به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array

    نیازمند راهنمایی برای حل مشکل کمال طلبی

    سلام دوستان

    در حال حاضر 3 تا مشکل عمده دارم که باید هر چه زودتر حلش کنم.

    1) دور شدن از خانواده برام خیلی سخته. چه جوری شهرهای دیگه را برای ادامه تحصیل انتخاب کنم؟... مخصوصا الان که به پدر مادرم نزدیکتر شدم.... واقعا برام سخته..... ببینید من می تونم تنها زندگی کنم ولی به این فکر می کنم اگه برم انوقت مامان بابام تنها میشن!!!... دلم نمی خواد تنهاشون بزارم....
    2) چه جوری این را به خودم بقبولونم که دختر جان دانشگاه سراسری و ازاد، تهران و شیراز و کردستان و تبریز و کرمانشاه و.... نداره..... به نظر شما چه قدر دانشگاه در پیشرفت دانشجو تاثیر داره؟ ببینید این موضوع که می خوام حتما تهران قبول بشم داره اعصابم را خورد می کنه.... ... خب اینجوری نمیشه.... یا باید به شهرهای دیگه هم فکر کنم و یا به سال دیگه....که اینجوری این روند معیوب ساله دیگه هم ادامه پیدا می کنه.... چون می خوام رتبه خوبی کسب کنم انوقت جاه طلبانه و غیر واقع بینانه تصمیم گیری می کنم و در نتیجه متوقف میشم....
    3) مشکل دیگه اینه که متاسفانه اهسته و پیوسته جلو نمیرم.... یک روز می بینید 12 ساعت درس می خونم و یک روز 1 ساعت!!!! و دیگر اینکه وقتی برنامه ریزی می کنم در یک روز چند درس را بخونم مضطرب میشم!!! و مدام به درسهای دیگه فکر می کنم... معمولا برنامه ریزی می کنم که مثلا امروز یک سوم یا نصف یک جزوه را بخونم... ولی ازطرفی بعد 5 ساعت دیگه خسته میشم.... مثلا کلاس تقویت حافظه و تند خوانی رفتم و یاد گرفتم که مغز تنوع دوست داره و بعد نهایت 90 دقیقه استراحت می خواد... ولی کو گوش شنوا..... اخه چرا نمی تونم چیزایی که میدونم را عملی کنم.... ببینید الان اعصابم واقعا خورده.... هر کدام از درسامو نصفه نیمه خوندم و هنوز کامل تموم نشده و هفته دیگه امتحان جامع دارم... می خوام تا انروز همه را بخونم ولی نمیشه... از طرفی می گم خب اشکال نداره هر چه قدر که رسیدی را جواب بده... از طرف دیگه میگم اصلا حالا که تموم نمیشه نمیرم امتحان بدم... از طرفی هم میگم اصلا باید تموم بشه.... چرا من با خودم اینجوری می کنم اخه....


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : شنبه 13 اردیبهشت 93 در ساعت 12:21

  2. 2 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93), کیارش۲ (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    با سلام

    سوالی برایم به وجود امده. ایا من مشکل کمال طلبی دارم یا توانایی هدایت فطرت کمال طلبی ام را ندارم؟
    چگونه فطرت کمال خواهی ام را به راه درست هدایت کنم؟

    (دوستان توجه بفرمایید اول شخص پرسیدم. لطفا جهت جلوگیری از انتقال تاپیکم به انجمن ازاد طوری مرا راهنمایی بفرمایید که هم قوانین رعایت شود و هم متوجه شوم کمال طلبی مشکل است یا امری طبیعی و فطری.)

    با سپاس


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : شنبه 13 اردیبهشت 93 در ساعت 21:31

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    251
    Array
    سلام صالجه جان .
    خوبی
    خوشی
    سرحالی؟

    اااا توهم کنکوری هستی
    این یه گل خوشگلللل برای جمع کنکوریاااا

    اومدم یه سر بزنم با پست شما مواجه شدم گفتم یه نظری بذارم (هرچند نظرم کارشناسانه نیست، اما خب تو بروز کردن تاپیکت که بدرد میخوره !!!! )

    سوالاتی که پرسیدی دقیقا منم با اینها مواجه شدم سعی میکنم کوتاه نظر بدم حوصله خوندنت بیاد

    در مورد سوال اولت :

    بنظرم اول سعی کن قبول بشی ، از الان فکر شهرستان رفتن و تنهایی و جدایی و نکن.
    بذار اول قبول بشی بعد میتونی ببینی آیا میتونی تحمل کنی یا نه. و به فکر چاره باش. چون الان وقت کنکور و درس خوندنه! نباید ذهنتو با این افکار پر کنی. من نمیدونم رشته شما تو شهر محل سکونتتون هم داره یا نه. اگه داره که حتما الان سعی کن یه توقف ذهن داشته باشی ، بیشتر تمام فکر تو بذار رو درست ، چون ممکنه شهر خودت قبول بشی و دیگه نیازی به نگرانی و دلهره و ترس از تنها شدن خانواده نداشته باشی.

