به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    خانمم خیلی مغرور و متکبره و راحت فحاشی و بددهنی میکنه

    با سلام و عرض ادب
    من جوانی 30 ساله و دارای مدرک فوق لیسانس می باشم که حدود یک ساله ازدواج کردم. خانمم حدودا 26 ساله است و مدرک لیسانس داره. من تازگی دروه فوق لیسانس رو تموم کردم و هنوز خدمت نرفتم. در حال حاضر کلاس های خصوصی تدریس میکنم و درامد خیلی کمی دارم.
    این رو نگفتم که من قبل از ازدواج سه سال توی دوران عقد بودم. کلا آدمی خونسرد و آروم و زیاد اجتماعی نیستم. به مطالعه علاقه ی خیلی زیادی دارم.
    خانمم خیلی تند و تحریک پذیره...با کوچکترین مساله ای از کوره درمیره و زبان به بددهنی و فحش باز میکنه، کلا خیلی متکبر و خودخواهه و زیاد با مردم نمیجوشه، وسواس بسیار زیادی به تمیزی داره. برخلاف رفتارش توی خونه جلوی مردم و مخصوصا دیگر مردها خیلی شرم رو و خجالتیه. من به خودش و خانواده ش خیلی احترام میگذارم و همیشه سعی میکنم رابطه ای بسیار صمیمی و نزدیک با خودش داشته باشم. حدود سه چهار ماه که از ازدواجمون گذشت یه روز با مادرم بگومگو داشتند. از اون روز رفتارش رو با تمام اعضای خانواده م کج کرده و حدود سه ماهه اصلا پا توی خونه ی اونها نگذاشته. مادرم همیشه میاد خونه مون و چیزهایی میاره و سعی میکنه از دلش در بیاره ولی خودش میگه تا اخر عمر نمیخوام ببینمشون و به هیچ وجه رابطه م رو باهاشون درست نمیکنم. گاهی اوقات به پدر و مادرم فحش میده و میگه اونها گدا گشنه و غیره هستند...
    اوایل همیشه آروم بودم و هیچ وقت جواب صحبت هاش و بددهنی هاش رو نمیدادم. فکر میکردم این رفتارها احساسی و زودگذره ولی هرچی جلوتر میریم رفتار خودخواهانه ش بیشتر توی چشم میزنه و داره غیر قابل تحمل میشه.
    دیشب سوار ماشین کردمش و سعی کردم با زبون خوش و دوستانه راضی بکنمش که رفتارش رو با خانواده م تغییر بده ولی نهایتا جوابش این بود که پای دلمه، هر وقت دلم خواست میرم و هر وقت دلم نخواست نمیرم!
    مدتیه هر حرفی میزنه جوابش رو میدم و سعی میکنم غرورش رو خورد بکنم ولی هیچ تغییری حاصل نمیشه. امروز مادرم مقداری میوه بهم داد و گفت ببر خونه، به محض اینکه وارد خونه شدم عصبانی شد و داد و بیداد کرد که چرا از اونجا چیزی میاری و هرچی لازم باشه من خودم از خونه ی مادرم میارم، از حرفش اینقدر عصبانی شدم که نزدیک بود با لگد بزنمش ولی خودم رو کنترل کردم. اون متوجه این حرکتم شد و گفت خدا شاهده اگر دست روم بلند بکنی زمین و زمان رو به هم میریزم و کاری میکنم که تا اخر عمرت پشیمون بشی.
    همیشه سعی میکرده ام همه چیز رو مسالمت امیز و از راه درستش حل کنم. الان واقعا این قضیه برام معضل شده و نمیدونم چکار کنم. حرف درست و منطقی اصلا توی گوشش نمیره و کلا احساس میکنم غرور و خودخواهیش چشمش رو کور کرده. گاهی وقتا فکر میکنم بیش از حد بهش احترام گذاشتم و بیش از حد حق خودش میدونه که بهش احترام گذاشته بشه.
    دیشب وقتی ازش خواستم رفتارش رو با خانواده ی من درست بکنه و اون قبول نکرد گفتم پس من هم مقابله به مثل میکنم و از حالا اصلا به خانواده ی پدرت سر نمیزنم!


    لطفا راهنمایی بکنید و بگید چطور میتونم رفتار خانمم رو درست بکنم و از این معضل بیرون بیام

    ما در یکی از شهرهای مرزی ایران زندگی میکنیم و به دلیل کوچک بودن شهرمون مراکز مشاور و غیره وجود نداره...

