سلام ب همگی. از همین اول ب خاطر طولانی بودن تایپیکم از همگی عذر میخوام. من ی دختر 16 سالم. امسال میرم سوم. از خانواده ای ب نسبت سطح بالا. اهل تهران. مذهبی و البته چادری. طبیعتا ب خاطر اعتقاداتم سعی کردم جلوی نامحرم سنگینی خودمو حفظ کنم و ارتباطی نداشته باشم. پسرعمه ام سعید هم 16ساله ست. منتها چون نیمه دومیه امسال میره دوم. سطح خانواده اش از ما پایین تره و شهرستان زندگی می کنند. نسبت ب ما هم کمتر مذهبی اند. البته تا اون جایی ک من میدونم نماز و روزه و حجاب تا حدودی دارن. ما هرسال چ بار مجبوریم برای سرر زدن ب پدربزرگو مادربزرگم ب شهرستان بریم. از بچگی چون منو سعید اختلاف سنی مون کم بود هم بازی های خوبی برای هم بودیم و اون همیشه حتی از داداشمم بیشتر هوای منو داشت و داره و منم واقعا مثل ی داداش دوستش داشتم. تا این ک سنمون ک بیشتر شد خب طبیعتا از هم دورتر شدیم و صمیمیتمون کمتر شد. علاوه بر اون پدر من روی سعید و من خیلی حساسه. حتی ب کوچکترین چیزها هم گیر میده. ک خب ن از لحا دینی کارش درسته ن عرفی ولی بهرحال پدرمه. ب خاطر همین حساسیت، منم نسبت ب سعید خیلی بیشتر رعایت میکردم. و سعید هم کاملا در جریان رفتار پدرم بوده و هست. اونم تا حدودی رعایت میکرد. و اما مشکل من از موقعی شروع شد ک پارسال یک شماره چندینو چ بار مزاحمم میشد من هم جواب نمیدادم تا این ک sms داد ترنج منم سعید ! اونموقع اصلا فکر بدی نسبت بهش نکردم گفتم حتما چون عقایدشون با ما فرق داره sms بازی با نامحرم رو بد نمیدونن منم محترمانه ج دادم لطفا sms نده. و اونم عذرخواهی کرد و من فکر کردم خب خداروشکر دیگه چیزی پیش نمیاد. اما طی این یک سال با خط های مختلف ب من sms میداد ک ترنج من باید ی چیزی بهت بگم. منم اون موقع نمیدونستم ک سعیده خودشو معرفی نمیکرد. معمولا جواب نمیدادم تا این ک دیگه دفعه آخر ج دادمو بهش با لحن تند گفتم هرکی هستی دیگ sms نده. و اونموقع حتی 1درصدم فکر نمیکردم سعید باشه. که بعدا خیلی اتفاقی فهمیدم 3تا خط داره و هنوزم نمیدونه ک من فهمیدم اون مزاحما خودش بودن. بعد از همه این مزاحمتا 2باره با خطی ک همون اول داده بود چ وقت پیش با کمال پرررویی sms داد ترنج منم سعید!!! منم دیگ ج ندادم. آخرین باری هم ک عید خونه شون بودم همه اش خیره نگام میکرد و من خیلی معذب بودم طوری ک اصلا کل مهمونی از شر نگاهاش ب آشپزخونه پناه آوردم. بعد از عید دیگ هیچ اتفاقی نیوفتاد تا این ک من چ وقت پیش تو وایبر توی گروپی ک عمه ها و خانواده ی پدرم عضو بودن و البته خود پدرم هم بودن عضو شدم. گفته بودم پدرم زیادی حساسن ! توی اون گروپ سعید ی کلمه رو اشتباه نوشته بود منم بهش دادم سعید غلط نوشتی ک همون موقع پدرم عصبانی شد و بهم گفت تو خجالت نمیکشی با سعید 3ساعته داری چت میکنی !!! و منو جلوی همه از گروپ خارج کرد. بگذریم ک من چ قدر اون شب از بی اعتمادی پدرم سوختم. روز بعد تو وایبر سعید ب خودم پیام داد ک من فهمیدم بابات ب