به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 17:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-31
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    146
    سطح
    2
    Points: 146, Level: 2
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق به همجنس و مشکلات اون..

    سلام ،،
    من درنا هستم . یه دختر 15 ساله
    میدونم الان میخواید بگید اینکه عاشق دوستم شدم همش از نوجوونیه و خوب میشم ، اما مشکل من اینه که "چی کار کنم " ؟؟
    لطفا بذارید کامل تعریف کنم ..
    من همیشه دختر بی احساسی بودم. از این نظر که اصلا حتا گاهی متوجه ابراز علاقه های دوستام نمیشدم تا دوره ی راهنمایی، که من با دختری به اسم سوده دوست شدم
    خب خیلی صمیمی بودیم و اون موقع من برای اولین بار تو عمرم عاشق شدم عاشق یه بازیگر و سوده خیلی کمکم کرد
    دختر خوبی بود کلا
    اما دوم راهنمایی بخاطر اینکه حوصله شو نداشتم ازش جدا شدم. سوده شوخ نبود و اواخر سال دوم ک دیگه عاشق نبودم با چند تا از همکلاییام که اهل خنده بودم دوس شدم و به همین سادگی از هم جدا شدیم. اون موقع من تو نت با یه پسر اشنا شده بودم
    به عنوان یه همساینی میشناختمش. چون مذهبی ام حواسم بود زیاد نزدیک نشم بهش و خب اونم هنوز به سن تکلیف نرسیده بود . پسر شوخ و باحالی بود کل سایت عاشقش بودن . خب رابطه ما در حد یه همسایتی و شاید بشه گفت دوست موند. سوم راهنمایی من با دختری به اسم مهسا اشنا شدم
    بغل دستیم بود . عقایدش خاص بود و باهم دوس بودیم اون مدام از این میگفت ک عاشق دوستش اوا بوده ولی دوستش با هاش قهر کرد کم کم و ازش جدا شد . من نمیتونستم بفهممش اما بهش احترام میذاشتم. من همیشه دور و برم پر ادم بوده و هیچوقت حس تنهایی نداشتم با یهدعالمه دوست....اما هیچکدومو دوست نداشتم اینطور که مدتیه عاشق شده م . کم کم متوجه شدم مهسا بیش از حد بهم میچسبه ینی همش میخاد قرار بذاریم ک من حال و حوصله شو ندتشتم . بهم گفت خیلی دوسم داره منم گفتم زیاده روی میکنه و باهاش کات کردم . اذر و دی سوم راهنمایی حس می کردم عاشق اون همسایتی پسر شده م ، شوخی هاش نه ... اما وقتایی که جدی حرف میزد و طرز فکرشو میدیدم.عاشق روح و ذهنش شده بودم.بنظرم بهترین فرد تو اطرافم بود و مطابق معیار هام بهترین.اما خب از این فکر کمی میترسیدم از طرفی میگفتم خب طبیعیه اون پسر خوبیه و منم نوجوونم حس هام بیش از حد بزرگ جلوه میکنن . من هیچوقت ادب و شأن صحبت با اون پسرو پایین نیوردم و هیچی نشون ندادم از حسم . اما خب یه شب یکی از دوستای هم سایتی بهم گفت اون پسر نیست دختره
    خیلی شوک بدی بود به طرز وحشتناکی گریه میکردم.ازش متنفر بودم و عاشقش.همه اون طرز فکر قشنگ و احساسات خاص و پاک مال ی دختر بود نه پسر
    کمی گذشت اون دختر نمیدونم چرا ازم خوشش میومد (همه اطرافیانم میدونن اخلاق گندی دارم تازگیا دارم سعی میکنم کمی بهتر شم) ک تحملم میکرد با وجود همه زخم زبون هایی ک بخاطر دروغش در مورد جنسیتش بهش میزدم.کنارم موند تا اینکه کم کم تو سال نود و دو حس کردم علشقشم. میدونید ؛ اینکه دختر بود همه موانع منو برداشته بود و من بیش از پیش شیفته رفتار و افکارش شدم
    نه اینکه بی عیب میدیدمش نه، اما دلم میخاست اون عیب هاشو من بهش بگم من کمکش کنم منو دوس داشته باشه و منو بخاد من براش کافی باشم برا درد و دلهاش و این ها . تمام سال نود و دو من ازارش میدادم و اونم تحملم میکرد با وجود عشقم بهش اینکه متقابلا عاشقم نبود باعث میشد همیشه ازارش بدم تیکه بندازم بهش باهاش بد برخورد کنم و در عین حال تو یه وبلاگ احساساتمو براش مینوشتم کامل و شرح میدادم . میدونید من خیلی مغرور و خودخواهم عشقشو برای خودم میخواستم حتا سنیدن اسم دوست صمیمی سابقش اشکمو در میورد و تا چند روز حالم بد بود.تنها کسی که من براش اونقدر احساسانی میشدم
    اول پاییز نود و دو تو مهرماه با هم تو یه کلاس شرکت کردیم دیدمش تو ووقعیت انقدر خجالت میکشدم ازش ک حتا نمیتونستم نگاش کنم رفتن به اون کلاس برام کابوس بود
    اما بعد کم کم تو زمستون باهاش خوب شدم اینکه میگف منم عاشقتم رو باور کردم و خیلی صمیمی شدیم و دو سه بار همدیگه رو دیدیم
    بعد اون تو بهار نود و سه ینی امسال وقتی دام تنگ میشد و عکساشو نگاه میکردم دلم میخاست ببوسمش
    نمیدونم چرا و بشدت بخاطر این حس افسرده شدم..چندبار هم خودمو چک کردم وقتی میدیدمش دوسش داشتم اما خیلی عادی و معقول اما تو تصوراتم دلم ک تنگ میشد ب این فکر میکردم ک لبهاشوببوسم
    اینو ی بار ک بشدت حالم بد بود از زیر زبونم بیرون کشید و بهم دلداری داد ک طوری نیس ما نوجوونیم از این حسای عجیب غریب میادسراغمون و دلیل حسم فقط اینه که خیلی دویش دارم
    خب درسته قبل از اون هرگز حس بوسیدنشو نداشتم
    هنوزم که هنوزه دارم این حسو میترسم خیلی بدترشم و میخاستم ازش جدا شم که اگه اشتباهی کردم اونو هم با خودم به اشتباه نکشم
    خیلی مقاله خوندم هم خارجی هم ایرانی بعضیا میگفتن طبیعیه بعضیا میگفتن بیماریه کم کم داشت باورم میشد ک همجنسگرام (اخه من ب هیچ بنی بشری تو زندگیم علاقه نداشتم واقعا نه دختر نه پسر اوج اوحش خانواده م بودن که مدل دوس داشتن اونا هم فرق داره با دوستام)
    من تو سوم راهنمایی کمی احساساتی شده بودم چند نفر از دوستامو دوست داشتم اما فقط دوسشون داشتم اگرم میگفتم عاشقتونم در این حد شیفته ی فکر و ذهنشون نبودم که عاشق این دوستمم
    اخیرا هم مشکل خیلی وحشتناکی برای دوستم پیش اومده درست وقتی که میخاستم چند ماه ازش دور شم تا شاید حس هام درست شن و حالا بیش از هر وقتی بهم نیاز داره

