درود دادا خوش اومدی به همدردی فدات شم
حسی که داری را دقیقا درک میکنم نمیخوام زیاد توضیح بدم علاقه ندارم به گذشته برگردم ولی تقریبا شبیه همیم.میتونی کجدار و مریض همینجوری ادامه بدی و خیلی چیزا رو نبینی میتوانی خودت راب زنی به اون راه که مثلا هیچ اتفاقی نیافتاده ولی افتاده و خیلی چیزا عوض شده و خودتم خوب میدونی.
نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی کاری که من کردم این بود تمامش کردم هرچی بود را گذاشتم همون جا مثل یه وزنه سنگینی که داشتم از گذشته با خودم حملش میکردم بلاخره تصمیمی که باید میگرفتم را گرفتم و الانم خیلی خوشحالم بخاطر تصمیمی که گرفتم.یه زندگی خیلی خوب و با آرامش کامل دارم و خوشبختم
فقط داری خودتو داغون میکنی داری بخودت آسیب میرسانی کسی که برای تو نیست بزار بره.تو دستمال چرک نیستی هروقت دلش خواست بیاد طرفت و هروقت دلش خواست ترکت کنه و دوباره برگرده و احساساتت را به بازی بگیره و شخصیتت را له کنه.فدات شم تمامش کن بزار برای همیهش بره برای خودت احساست و عشقی که داری ارزش قائل شو خودت را داری نابود میکنی.حس یکه داری رو میشناسم واسه همین میدونم چی داری میکشی
این نظر منه خوددانی فدات شم کاری را که فکر میکنی درسته انجام بده.
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)