خاطر حرف زدن با من تو رو از گروپ خارج کرد. من باید از گروپ خارج میشدم شماها همه دخترین. برخوردم تو دفعه های قبل براتون توضیح داده بودم ولی این دفعه نتونستم ب خاطر عذاب وجدانی ک پیدا کردم جوابشو ندم. بهش گفتم سعید خواهش میکنم برگرد. جلوی اعضای دیگر گروپ ک از فامیلای نزدیکمونم بودن آبروریزی نکن بدتر ! بذار همه چ عادی باشه. دیگه بیشتر از این با جزئیات توضیح نمیدم. اون هی سعی میکرد چتو طولانی کنه و یک جواب درست حسابی نده. بعدم لحنش زیادی صمیمی شده بود. منم دیدم ادامه دادن این گفتو گو درست نیست بهش گفتم اصلا هرکار میخای بکن از تو بخیر و ما رو ب سلامت. (منظورم این بود ک دیگه پیام نده !) 2باره 2ساعت بعد داد از گروپ خارج شدم. من بازم جواب ندادم. شاید 3.4 بار 2باره داد ک منم فقط دادم ممنون. 2باره داد ترنج میشه تو انتخاب رشته کمکم کنی؟!! خدایا چ قدر این بشر پررو بود !! اخلاق بابای منو میدونست. اعتقادات منو میدونست. درجریان جواب sms هایی ک بهش داده بودم بودم! با همه اینا 2باره ول کن نبود ! میخاستم باهاش تند برخورد کنم دیدم پسرعمه مه من 2روز دیگه میخام باهش چشم تو چشم شم چیکار کنم. بهش دادم مشکل شخص تو نیست. مشکل اینه ک من نمیخام از اعتماد کسی سو استفاده کنم. متوجه میشی؟ داد متوجه نشم چیکار کنم!!! منم دیگ چیزی ندادم تا این ک روز بدش واسم جوک فرستاد !! منم بلاکش کردم ک ای کاش نمیکردم چون بعدش فهمیدم وقتی کسیو بلاک میکنی خودش متوجه نمیشه فقط پیاماش واس من نمیاد. مامانم از همون اول در جریان کل مسئله بودن. بهم گفتن وقتی تو بهش دفعه آخر دادی مشکل "شخص تو " نیست اونم چون خیلی کم رویه !!! برداشت کرده ب خاطر محدودیت هایی ک داری نمیتونی باهاش ارتباط داشته باشی! حالا هم ک بلاکش کردی اون پیام میفرسته و تو ب روی مبارکتم نمیاری!! با چ تا از دوستامم مشورت کردم اونم همینو گفتن. منم تصمیم گرفتم از بلاک بودن درش بیارم. ک اگر یک بار دیگ پیام داد یک پیام درستو حسابی بدم تا دیگه حد خودشو بفهمه ! اما از اون ی هفته دیگه نداد ک نداد !!! ما هم کمتر از ی هفته دیگه قراره بریم شهرستان. من احساس میکنم اینجوری بهش چراغ سبز دادم و راستش میترسم باهاش روبر شم. قرار بود مامانم با عمه ام صحبت کنن ک بازم مشورت کردیم گفتن این کارو نکنیم چون یا اصلا بعید نیست عمه هم درجریان باشه و اصلا از خداشم باشه. (همون طور ک گفتم سطح خانواده ی ما خیلی بالاتره) یا این ک اگرم درجریان نباشه مطمئنا جلوی ما گارد میگیره برای این ک بالاخره جلوی مامانم آبروی پسرش رفته. حالا من الان باید چیکار کنم؟ رفتارم جلوش چ شکلی باشه؟ اونم جلوی خانواده ای ک اگر من زیادیم سنگین برخورد کنم بهشون برمیخوره. (فرهنگ هامون کلا متفاوته) ما حتی هنوزم از لفظ "تو" برای حرف زدن استفاده می کنیم یا ب اسم کوچیک هو صدا میزنیم. بازم ب خاطر طولانی بودن حرفام ازتون واقعا عذر میخام منتظرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)