    اما اگه شهر خودتون نداره ، و هدفت فقط فقط درس خوندن تو همین رشته است ، پس بازم تمام تلاشتو بکن ، مطمعن باش خانواده درکت میکنن ، من خودم با این مشکل مواجه شدم با خودم گفتم قرار نیست که تا آخر عمرم برم یه شهر دیگه که ،همیشه خوشحالی پدرم و مادرم و تصور میکنم که چقدر از موفقیت من خوشحال میشن .

    من که با خودم گفتم نهایت یا در خوشبینانه ترین حالت دکتری پیوسته قبول میشم (اعتماد به نفس کاذب و میبینی )که سعی میکنم چهار ساله تموم کنم یا ارشد که اونم تمام تلاشمو میکنم یساله تئوری هامو تموم کنم بعدشم سال بعد پروژه هامو تو ازمایشگاه و اتاق پروژه دانشگاه شهر خودمون ادامه میدم. تو هم میتونی با دانشگاه شهر خودتون هماهنگ کنی و اینکارو بکنی. اینجوری کمتر میری شهرستان.

    من خودم چند تا از دوستام که امیر کبیر میخوندن اینکارو کردن . دیگه لازم نبود این همه راه برن تهران!
    تا جایی که من دیدم برای کارهای تحقیقاتی دانشگاهها راه میاین .(خصوصا اگه دختر باشی بدونن شرایط رفت و امد سخته.)

    دانشگاه وحضورت در اونجا همش بستگی به خودت داره و میزان وابستگیت به راهنماییهای استادت. (البته این تو رشته خودمه، من از رشته های دیگه خبر ندارم .درسای ارشد ما بیشتر پروژه محوره.)

    درمورد سوال دومت:

    منم تا پارسال فکر میکردم دانشگاه خیلی تاثیر گذاره ، اما الان که دارم از فارغ التحصیلا ی رشته خودم میپرسم میبینم که میگن برای کار فقط فقط همت و تلاش خودته و البته بعضیا هم گفتن پارتی (البته از لحاظ اینکه آشنا باشی تا بهت اعتماد کنن و اون کارو بهت بسپرن) که خیلی موثره ! اصلاااا تفاوت نمیکنه که تو ، تو کدوم دانشگاه درس خونده باشی. فقط به هدفی که داری باید فکر کنی و راهت و انتخاب کنی.

    مثلا کار من طوریه که میتونم در بیمارستان ، شرکت یا دانشگاه فعالیت داشته باشم.
    خب من به خودم و روحیات و علاقه مندیام نگا کردم دیدم که بدترین قسمت رشتم زمانی بود که مجبور بودم برم بیمارستان ، و اصن با روحیات من اونجا سازگار نبود. صبح که میرفتم همش دوست داشتم زودتر زمان بگذره و تموم بشه بخاطر محیطش و صحنه هایی که میدیدم تازه استادم با من خیلی راه اومده بودن گروه مارو فرستاده بودن بخش زنان و ازمایشگاه !! (حالا من چطوری میتونم اونجا برم کار کنم !!! پس عمرا راه من این نیس.)
    یا اینکه کارهای شرکتی و دوست ندارم.

    من کارهای تحقیقاتی و دانشگاهی و دوست دارم . خب پس وقتی هدفم و معلوم کردم من اینجا باید حتما به هرنحوی شده مدرک ارشد و دکتری و بگیرم. (من طبق تحقیقاتی که کردم فهمیدم از هر دانشگاهی مدرک ارشدمو بگیرم فرق نداره بیشتر فقط همون مقالات و پژوهشام مهمه . حتی برای قبولی دکتری به میزان مقالات من نگا میکنن.)

    من دوتا دوست دارم یه سال از من بزرگترن، یکیشون به هدف تهران الان دوساله داره میخونه(اخه رشته ما رو تعداد محدودی میگیره)و کمتر پیش میاد سال اول قبول بشی.(چون سال قبلیات هستن که چندین ساله خوندن)
    یکی دیگشون رفت دانشگاه شهر خودش آزاد . (البته تو رشته ما بسیار تعریف میکنه ، و میگه خیلی از ارشدای اینجا دکتری تهران قبول شدن و بعضی از دوستاشم که دانشگاه سراسری میخونن جزوات اونو گرفتن، از سطح علمی استادا هم تو رشته خودمون خیلی تعریف میکنه.و اصلا پشیمون نیست.)

    اون به من گفت ببین الان من مدرک ارشدمو گرفتم ، اما اون دوستمون هنوز داره واسه تهران میخونه ، من الان تو این دوسال دستگاهمو به ساخت رسوندم و تولید اون هنوز داره واسه ارشد تهران میخونه، من الان چندتا مقاله دادم ، اما اون هنوز داره واسه تهران میخونه ، من تو این دوسال درسته رفتم ازاد اما مدرکمو دارم ، و دارم برای دکتری میخونم . و پروژها مو دارم انجام میدم اما حالا اون یکی خیلی تلاش بکنه امسال اگه قبول بشه تازه اول راهه.

    جون درس و پژوهش هاش خوب بود ، الان هم میخواد استاد یکی از ازمایشگاههای دانشگاهش بشه که براش سابقه رد میشه.

