سلام.
من عضو تازه هستم. با انجمنها و روش پست گذاشتن هنوز کاملا آشنا نشدم، اگه این پست رو جای اشتباهی گذاشتم لطفا راهنمایی کنین.
من حمید هستم. 30 ساله. 7 ماهه که از همسرم جدا شدم. توافقی. 7 سال از شروع رابطون میگذشت. 4 سالی میشد که ازدواج کرده بودیم.
همسر من آدم ساده و مهربونی بود. آدم احساسی بود و نسبت به اکثر اتفاق ها مثبت فکر میکرد. همیشه من فکر میکردم با همه فرق داره. آدم تره. ولی چیزی که بیشتر از همه با این خصوصیاتی که گفتم نا سازگار بود نگرشش نسبت به خیانت و روابط زن و مرد بود. با اینکه خودش هم میدونست من چجور مردی هستم و امکان نداره بهش خیانت کنم، همیشه مردها رو متهم میکرد که همشون به زنهاشون خیانت میکنن و ... . همیشه به من میگفت که امکان نداره نسبت به یه مرد دیگه احساس جنسی داشته باشه یا بخواد حتی تو ذهنش با مرد دیگه ای باشه، ولی ممکنه من این کار رو بکنم.
بگذریم ، زندگی مشترکمون با همه خوبی ها و بدی ها تموم شد (به شکل متمدنانه) ، ولی چیزی که منو این چند وقته تا مرز جنون برده اینه:
1 ماه بعد ار جدایی متوجه شدم با یه نفر دیگه رابطه داره. با یه غریبه. اون ماجرا تموم شد و تازه الان یه 20 روزیه که فهمیدم با دوست پسر خواهرش رابطه داره.
میخوام بدونم کسایی که انقدر به هم ابراز احساسات میکنن میتونن انقدر راحت قید همو بزنن؟ واقعا زندگی واسم بی مفهوم شده. یعنی من 7 سال با کسی بودم که انقدر تنوع طلب بوده؟
اخیرا هم که این فکر به جونم افتاده که احتمالا با دوست پسر خواهرشم قبل از طلاقمون رابطه داشته.
تا حالا راجع به خودم فکر میکردم که میتونم تا حدی آدما رو بشناسم ولی تازه فهمیدم چقدر احمق و ساده هستم.
چکار کنم که از این جهنم بیرون بیام؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)