    پیشاپیش متشکرم

  2. کاربر روبرو از پست مفید همنوا تشکرکرده است .

    شایسته89 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 خرداد 93 [ 19:53]
    تاریخ عضویت
    1393-1-02
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    182
    سطح
    3
    Points: 182, Level: 3
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 35 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    من فقط یه تذکّر بدم، اونم این که همیشه سعی کنید موقع بروز احساسات، به عقلتون رجوع کنید. کاری نکنید که بعداً پشیمون بشید. (گاهی اوقات تنبیه کردن لازمه، امّا نه با لگد زدن.)

  4. 2 کاربر از پست مفید noamooz تشکرکرده اند .

    mahasty (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    من فرد خونسرد و سازش کاری هستم و اصلا دنبال دعوا و جنجال نمیگردم. هیچوقت توی زندگیم نشده با کسی گل آویز بشم. توی دوران مدرسه همیشه جزو رتبه اول ها و کلا بچه ی مثبتی بودم، مدتیه واقعا به این فکر افتادم که خانمم رو بزنم، شاید با زور متوجه بشه و رفتارش رو جدی بگیره

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مهر 93 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1393-2-20
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    82
    سطح
    1
    Points: 82, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 36 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز

    در مورد خانومت باید بگم شاید گذر زمان خودش همه چیز را حل کنه.این که وقتی عصبانی میشه هرچی دوست داره میگه را دلیل بر غرور بیش از حدش نذارین چون تو اون لحظه واقعا آدم نمیدونه چیکار میکنه...

    نمیدونم والا شاید دوستای دیگه بهتر بتونند بهتون کمک کنند...ولی من شاهد بودم کسایی که اوایل ازدواج خانوم خیلی عصبی بوده و با خانواده شوهر مشکل داشته ولی بعد از مدتی رابطه خیلی خوب شده ومیدونم که شوهر اون خانوم خیلی منطقی تونسته مدیریت کنه جو حاکم بر خونه را
    از گل وا شده در دورترین نقطه‌ی دشت

    به تو ای دوست :سلام

    حالت آیا خوب است؟...

    روزگارت آبیست؟....

    همه اینجا خوبند...نی لبک می‌خواند....قاصدک می‌رقصد..

    .........باد عاشق شده است........

    ....فکر من باش که من فکر توام............

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 05:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-15
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    321

    تشکرشده 247 در 117 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    34
    Array
    سلام .به نظر من این رفتارها ریشه ای هست و بی جهت شکل نگرفته .حتما موضوعی ایشون رو آزار می ده .
    کمی به گذشته برگردید.
    اولین و عمده ترین اختلافتون از گذشته تا به حال بر سر چه موضوعاتی بوده ؟
    ایا این رفتارها در طولکل اشنایی تون از همسرتون دیده شده و یا نه از مدتی خاص به این شکل در اومده ؟
    خانواده همسرتون از نظر فرهنگی در چه سطحی قرار دارن؟ممکنه این رفتارها ژنتیکی باشه؟
    دعوای همسرتون و مادرتون سر چی بوده ؟
    میشه از دیگر خصوصیات همسرتون اعم از خوب یا بد برای ما بگین؟

  8. 3 کاربر از پست مفید heaven65 تشکرکرده اند .

    toojih (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ما دوران عقد هم اختلافات و دلخوری های زیادی داشتیم، همیشه اون کسی که رنجیده میشد من بودم
    همیشه احساس میکردم نسبت به من و خواسته هام بی خیال و بی توجهه
    اگر قراری میگذاشتیم دیر اماده میشد، اگر بهش میگفتم فردا گوشی دستت باشه کارت دارم دستش نبود، اگر میگفتم به خانواده پدرم سر بزن لجاجت میکرد
    همیشه بهش میگفتم من همسر سوم تو هستم، تو اول لباس هات رو داری که شب و روز بهشون فکر بکنی و بعد ظرف های آشپزخونه که غمشون رو بخوری، وقتی دیدی کارات اونجا تموم شده تازه یادت میاد همسری هم داری!
    در تمام دوران عقد احساس میکردم من براش دسته دوم هستم و اون انرژی که باید صرف من و روابطمون بکنه رو نمیکنه
    بعد از ازدواج اکثر اختلافات و دعواهای ما حول دو موضوع میچرخید: اول رابطه ی کمرنگ و بی تفاوت خانمم با خانواده ی پدرم
    و دوم اینکه من به تمیزی (از دیدگاه اون) اهمیت نمیدم
    خانمم فقط چهارتا خواهر داره و برادر نداره، پدر پیری داره که کشاورزه
    بطور خانوادگی کم از خونه بیرون میرن و بین مردم زیاد شناخته شده نیستند
    تا حالا نشنیدم خواهرهاش با شوهرهاشون چنین مشکلاتی داشته باشند
    ولی کلا توی خانواده شون زمانی که با هم هستند زیاد مردم رو به تمسخر میگیرن و از نقطه ضعف این یکی و اون یکی حرف میزنن
    نوعی حق به جانبی توی رفتارهاشون به چشم میخوره

