی نگو.هیچی.توی این مدت باهمسرت خوب ومهربون باش.بخند شادباش.بزارخیالش راحت باشه که توحالت خوبه
    ماهک جان شوهرت حسابی میخوادخودشوبااین اخلاقهاش بهت نشون بده.میخواددیده بشه چون حس میکنه تواونونمیبینی وبه فکرخانوادت ودلتنگیهات و....
    به عبارت دیگه بانک عزت نفسش خالیه خالیه.پس توتامیتونی بایدپرش کنی.بایددرکناراخلاق ورفتارخوب این جملات روبگی:
    عزیزم توتنهامردی هستی که من میتونستم باهاش خوشبخت بشم

    توبهترین شوهردنیایی

    تومهربونترینی.من طاقت یه لحظه دوریت روندارم

    خنده هات منودیونه میکنی.توتنهاعشقمی.....
    ماهک جان یادت نره داری حساب عزت نفس واعتبارشوهرت روپرمیکنی پس کم نزار.اینقدرپرش کن که وقتی خواستی حسابش برداشت کنی احتیاجی به گریه وغصه وناراحتی نداشته باشی

    - - - Updated - - -

    پیش شوهرت فقط ازخوبیهای خانوادش بگو.اصلا گله نکن.بزارخیالش راحت شه که توخودت اونهارومیبینی.باهاشون بگووبخند...
    وقتی میری اونجادرحدتوانت کارکن نه بیشتر خودت ازخواهرشوهرهات بخواه کمک کنن.یابه مادرشوهرت بگوبهشون بگه.
    قبل ازاینکه شروع کنیدبه کارکردن.تقسیم کارکنید.جلوی خانوادش ازش تعریف کن.
    همینطورجلوی خانوادت این چیزهامعجزه میکنه.جدی میگم.
    اگه این هاروانجام بدی خودت تا چندوقت دیگه نتیجه اش رومیبینی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  16. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    maedeh120 (یکشنبه 19 مرداد 93), مهربونی... (یکشنبه 19 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.