    من خدایی این دوتا رو مقایسه کردم دیدم اونی که به دانشگاه اهمیت نداد و به همت خودش بیشتر اهمیت داد خیلی پیشرفتش بیشتر بوده.
    با اون دوستم که دوساله داره به هدف تهران میخونه صحبت کردم گفت پشیمونه واقعا . و فهمیده قبولی تهران به این آسونیا نیست. و وقت و عمرشو هدر داده ، پارسال شهر خودمون قبول شده بود اما نرفت میگفت اگه رفته بودم االان داشتم رو پروژه ام کار میکردم. و اینقدر از هم دوره ایام عقب نمیوفتادم.
    من با افرادی که تو محیط کاری هم بودن مشورت کردم دیدم مدرک هم براشون مهم نیس از کدوم دانشگاه گرفتن،بیشتر تحقیقات و مقالات و پروژه هاته که واسشون مهمه.

    حالا منم بتو پیشنهاد میکنم تحقیقاتت و زیاد کن ، برو تو رشته خودت ، از دانشجوهای مختلف سوال کن. اصلا به رشته های دیگه توجه نکن، هررشته جایگاه خاص خودشو داره.
    بازار کار هر رشته فرق میکنه. یعنی به اسم دانشگاه نگا نکن. حتما از خود دانشجوهای همون رشته سوال کن.(آخه من اینکارو کردم و به نتایج خوبی هم رسیدم. فهمیدم اصلا خوب بودن دانشگاه دلیل نمیشه که تو هر رشته ای خوب باشه! و موفقیت دانشجو فقط فقط به همت خود دانشجو بستگی داره.)

    البته خدایی دانشگاه تهران و شهید بهشتی و امیرکبیر و مدرس و من قبول دارم که خوبن "، کلا سطح علمی دانشگاه های تهران خیلی بهتره ، اما باید ببینی هدفت چیه چقدر تو هدف تو دانشگاه نقش موثری داره.

    مثلا من همین هفته پیش دوستم از امیر کبیر انصراف داد(چون ازدواج کرده بود رفته بود سر خونه زندگیش این رفت و امد ها اذیتش میکرد.بین زندگیش و دانشگاه امیر کبیر ، دانشگاه ازاد شهر خودشو انتخاب کرد و زندگیشو.)

    خب این دوستم تو دوره کارشناسیش ازدواج کرده بود میدونست که سخته ، پشیمونه که کاش از اول به این مسایل فکر میکرد.
    یا اینکه برای یکی دیگه از دوستام دوری خانواده سخته و نمیتونه تحمل کنه. (خب قبولی به چه قیمتی ،؟ به قیمت کم شدن آرامش و افسردگیش!!) میتونست تو شهر خودش هم بخونه.
    همیشه به آینده انتخابت هم فکر کن. تهران خوبه اما به بهایی که باید بپردازی هم فکر کن.

    درجواب سوال سومت

    من از کاری که خودم میکنم بهت میگم، برای درست خوندن باید تنوع داشته باشی. یعنی اینکه یه روز چندین ساعت روی یه درس تمرکز نکن ، خسته میشی ، انرژیت کم میشه.

    مثلا برای یه روز چند تا درس مثه سه درس انتخاب کن ، بعد زمانت و نسبت به نیاز هر درس تقسیم کن یکیش ممکنه سختتر باشه یکیش اسونتر.خب اونی که سختتر نیاز به زمان بیشتری داره دیگه.

    نمیدونم شما زبان تخصصی داری یا نه، اما من باید با اصطلاحات پزشکی آشنا باشم پس باید حتما بخونم تا یادم بمونه برای همین آخر شبا چند تا کلمه زبان میخونم ، صبح هم که بلند میشم همون کلمات و مرور میکنم (مثلا در حال شونه زدن موهام مرتب کردن لباسم و تختم و مسواک زدن و ... انگار زمانی که میخوام تازه برم صبونه بخورم . صحبم و با چند کلمه زبان شروع میکنم.)

    بعدشم درسایی که روز قبل خوندی و یه نگاه دیگه بنداز (اگه اهل خلاصه نویسی هستی خلاصه هاتو مرور کن.حتی شده مرور چشمی داشته باش.)

    بعد شروع کن به اجرای برنامه اونروزت یعنی ادامه درسارو بخون. یا اگه سه درس دیگه انتخاب کردی اونارو بخون.

    میتونی اخر هفته ها جمع بندی داشته باشی و خودتو تنبیه و تشویق کنی.

    به کارهایی که علاقه داری برسی مثلا من اگه خوب پیش برم میرم چند تا گالری سر میزنم ، به کتاب و سایت مورد علاقه ام سر میزنم و.....
    میتونی هرکاری و انتخاب کنی آدمها گاهی به تشویق نیاز دارن.

    البته گاهی هم به تنبیه !!!!! تا تنبیه نباشه که تشویق ذوق نداره!!!


    در نهایت عزیزم ، خودتو سرزنش نکن ، وقتی کنکورتو دادی همش تو سر خودت نزن که ای کاش فلان قدر میخوندم
    کاش فلان کلاس و میرفتم
    کاش بیشتر میخوندم و
    کاش
    کاش
    کاش
    کاش و کاشتن جاش هیچی سبز نشد.