    مادرم توجه و علاقه و احترام بسیار شدیدی نسبت به من داره
    خانمم میگه محبت تو چشم های مادرت رو کور کرده

    یه روز من رفته بودم سر کلاس درس مادرم اومده بود و گفته بود که ایا من ناهار خوردم یا نه که رفتم بیرون
    (حیاط خونه ی من و پدرم به همدیگه چسبیده است و یه در بین دو حیاط وجود داره که از اونجا رفت و امد میکنیم)
    خانمم گفته بود که وقتی خواب بودم اون زودتر بیرون رفته و فرصت نشده ازش بپرسم ناهار اینجا میخوره یا بیرون
    مادرم به طعنه بهش میگه حتما چون خواب بودی اونم چیزی بهت نگفته (یعنی اینکه وظیفه ت بوده زودتر بیدار میشدی و ازش میپرسیدی)
    من قبول دارم صحبت های مادرم به شدت اشتباه بوده و حق نداشته چنین دخالتی در زندگی ما بکنه
    از اون روز رفتار خانمم بالکل با مادرم کج شد و دیگه اصلا سمت اونها نمیره
    میگه بهش بی احترامی کرده و اصلا ازش انتظار نداشته چنین پرس و جویی بکنه
    خانمم همیشه میگه که اگر کینه ی کسی رو به دل گرفت دیگه اصلا نمیتونه اون رو ببخشه
    حتی وقتی بچه های سه چهارساله خواهرام میان توی خونه اخلاقش عوض میشه و چهره در هم میکشه

    خانمم از لحاظ ظاهری زیباست ولی اصلا دنیا دیده نیست، توی یک محیط خیلی بسته بزرگ شده
    از موبایل و کامپیوتر متنفره، کتاب هم نمیخونه
    در عوض از آشپزی و خیاطی خیلی خوشش میاد
    گاهی اوقات میناله که زندگیش خیلی یکنواخت شده و حوصله ش سر رفته
    من پیشنهاد های زیادی بهش میدم ولی میگه به هیچیک از اونها علاقه ای ندارم
    میگه خودم هم نمیدونم چطور زندگیم رو از این رو به اون رو بکنم
    با اینکه یک سال از ازدواج میگذره هنوز خبری از بچه نیست
    (گرچه اصلا من دلم نمیخواد در این شرایط بچه ای به دنیا بیاد)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    کسی نمیتونه راهنمایی مفیدی داشته باشه؟

