سلام
من ٢٣سالمه و خواهرم ١٨
اين خواهر من به شدت به من وابستس و هيچكارى انجام نميده يعنى منتظر همه كارهاشو من انجام بدم
و ٦ماه پيش من به مدت ٢سال نامزد بودم تو اين مدت خواهرم افسردگى گرفته بود هميشه گريه ميكرد ميخواست بره ايران
زندگى و واسمون جهنم كرده بود در حدى كه من هم تصميم به برگشت به ايران گرفتم و اختلافاتى بين من و نامزدم ايجاد شد كه خواهرم به اونها شدت ميدادم تا حدى كه ٦ماه پيش جدا شدم،
حالا خواهرم ديكه افسردگى نداره و ديگه گريه نميكنه حتى ميگه نميخواد بره ايران و از رو رفتاراش همه خانواده فهميدن مشكل شوهر كردن من بوده چون ميترسيده خواهرش ديگه مال اون نباشه
مشكلم جدايم از نامزدم نيست مشكلم وابستگى خواهرمه اينجا تمام بار زندگى رو دوشه منه و اين وابستگيش ديونم ميكنه
هم كار ميكنم هم درس ميخونم هم كارهاى اونو بايد انجام بدم تمام خرج زندگى رو دوش منه خيلى برام زندگى سخته ٨،٩ساعت كار ميكنم درس ميخونم و وقتى ميام خونه كلى كار دارم كه اون راحت ميتونسته بره و انجام بده اما ميترسه انجام بده
حتى حاضر نيست روزهايى كه من سر كارم پدرمو دكتر ببره تا حدى كه مجبورم ميكنه از درسم بزنم كه اون تنها نره چون ميترسه
تو رو خدا بگين چيكار كنم وابستگيش كم شه واقعاً بريدم ديگه
علاقه مندی ها (Bookmarks)