    حسرت گذشته رو نخور به آینده فکر کن و امیدوار باش.
    اگه نشد ، که انشالله که همونی که میخوای قبول میشی. غصه نخور، بگو با خودت من تلاشمو کردم شاید نیاز بود بیشتر تلاش کنم ، اما حالا که نشده و گذشته ، اگه هدفم اینقدر برام مهمه آستینارو بالا میزنم و بیشتر تلاش میکنم.

    بنظر من اونی تو زندگیش پیروز شده که از شکستاش پلی برای رسیدن به پیروزی و موفقیت ساخته.
    بالاخره پل پیروزی هم برای ساختش مصالح میخواد ، نمیخواد؟
    انشالله همیشه موفق باشی صالحه جان
    اتفاقا پنج شنبه روز ارزوها حرم بودم اسمتو گفتم و دعا برای خواهرت کردم که انشالله شفا پیدا کنن
    صالحه ما غمی تو چهرش نباشه
    نگفته بودی کنکوری هم هستی ورگرنه واسه موفقیتت و آرامشت هم دعا میکردم.
    ولی برای عاقبت بخیریت دعا کردم این به اون در.

    نگران نباش دوباره اگه رفتم مخصوص واسه کنکورت دعا میکنم برات، انشالله نوشدارو بعد مرگ سهراب نباشه
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 14 اردیبهشت 93 در ساعت 17:36

  5. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    salehe92 (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), شیدا. (چهارشنبه 14 خرداد 93)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    من کمال طلبی ندیدم توی پست اولت. یه کم اضطراب داری. زیادی تمرکز بکنه ادم رو این چیزا خود به خود اضطراب مبگیره. درساتو بخون سعیتو بکن بعدم هر چی شد مهم نیست. به قول حافظ حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس، دربند آن مباش که نشنید یا شنید.
    http://www.hamdardi.net/thread-21869.html
    توی تالار حتما کمال گرایی خوندی. کل چیزی که من فهمیده بودم ازش یه بار که خوندم این بود که هر چی هستم در مورد کمال طلبی تغییرش بدم به برعکسش :)
    در واقع این کمال گرایی هم در حد معقولش خوبه و باعث تلاشه و پیشرفت. بیشترش هم اگه اون حالتی که ادم خودشو با همه ی ضعفا و قدرتاش بپذیره رو بتونه در خودش تا یه حدی ایجاد کنه خیلی پیش نمیاد.
    فکر نمی کنم کمال گرا باشی بر اساس فقط پست اولت. بیشتر وابسته ی مامان و بابا و عزیز خونه به نظر میای یا حداقل مسوول در مورد اول. در مورد دوم خوب زیاد سخت نگیر سعیتو می کنی نتیجه اش هم که دستت نیست تو که خدا رو قبول داری اینحا باید توکل کنی بعد از اینکه خیلی تلاش کردی. مورد سوم هم به نظر من میاد یه مقدار حالت اضطراب گرفتی بسکه فکرای این مدلی می کنی. اگه خیلی گفتگوی ناخوشایند ذهنی داره تاپیک مشاوره اقای sci با بهار زندگی رو که حتما دیدی اونو بخون.

    کلا هر چی بخوام بگم خودت از قبل می دونی. نگران نباش و تمرکزتو سر درس خوندن بذار.

  7. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    salehe92 (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), شیدا. (چهارشنبه 14 خرداد 93)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    سلام دختر بیخیال عزیز
    مرسی که همفکری و همدردی کردی.

    اما خب تو بروز کردن تاپیکت که بدرد میخوره
    میگم باید اسمتو به دختر متواضع مهربون تغییر بدی.

    اتفاقا پنج شنبه روز ارزوها حرم بودم اسمتو گفتم و دعا برای خواهرت کردم که انشالله شفا پیدا کنن
    خیلی از لطفت ممنونم. الان حدود سه ماهه که متوجه شدیم خواهرم به ام اس مبتلا شدن...
    بینایی چشم چپ اش را از دست داد. خیلی دردناک.... الان بهتره ولی کامل خوب نشده....
    علم پزشکی براش درمان قطعی نداره ولی اگه خدا بخواد هر چیزی ممکن میشه.....

