یه سلام گرم و از نوع شیرازیش به تموم اساتید و مشاورین و اعضای سایت
شب سیزده به دره و ایشالله همه عید خوبی رو پشت سر گذاشته باشن و سیزدشون رو به در کرده باشن یکم طولانیه ولی شاید مشکل خیلیا باشه
من سروش متولد شهریور 73 و ترم 4 دانشگاه دولتی مهندسی عمران هستم
ترم یک بود که توی یه کلاس عمومی، توجه من یواش یواش به یه دخترخانوم جلب شد که چقدر روحیه شاد و پرنشاطی واخلاق خوشی دارند و کلاس دیگه ای 2بار درهفته تشکیل میشد که عنوانش فن بیان بود و درواقع بحث های مختلفی مطرح میشد ازهمه نوع اعتقادی،اجتماعی،فرهنگی و ... مثل ازدواج، خدا، روابط دخترپسر، اعتیاد، نماز، جایگاه مرد و زن، خانواده، کارکردن خانم ها، سنت مدرنیته و خیلی چیزای دیگه و همه درموردش صحبت میکردن و نظرشون رو میدادن و میدیدم چقدر نظرات و عقاید و سلیقه هامون نزدیک و در خیلی موارد دقیقا یکی بود و روز به روز علاقه من بهشون زیاد میشد و من و ایشون از کسایی بودیم که توی کلاس جز کسایی بودیم که درواقع توی چشم همه بودیم و زیاد با استاد بحث میکردیم و استاد میگفت درک خوبی دارین درمورد مسائل مختلف.
شدیدا تو فکر این دخترخانوم رفته بودم تا یه تحقیقاتی کردم درموردشون و از دوستای نزدیکشون که همیشه توی دانشگاه باهم میدیدمشون پرسیدم که گفتن توی خوابگاه دخترخیلی خیلی خوب و اجتماعی و شاد و باگذشتی هستن و نماز خون و معتقد و خونواده معتقدی هم دارن ودوستای زیادی هم پیداکرده بودن توی همون چندوقت کوتاه از شروع دانشگاه که البته از تیپ ظاهری وآرایش نکردن صورت ویا خیلی ملایم کاملا مشخص بود
ما خونواده ای هستیم معتقد و برام خیلی مهم بود که همسرآیندم هم معتقد باشه واین دخترخانوم تمام فاکتورهایی که مد نظرم بود مثل اعتقاد و فرهنگ مناسب و درحد خودمون و حجاب و اخلاق و روحیه شاد و شوخ چون خودمم همینجورم و درک وفهم بالا و مشترک بودن سلیقه ها و عقایدونظرات و دیدمشترک نسبت به زندگی و زیبایی وخیلی چیزای دیگه رو داشتن و من واقعا به ایشون علاقه مند شده بودم
ترم 2 ایشون انتقالی گرفتن و رفتن یه شهر دیگه و از دانشگاه دولتی به دانشگاه فرهنگیان تکمیل ظرفیت رفتن و من ازطریق دوستانشون به ایشون اطلاع دادم که بهشون علاقه مندم و برای ازدواج ایشونو میخوام ودوستاشون بعده ها به من گفتن که ایشون هم همون ترم یک توی خوابگاه از شما تعریف میکرد و به شما علاقه مند بود.
شروع کردم به درست کردن پیش زمینه ها برای خواستگاری
میدونستم که اگه اون موقع برم برچسب ترم یکی میخورم و بد میشه و اوضاع مالی و اقتصادی خونواده هم خوب نبود
ما توی یک خونه کوچیک زندگی میکردیم و یه خونه بزرگ تر گرفتیم و پدرم هم جانبازه وکلا هم اعصاب رانندگی نداره و ماشین نخرید تامن گواهی نامه بگیرم و ماشین انداخت زیر پای من وباخانواده صحبت کردم و راضیشون کردم و این ماشین وخونه خریدن وعوض کردن طول کشید تاترم 4
درضمن اینم بگم که سهمیه فرزند جانباز دارم وتوی شهرداری به احتمال خیلی زیاد قبول میشم بعد از گرفتن کارشناسی و اونم قبول نشم جربزه کارکردن دارم و به خاطر جانبازی پدرم معاف هم هستم
همین اسفند ماه رفتم به شهرشون که تا شیراز سه چهارساعتی فاصله داره و با برادرش صحبت کردم و گفتن که پدرشون به هیچ عنوان به راه دور نمیده چون شناخت نداره و یه مشکل دیگه دخترخانوم 72 هستن و یکسال ازمن بزرگترن (یکسال پشت کنکور بودن) و میگن بچه ای ! اینارو مطرح میکنن
من و ایشون شدیدا شدیدا به هم علاقه داریم به خاطر خیلی چیزا و اون اشتراکا و اخلاقی که داریم و من تازه شروع کردم به خواستگاری و اصرار و ثابت کردن خودم به این خونواده و شناسوندن خودم و خونوادم بهشون وتا به رسیدن به ایشون،از خواستم دست نمیکشم چون ایمان دارم به انتخابم و ایمان دارم که اشتباه نمیکنم و توکلمم به خداست
حالا میخوام اگرراهنمایی و توصیه به من دارین تا راهم هموارتر بشه و زودتر جواب بله رو بشنوم و تاثیرگزارتر باشم خیلی خیلی خوشحال میشم و دعاتون میکنم اگرم کسی تجربه ای داره بگه قربون دستتون به قول نقی فدایی داریییییییییی
علاقه مندی ها (Bookmarks)