سلام من دختر 16 ساله ای هستم که یک خواهر بزرگتر 22 ساله دارم. خواهرم برای تحصیل به خارج رفته. قبلش هم 4 سال دانشگاه بیرون می رفت. رابطه ی او با مامانم خیلی نزدیک است. در خانه و فامیل فقط حرف اوست مامانم به من توجهی نداره و با من بد رفتاری میکنه مثلا در مورد غذا درسته که بزرگ شدم و البته گیاهخوارم ولی مامانم غذا نمی پزه و میگه من برا تو یه نفر چی درست کنم? و من بعضی وقت ها خودم غذا درست میکنم و بیشتر وقتا چند روز هیچ چیز نمی خورم و برای اونا اهمیتی نداره و وقتی خواهرم میاد همه چیز براش فراهمه . ممکنه این حسودیم باشه ولی خوب تو این شرایط چی کار می تونم بکنم?اصلا به تربیت و نیاز های من توجهی ندارند وقتی با اون صحبت می کنه با رو و لحن خوش صحبت می کنه. مامانم صبح تا شب مشغول کار های خانه یا دیدن تلویزیون است و یک کلمه هم با هم حرف نمیزنیم . دوستای خوبی هم ندارم توی جمع دوستام خیلی کم حرفم چون بیشتر بحث هایی در خانه و خارج از خانه دارن که من ندارم و پیش اون ها به خاطر کمبود هایم خجالت زده می شوم .خیلی تنهام بیرون هم نمی توانم بروم. خیلی افسردم چند بار می خواستم خود کشی کنم ولی با خودم کلنجار میرم. کلا من تو خانواده انگار یک فرد اضافی هستم حرف زدن هم فایده ای ندارد چون وقتی با اونا حرف میزنم بی توجه به حرف من میرن و هیچ اظهار نظری نمی کنند و توی دوران دبیرستان هم افت تحصیلی کردم با این که قبلش درسم خیلی عالی بود و مدرسه سمپاد هم هستم من در این دوران نیاز به یه نفر دارم که حرفامو بش بزنم ولی دارم از تنهایی دق می کنم. ولی خواهرم هیچ کدام از این مشکلات را نداشت و رابطه اش با خانواده بسیار خوب است و بسیار خوشحال و بانشاط است دیگه تحمل این جور زندگی رو ندارم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)