    قبلا با روش 3 درس مطالعه می کردم. درس اصلی+زبان+یک درس دیگه....
    ولی یک مدت درسامو گذاشتم کنار و از برنامه هام و کلاسام عقب افتادم... و دیگه با سه درس جواب نمیداد... و کم کم افسرده و مضطرب شدم....
    مشکل اصلیم این بود که رشته ام را دوست نداشتم و سر انتخاب گرایش ارشد هم خیلی به خودم سخت گرفتم و در نهایت چیزی که به نظرم با علایق و توانایی هام سازگار بود را انتخاب کردم و بعد هم تصمیم داشتم رفرانس بخونم و کلاس نرم. ولی مشکل از انجا شروع شد که وقتی مشاوره کردم خیلی ها بهم گفتن این رشته را انتخاب نکنم.. اشباع شده و ظرفیت اش کمه و فقط بهداشت داره و...از این حرفا... بعد هم استادام گفتند برو کلاس وگرنه قبول نمیشی منم گوش کردم و رفتم کلاس... ولی خیلی از کلاسهایی که رفتم راضی نبودم... چون نرسیدن کامل تدریس کنند... و یکی از کلاسام هم هنوز تموم نشده...این هفته تموم میشه!.....
    در نتیجه خیلی ذهنم بهم ریخت... با اینکه میرم کلاس کنکور ولی داشتم فکر می کردم که ایا انتخاب درستی کردم!... بهتر نبود دوباره کنکور کارشناسی را امتحان می کردم!!!... ولی اصلا حوصله اش را ندارم.... و خلاصه با کلی تردید و بی انگیزگی میرفتم کلاس و میومدم خونه....
    کلا خیلی حال و حوصله ندارم... از بس به رشته و دانشگاه و کنکور فکر کردم خسته شدم.... دلم یک زندگی چند بعدی می خواد.... برای همین فکر می کنم بهتر که از ارزوهام بگذرم و سقف ارزوهام را بیارم پایین و منطقی باشم... منطق میگه همین رشته خودم را با همه خوبی ها و بدی هاش بخونم و قانع باشم.... و وسعت دید و فکرمو گسترش بدم!!! و بخش های دیگه را هم به زندگیم اضافه کنم...
    ولی گفتنش اسونه.. در عمل خیلی سخته... متاسفانه روزی روزگاری دختر خیلی لجباز و یک دنده ای بودم و مرغم فقط یک پا داشت!... در نتیجه خیلی اسیب دیدم و اذیت شدم.. یعنی خودمو اذیت کردم و عمر شیرینم را سر ارزوهای بچگی ام نابود کردم....

    من تهران زندگی می کنم. راستی شما کجایی؟ کدام حرم برام دعا کردی؟ مشهد؟
    و درنتیجه بیشتر مایلم که شهر خودم هم قبول بشم.
    رشته مو تهران و ایران و مدرس و بهشتی و شاهد داره!.... ولی همشون رتبه های خوب می خوان...
    کلا حدود 150 نفر ظرفیت داره و دقیق نمیدونم چند نفر شرکت می کنند ولی جزء رشته های پرطرفدار و قبولیش سخته....
    اتفاقا زبان تخصصی هم دارم و باید لغات پزشکی هم بدونم.... برای زبان کلاس نرفتم و یک جزوه مکاتبه ای خریدم... بعد نیست ولی کمه!.... می تونم بپرسم برای زبان چی می خونی؟
    با توضیحاتی که دادی انگار رشته هامون یکم شبیه همه!..
    منم می تونم تو ازمایشگاه و دانشگاه و مراکز تحقیقاتی و شرکت های وابسته کار کنم!....

    بخشی از چیزهایی که بهم گفتی را خودم هم به خودم گفتم... ولی قانع کردنم خیلی سخته... چیکار کنم که عشق دانشگاه تهرانم... ببین میدونم که مهمتر از دانشگاه خود فرد و تلاش و کوشش اش... ولی محیط هم در رشد و تعالی فرد خیلی مهمه!!!!
    از وقتی رفتم دانشگاه دیگه ان دوستانی که در دوران دبیرستان داشتم را ندارم.....
    محیط مدرسه مو خیلی بیشتر از دانشگام دوست داشتم...
    و کلا در دوران دانشگاه خیلی ناراحتی کشیدم که البته تقصیر خودمه....
    ولی کلا از طرفی به خودم میگم عمرم مهم تر... از طرفی هم میگم ان کلاسی هم قراره سرش بشینم مهمه.... باید ازش لذت ببرم.... کلاسی باشه که دانشجوهاش مدام نگن خسته نباشید!.....
    ولی برای رسیدن بهش باید خیلی تلاش کنم ولی نمیدونم چه بلایی سرم امده....
    مدتی دیگه حال و حوصله درس خوندن ندارم.....
    و دلیلش هم میدونم چیه.... واقع بینانه برنامه ریزی نمی کنم... و تنوع نداره!... عجب جاهلیم من.....
    البته امروز بهش تنوع دادم... 3 درس خوندم ولی خیلی عقبم.... برای همین اصلا از درسی که امروز خوندم راضی نیستم......

    - - - Updated - - -

    سلام مینوش جان
    مرسی که به تاپیکم سر زدی و راهنمایی ام کردی

    درساتو بخون سعیتو بکن بعدم هر چی شد مهم نیست.
    مشکلم ذقیقا اینه! نمی تونم چنین چیزی به خودم بگم... بعدش برام خیلی مهمه...
    اگه نشه یک سال از عمرم تباه میشه+ زیر سوال رفتن هوش و ذکاوتم توسط خودم!....
    باشه تاپیکی که گفتی را می خونم...

    - - - Updated - - -

    راستی دختر بیخیال عزیز
    درست که الان نباید به شهرها فکر کنم ولی مشکل اینجا است که باید قبل از ازمون انتخابش کنم....
    برای همین ذهنم را درگیر کرده....


