سلام
من نزدیک دو ساله که مطالب این سایت رو دنبال میکنم.
من پسرم. ۲۷ سالمه. لیسانس مدیریت دارم. خدمت رو معاف شدم. بیکارم. پدرم قول یه واحد طبقهی بالای خونمون رو به من داده و پدر و مادرم دنبال اینن که خونمون رو بفروشیم و یه خونهی جدا برای من بخرن. نظرشون اینه که عروس و مادر شوهر نباید پیش هم باشن. از ۶-۵ سال پیش خانوادم اصرار به ازدواج من داشتن ولی من به خاطر این که کار و درآمدی ندارم تا حالا قبول نکردم که برای ازدواج اقدام کنن. خانوادم با استناد به قرآن و حدیث میگن که ازدواج کن تا مشکل کارت هم حل بشه. من رشتهی تحصیلیمو دوست داشتم و دارم و میخوام برای ارشد هم اقدام کنم ولی به خاطر اینکه به سختافزار و شبکه علاقه داشتم از درسم براشون میزدم و دائم در حال گذروندن دوره بودم و متاسفانه معدلم پایین شد(13.5). پس باید قید کار دولتی رو (اگه باشه) با توجه به سن و معدل بزنم. یه مدت کوتاه توی یه شرکت تکنیسین شبکه بودم و به خاطر شرایط سخت کاری (استرس و فشار کاری زیاد، اضافه کاری اجباری بدون حقوق، درخواست سفتهی سفید امضا بدون رسید از طرف شرکت و ..) ادامه ندادم. بعد از اون هم نتونستم کاری پیدا کنم و به این نتیجه رسیدم که هیچ آیندهای توی این حرفه ندارم. الان ادامهی واحدهای حسابداری دانشگاه یه دوره حسابداری پیشرفته دارم میگذرونم که آخرشه. ترم ۵ (از ۱۶ ترم) زبان هستم.
اخیرن یه مورد بهم معرفی شده که من هیچ شناختی نسبت به ایشون ندارم و به خاطر بیکاریم هم به خانوادم اجازهی هیچ اقدامی رو ندادم.
سوال من اینه اصلن که با شرایطی که دارم برای آشنایی اقدام کنیم یا نه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)