    نمیدونم چیکار کنم..مشکل از کجاس...من همیشه بی احساس بودم الانم هستم و فقط تو کل دنیا جز خانواده م این دختر برام مهمه
    میترسم از اینکه خلاف خواست خدا عمل کنم.....
    بهم بگین چیکار کنم چون جدا از اون علاقه بوسیدنش، شیعتگی بیش از حدم بهش باعث شد که افت درسی داشته باشم تمام مدت درسهابهش فکرکنم یا توخونه به جای درس خوندن تو فکرم باهاش حرف بزنم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. میسائل این چنینی که بیشتر خاستگاه روحی و عاطفی داره بین دخترا خیلی معمولتره تا بین پسرا. مسائلی از این دست بین دخترا هم زیاداتفاق میفته ولی چون به شکل تابو هست کمتر عنوان میشه خیلی از دخترایی که میبینیم که دست تو دست هم دارن راه میرن یا مدام بهم نزدیکن چنین احساساتی دارن ولی چون چنین گمانی بهشون نمیره فک می کنیم همچین چیزایی وجود نداره یا کمه تو جامعه ما در حالی که زیادم هست. و باید بگم تو سن و سال شما معمولا علاقه دخترا به همجنس خودشون که معمولا از نظر سنی بزرگتر هم هست زیاد اتفاق میفته. خیلی نیازی به نگرانی نیست...

  3. کاربر روبرو از پست مفید TAK TAK تشکرکرده است .

    saraamini (شنبه 31 خرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 19:05]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,482
    سطح
    30
    Points: 2,482, Level: 30
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    14

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط TAK TAK نمایش پست ها
    سلام. میسائل این چنینی که بیشتر خاستگاه روحی و عاطفی داره بین دخترا خیلی معمولتره تا بین پسرا. مسائلی از این دست بین دخترا هم زیاداتفاق میفته ولی چون به شکل تابو هست کمتر عنوان میشه خیلی از دخترایی که میبینیم که دست تو دست هم دارن راه میرن یا مدام بهم نزدیکن چنین احساساتی دارن ولی چون چنین گمانی بهشون نمیره فک می کنیم همچین چیزایی وجود نداره یا کمه تو جامعه ما در حالی که زیادم هست. و باید بگم تو سن و سال شما معمولا علاقه دخترا به همجنس خودشون که معمولا از نظر سنی بزرگتر هم هست زیاد اتفاق میفته. خیلی نیازی به نگرانی نیست...
    حالا شمااینو ببین http://www.hamdardi.net/thread-32553.html
    این تایپیک جالب بود برام


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.