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : یکشنبه 14 اردیبهشت 93 در ساعت 18:53

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    فکر کنم بهتره از دانشگاه مورد علاقه ام هم بگذرم! من که از رشته رویایی ام گذشتم پس از این هم می تونم.
    به نظرتون زندگی در شهرستان برای یک دختر مجرد چه قدر سخته؟؟؟ صلاحه؟
    پدر و مادر را چه جوری راضی کنم؟ مامان بابام معمولا اگه جایی بخوام برم منو می رسانند و همراهی می کنند... تازه یک خواهر و برادرم دارم که در واقع مادر و پدر دوم هستند......
    بهتره همه شهرها را بزنم!!! و دیگه هم به هیچی فکر نکنم و فقط جزوه هامو حفظ کنم!!!!!!!!
    و ارزوهام را هم فراموش.... انوقت طعم شیرین ارامش را شاید احساس کنم......
    واقعا دانشگاه تیپ یک و دو بودن اهمیت نداره؟؟؟
    یعنی مثلا کردستان هم بزنم؟
    اگه روزی روزگاری، صد سال دیگه منظورمه!!! احیانا بخوام پذیرش بگیرم! دانشگاه محل تحصیل چه قدر اهمیت داره؟؟؟


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    251
    Array
    سلام صالحه جان خوبی؟
    ببخشید دیر جواب میدم.

    آهان شما تهران زندگی میکنین، من فکر کردم شهر دیگه ای هستین دغدغه رفتن به تهران و دارین.

    خب اولا که هنوز کنکور ندادی معلوم نیست قبول میشی یا نه !

    برای انتخاب شهرستان
    (حالا درسته من گفتم مهم نیست ، به همتت بستگی داره اما سعی هم نکن دانشگاه خیلی الکی انتخاب کنی ؛ دانشگاهی انتخاب کن ، که از سطح علمیش آگاهی کلی ای داشته باشی، البته با تهران مقایسه نکن چون مطمعنا تهران بهتره، اما بازم خیلی هم از لحاظ سطح علمی پایین نباشه.)

    کلا تحقیق کن خصوصا درمورد رشته خودت(ممکنه یه دانشگاه خوب باشه اما تو رشته تو زیاد قوی نباشه ، یا اینکه برعکس یه دانشگاه در کل زیاد خوب نباشه اما تو رشته تو اساتید قوی ای داشته باشه.)

    راستی دانشگاه علوم تحقیقات تهران هم من درموردش شنیدم خیلی خوبه (چندی از دوستان در رشته خودم اونجا تحصیل میکردن و راضی بودن.)

    درمورد این دانشگاه تحقیق کردی؟

    درمورد خانواده هم میتونی باهاشون صحبت کنی شاید اونقدری که تو دغدغه دوریشونو داری اونها نگران نباشن و موفقیت تو براشون مهمتر باشه.

    من خودم تجربه یه شهر دیگه رو ندارم یعنی یجورایی خودمم در جایگاه خودتم:)

    اما از دوستانم پرسیدم گفتن در مقطع ارشد زیاد فقط کلاسارو حضوری باید بری بقیه اش پروژه ای و باید خودت انجام بدی.(که شما تهران هستین و امکانات دانشگاه های اونجا که نسبت به شهرستان ها بیشتره پس میتونی صحبت کنی کارهای پروژه ای تو انجام بدی.)

    یه مسله دیگه هم هست (البته من فقط شنیدم نمیدونم چقدر درسته) میتونی بعد یه ترم خوندن انتقالی بگیری به شهر خودتون؟ شنیدم خصوصا به دخترا انتقالی و میدن.

    درکل سعی کن شهر هایی و بزنی که بعد تهران تا حدودی قبولشون داری.(چون میدونی که اگه قبول بشی و نری برای سال بعد محروم میشی از کنکور دادن)

    برای رسیدن به هدفت باید روحیه فولادی داشته باشی و بهاشم بدی.

    اگه رسیدن به رشته مورد علاقت برات مهمه اگه خوندن در دانشگااه مورد علاقت هدفته ، پس بهاشو پرداخت کن؛ بهاش سختی کشیدنه؛ درس خوندن و تلاش کرد نه، صبور بودنه، گذاشتن زمان و عمرته.


    راستی قبولی تو دانشگاه هایی مثه امیرکبیر سخته اما موندنشم سخته، (من از هم رشته هام پرسیدم) میگفتن خیلیااااا همون اول انصراف میدن، چون سخت گیرن ،
    میگفتن امتحانتشون طوریه که میتونن برن بیرون ناهارشون بخورن استراحت بکنن باز بیاین سر جلسه امتحان (یعنی ببین امتحان چقدر سخت بوده که استاد حتی از کتاب و مشورت دانشجویان با همدیگه ابایی نداشته.)

    برای نمک قضیه :

    درمورد خسته نباشید من یه چیزی بگم: کلاس کنکور بودم (همه کنکوری همه زرنگ ، درحال خوندن برای قبولی و درحال رقابت ، دانشجویان هم از دانشگاهای معتبر مثه امیر کبیرو... هم سر کلاس بودن استاد هم استاد دانشگاه تهران.)

    همین دانشجویان همه کلمه خسته نباشید و سرکلاسا میگفتن !!! شوخی های سرکلاس و داشتن. (اما خب درکنارش درسم میخوندن.)