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام خدمت برادرگرامي
    ببينيد من اصلا کاري ندارم که آيا نگراني مادرتون درمورد ناهارخوردنتون يابه قول خانمتون دخالت ايشون کاردرستي بوده يانه ولي حالا چرا شما اصرار داريد که رفتارش باخونوادتون روتغييربده چرا همش ازاون ميخواهيد که به خونه مامانتون بياد خوب باتوجه به خصوصياتي که شما ازخانمتون توصيف کرديد وباتوجه به شناختي که من خودم به عنوان يک زن از خانمها دارم بعضي ازخانمها متاسفانه لجباز هستند پس اکرشما مدام وهرروز ازاو بخواهيد که رابطه مناسبي باخانواده برقرارکند او اين رفتاررا رابهترنخواهد کرد بلکه بخاطر اصرارهاي شما بدتر هم خواهد شد
    پس شما زندگي خودتان را بکنيد يعني انگار نه انگار که او باخانواده يا فاميل شما قطع رابطه کرده حتي به او محبت هم بکنيد وخوش باشيد ودغدغه هرروزتان اين نباشد که چرا باخانوادم قطع رابطه کردي
    شما باخانواده وفاميل رابطه خودرا ادامه دهيد(البته به صورت معمولي ونه افراطي) وبه هيچ وجه تاکيد ميکنم به هيچ وجه ازاو خواهش نکنيد که که چرا به مادرم سرنميزني
    به خانواده هم بسپاريد که کاري به کارخانمتان نداشته باشد وکارهايي مثل فرستادن ميوه ازطرف مادرتان باعث لجاجت بيشتراوميشود
    اميدوارم منظور اصلي مرا متوجه شده باشيد شما دراين مورد خودتان را به بي اعتنايي بزنيد ووقتي هم به مادرتان سرميزنيد موقع اومدن به خونه خودتان اخلاقتان به مراتب بهتر ازهميشه با اوباشد که نگويد آره مادرت پرت کرده به شما قول ميدهم مدتي که ببيند نه شما ونه مادرتان کاري به کارش نداريد که بيايد نيايد و ببينه که مادرتون نه بدشو ميگه نه خوبشو نه بهش محبت ميکنه ونه بي احترامي ودخالت خودش ازشماخواهش خواهدکرد که دلش براي مادرتون تنگ شده ومقدمات رفت وآمد با اونها رو فراهم خواهدکردزن ها دوست دارن دیده شون دوست دارن مهم باشن مدتی بی اعتنایی به رفتارهایش حس اینکه به عنوان یه زن دوست داره خانواده شوهر بهش توجه کنند درش زنده میشه وازاین همه تنهایی خسته
    همسرتون بایدخودش تاکیدمیکنم خودش به این نتیجه برسه که اختلاف بین هرعروس ومادرشوهری ممکنه پیش بیاد وراهش این نیست که بایه چیزکوچیک قطع رابطه کرد
    ضمنا خيلي خوبه که يه خانم به آشپزي وخياطي علاقه داشته باشه چه اشکالي داره مگه ؟؟؟؟؟ شما دوست داشتي بياي خونه ببيني غذات سوختست يا شور يا پيرهنت اتو نشده وميديدي که عوضش همسرت داره کتاب ميخونه يا تو نته ؟باورکن خونه داري براي يه خانم اولويت اوله
    ویرایش توسط مامان فربد : یکشنبه 28 اردیبهشت 93 در ساعت 07:43

  12. 2 کاربر از پست مفید مامان فربد تشکرکرده اند .

    toojih (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), مهربونی... (دوشنبه 29 اردیبهشت 93)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام دوست عزیز.بهتره یک مدت اصلا اصراری به برقراری رابطه همسرتون با خانوادتون نداشته باشید.خودتون رفت و آمد کنید و سعی کنید راضی و خوشحال باشید، لازمه که کمی هم جدی تر باشید مدتی نسبت به رفتاراش بی توجه باشید وقتی داد و بیداد و دعوا پیش میاد بزنید بیرون نزارید کار به بی احترامی کشیده بشه اگر کمی ازش فاصله بگیرید خودش سمتتون جذب میشه چند وقتی هم راجبه خانواده و رفت و آمد حرف نزنید در مورد خانواده ایشون هم لازم نیس همیشه سر بزنید گاهی وقتا کناره بگیرید تا غیر مستقیم متوجه بشن هر وقت ایشون درخواست دارن کمی منتظرشون بزارید مثلا بگید خبر میدم و همیشه بله نگید

  14. 3 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), الهام20 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), شایسته89 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دوست عزیز من تجریه زندگی خودمو میگم , ضمن تایید نظر mordad در ادامه قبل از اینکه صبرتون تموم شه و به مرز انفجار برسین(البته بعد از اینکه سایر راهها را رفتید و به شکل مسالمت آمیز نتونستید متوجه رفتار آزاردهندش کنید همسرتونو ,در یک صحبت جدی ایشون را متوجه عواقب رفتارشون کنید, من هم رفتارم تقریبا مشابه همسر شما بود البته نه به این شدت, و همسرم همیشه گذشت میکرد و هیچ برخورد جدی نمیکرد تا اینکه بعد از 6 سال به حد انفجار رسیده و تصمیم به جدایی گرفته در حالیکه من آرزو میکردم ای کاش قبل از اینکه کار به اینجا برسه و دیگه عشقی نمونه یه جور دیگه منو متوجه میکرد که عواقب کارم چیهموفق باشید و خوشبخت

  16. 3 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    Esssssi (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (چهارشنبه 31 اردیبهشت 93), شایسته89 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.