    اتفاقا بچه های امیرکبیر بیشتر با استاد شوخی میکردن وقت کلاس و میگرفتن ! یا اینکه میگفتن خسته نباشید ! یا تقاضای استراحت میدادن.! (منم از تعجب شاخ درمیاوردم)


    این کلیپا رو نگا کن:

    انسان موفق 1/1
    انسان موفق 1/2
    انسان موفق 1/3
    انسان موفق 1/4
    انسان موفق 1/5

    زیادن اگه خواستی بقیه اش هم برات میذارم.

    رشته مو تهران و ایران و مدرس و بهشتی و شاهد داره!.... ولی همشون رتبه های خوب می خوان...
    کلا حدود 150 نفر ظرفیت داره و دقیق نمیدونم چند نفر شرکت می کنند ولی جزء رشته های پرطرفدار و قبولیش سخته....
    مامان همیشه میگن به بدتر از خودت نگا کن نه بهتر.

    عزیزم جای ما بودی چی میگفتی؟

    تا پارسال 30 تا میگرفتن ، امسال ده نفر اضافه شده
    تا پارسال 9 نفر تهران میگرفتن امسال 19 تا میگیرن و 21 سه شهر دیگه.

    الان صحبتای تورو میخونم با خودم میگم پس هم رشته های من با چه امیدی دارن میخونن!!!
    اینقد ناامید؟؟
    150 نفر!!! عزیزم این عالیهههه! پس بشین بخون ! تو تلاشتو بکن حتما نتیجه میگیری.!

    اگه امسال نگرفتی خب انشالله سال دیگه . مهم اینه خودت از تلاشت راضی باشی.

    وقتی نشستی و غصه میخوری
    وقتی با خودت میگی من حتما موفق نمیشم
    من حتما جز اون 150 نفر نیستم.
    من که میدونم از من قدر تر هم هست.
    من و چه به تهران ! نه عمراااا.

    خب تا زمانی که زانو غم بغل کردی و ناامید هستی و تصورات منفی نگرانه ای داری خب معلومه که قبول نمیشی.

    اول خودت باور داشته باش که قبول میشی.تا زمانی که وجودت به این باور نرسیده همش فکر میکنه داره برای یه کار بیهوده و بی نتیجه تلاش میکنه.

    وقتی داری بخودت میگی من که درحد تهران نیستم پس قبول نمیشم
    بقیه از من بیشتر خوندن.
    پس وجودت میگه پس چرا تلاش کنم ، ما قبول نمیشیم. (برای همین از خوندنات ناراضی هستی برای همین ساعت خوندنت نوسان داره.)

    باور کن که قبول میشی تلاشتو بکن اگه نشدی غصه نخور، دوباره تلاش کن ، دوباره بلند شو.

    وقتی زمین میخوریم ، وقتی شکست میخوریم ، وقتی پرتتمون میکنن رو زمین ، برای دوباره بلند شدن نیازی به دست و پا نداریم !!!

    فقط کافیه یه روحیه فولادی و اراده قوی داشته باشیم.

    کلیپ زیر و ببینین و هزار بار خدارو شکر کنین بابت تمام نعمت های خوبی که بهتون دادن.

    بدون دست بدون پا و بدون نگرانی اما با روحیه ای فولادی و اراده قوی موفق بشوید.


    خیلی از لطفت ممنونم. الان حدود سه ماهه که متوجه شدیم خواهرم به ام اس مبتلا شدن...
    بینایی چشم چپ اش را از دست داد. خیلی دردناک.... الان بهتره ولی کامل خوب نشده....
    علم پزشکی براش درمان قطعی نداره ولی اگه خدا بخواد هر چیزی ممکن میشه.....
    آره از ام اس شنیدم ، پروژه ی یکی از دوستانم دراین زمینه بود.اما متاسفانه ایده اش جواب نداد.:(

    اما خدا همیشه هست ، تا خدا هست و توکل هست! ناراحتی چرا؟ ناامیدی چرا؟

    توکلت به خدا باشه. انشالله زودتر خوب بشن.
    خودتم موفق بشی.

    کدام حرم برام دعا کردی؟ مشهد؟
    آره ، از امام رضا خواستم.
    امیدوارم هرچی به خیر و صلاحته پیش بیاد.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 16 اردیبهشت 93 در ساعت 09:08

  11. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    salehe92 (سه شنبه 16 اردیبهشت 93)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    سلام
    اعصابم از دست خودم خیلی خورده.........
    به نظرم همه مشکلم کمال طلبی هم نیست....
    متاسفانه من به حرف دیگران بیشتر از مغز خودم گوش می کنم
    امروز 2 فصل از رفرانس درس اصلیم را خوندم. نسبت به روزهای دیگه نسبتا روز پرباری بود! و کلی هم لذت بردم. و بعد که خوندم برای خودم شروع کردم به توضیح دادن. و دوباره علایقم به رشتم را احساس کردم!!! پارسال که انتخابش کردم خوشحال بودم ولی بعدش دوباره همه چیز خراب شد.......
    من متاسفانه نمی تونم به کاری که علاقه و اعتقاد ندارم خودم را مجبور کنم! مثلا نمی تونم طوطی وار و بدون فهمیدن حفظ کنم..... خیلی خیلی ناراحتم........ دلم برای خودم خیلی میسوزه.......


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  13. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    سلام

    بیهوده این همه برای انتخاب شهرها خودم را نگران کردم.....امسال وزارت بهداشت قانون را عوض کرده و بعد از ازمون دانشگاه ها را انتخاب می کنیم......دیگه باید 2 موضوع را یاد بگیرم: 1- درباره موضوع هایی که برای اینده است وقت نگذارم.2- قانونها اصلا ثابت نیستند و هر روز در حال تغییر....

    http://www.hamdardi.net/thread-15051.html
    این مقاله را خوندم....ولی کلی سوال دارم.....

    خصوصیات فرد کمالگرا این است که عزت نفس او پایین هست. چنین فردی برای جبران عزت نفس خودش، باید چیزی را کسب کند، باید اشکالی را برطرف کند. و مرتب در نقشه کشیدن برای کسب چیزی یا زدودن چیزی هست.
    پیشرفتهای تحصیلی ، شغلی ، اجتماعی و ... فرد کمالگرا از روی عشق درونزاد او نیست. لذت فرایند کسب تحصیل و شغل و موقعیت را خوب درک نمی کند. او صرفا می خواهد نتیجه ای را کسب کند تا عزت نفس پایین خود را وصله کند.
    بله همینطوره.......ولی بی دلیل هم اینطور نشده.......
    خب من خیلی اشتباه کردم....... حالا برای جبران اشتباهات گذشته است که باید نتیجه خیلی خوبی بگیرم تا راضی بشم....... و توانایی هامو به خانواده اثبات کنم!!!!!
    و همچنین من کاملا تک بعدی ام....... و این برای اینه که در خانواده ای که در ان زندگی می کنم تحصیل و شغل حرف اول را میزنه...............
    البته از نظر خودم هم این موضوع در اولویت قرار داره.... ولی به طور کلی این شرایط خیلی برام رنج اور........
    وقتی همه مدام درباره من بیچاره و درسام می پرسند...... خسته میشم.......
    عمه زنگ میزنه میگن کی اخه این درسای تو تمام میشه که بریم سفر!!!!!!!
    دایی می خواد از خارج از کشور بیاد (همیشه میان منزل ما) میگن هر وقت من امتحانم را دادم میان!......
    میری منزل دختر خاله باز همین اش و همین کاسه و تازه بدتر..... کی دکتری را تو می گیری و.......
    موقعی که میرفتم دانشگاه اعصابم خیلی خورد بود می خواستم یک کار پاره وقت پیدا کنم تا شاید سرگرم بشم و کمتر به ناراحتی هام فکر کنم...ولی همه مخالفت کردند و گفتند شما باید الان فقط به درسات برسی و وقت کار کردن نیست...... تازه برادرم فکر کرد که موضوع بخش مالی و گفت که می خوای کار کنی....باشه من استخدامت می کنم و بهت حقوق میدم و تو هم بعنوان کار درسات را بخون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خواهرم هم که دیگه نگو....... زندگی فقط در درس و کار و تدریس می بینه و بس...........
    من خستم.......... زندگیم برابر شده با درسام و ادامه تحصیلم.............
    و هر کی منو می بینه از همین می پرسه......
    برای همینه که نتیجه برام مهمه...... و چون روزی روزگاری مرغم فقط یک پا داشت و چیزی جز ان چیزی که می خواستم را نمی خواستم....و کلی اسیب دیدم......... و حالا باید گذشته را با نتایج خوب جبران کنم...........

    و به خود بگوید که من مساوی آنچه به دست می آورم نیستم. من مساوی هستم با آنچه که اکنون هستم.
    خب اخه چه جوری میشه اینطوری فکر کرد؟
    حداقل خانواده اصلا چنین چیزی را قبول نمی کنند و اصلا نمی تونند درک کنند.....
    که من لیسانسه بیکار با من دارای فوق لیسانس و کار یکسان!!!!!!!!!!!

    آفت نتیجه گرایی شما را از پا در خواهد آورد.
    چه جوری وقتی همه از نتیجه می پرسند من به لذت از مسیر فکر کنم؟؟؟؟
    من اگه از مسیر راهم لذت ببرم و به نتیجه نرسم هیچ ارزشی برای کسی نداره............

    چیکار کنم تا از زیر بار این همه استرس بیرون بیام؟؟؟
    چه جوری ارزشم را برابر با مدرک تحصیلیم ندونم؟!.... وقتی این موضوع برای همه مهمه......
    چه جوری وارد کاری بشم که دیگه تنها کاریه که اندکی به علاقم نزدیکه.... ولی همه میگن این چه کاریه..... و می تونی شغل خیلی خوب با درامد خیلی خوب داشته باشی چرا می خوای بری توی این کارها...... من خودم را راضی کردم که قانع باشم و سختی های کار و رشته ام را به جان بخرم ولی با صحبتهای اطرافیان که این کارها درامد نداره و...... اینها چه کنم؟ و البته صحبتهاشون ذهنمو در گیر می کنه و مردد.....

    لطفا نگید که مگه شما برای دیگران زندگی می کنی و......
    من با دیگران زندگی می کنم و در نتیجه باید یک فکری برای این موضوع بکنم.........


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : چهارشنبه 14 خرداد 93 در ساعت 12:01


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.