به پسرهااعتمادندارم ایامن بدبدبینم؟

[roseflower]

سلام
میخواستم مشکلی که برام پیش اومده روباهاتون درمیون بذارم وبدونم ایامن بدبینم یاحق بامنه ؟
به پسرهااعتمادندارم نمیتونم به حرفهاشون اعتمادکنم همیشه فکرمیکنم دروغ میگن یاببخشیدریگی به کفش دارند ومیخواهنددل دخترهاروبدست بیاورند
اگرپسرحرفی بزنه نمیتونم باورکنم میگم نکنه بعدازرسمی شدن زیرهمه چی بزنه یانکنه فقط میخواددل من روبدست بیاره وبعدوابسته کردن من به سراغ زندگی خودش بره وبیخیال همه چی بشه مدام ازاین میترسم ابروم درخطرباشه یاپسربخوادکاری بکنه خواستگارم همش از عشق وعلاقش میگفت ولی من پیش خودم میگفتم نه فقط میخواددل من روبدست بیاره ونقش بازی میکنه بهتره باورنکنم چون قبل ازاون جواب ردداده بودم وبعدش دوباره اومده بودندبه این فکرمیکردم که حتمایه نیتی داره حتمامیخوادتلافی کنه و...
به نظرتون چیکاربایدبکنم ؟
من بدبینم؟
علاوه برخودم اگردختری ازپسری حرف بزنه بازم باورنمیکنم پیش خودم میگم فقط میخوادوابستت کنه حرفهاش روباورنکن

[نوروزیان.]

خانم رزفلاور من نمی دونم شما تجربه دوستی یا شکست عشقی داشته اید یا نه. اما معمولا این تجربیات باعث
می شوند آدم به طور خودکار بدبین بشه تا از آسیب دوباره جلوگیری بشه. شاید این یه مکانیسم دفاعی باشه ...نمی دونم دقیقا چیه اما هر چی هست صد در صد بد نیست . به شرط اینکه به همه موقعیت ها و افراد تعمیم ندهید.
ببین شما حق داری به دختری که می خواد شما را با یک پسر دوست کند یا پسری که بدون ارتباط رسمی خواستگاری به شما ابراز عشق می کند اعتماد نکنید. بله در این گونه موارد بیشتر وقت ها مشکلات عاطفی گریبانگیر شما خواهد بود.
در مورد خواستگارتان هم این احتمال را می دهم که ایشان خیلی زود شروع به ابراز علاقه کرده اند. عزیزم ابراز علاقه مال دوران نامزدی است یا حداقل وقتی که قرار بله برون گذاشته می شود. یعنی دقیقا موقعی که دختر و پسر اعتماد یکدیگر را به دست اورده اند و شناخت کافی پیدا کرده اند . طبیعی است که در این زمان جوانه عشق و علاقه سبز می شود. اما پسری که از همان اول همش می گه عاشقتم دوستت دارم دیوونه تو هستم خوب یا بیش از حد توی فاز عاطفی فرو رفته یا اینکه نمی داند باید یک حرف را چه موقعی بزند.
من فکر می کنم عجله این آقا باعث شده شما دچار اضطراب شوید.
فقط یک سوال : آیا سماجت خواستگار در فرهنگ شهر و قومیت و خانواده شما پذیرفته شده است ؟

[roseflower]

ممنون نوپوی عزیز
شکست عشقی ؟ نه سعی میکنم وابسته پسرنشم هرچندمیدونم هرچقدرهم تلاش کنم بازادم وابسته میشه به اینخاطرزیاد باپسری حرف نمیزنم یااجازه ورودبه حریم خصوصیم رونمیدم
خواستگارم ازهمان اول نگفته بود بعدازیه مدت ابرازکرد کلادرموردخواستگارم نه اکثرابه همه اقایون بی اعتمادم نمیتونم بهشون اعتمادکنم چه خواستگارچه غیرخواستگار
مثلادوستم میگه فلانی روزخواستگاری این هاروبهم گفت باورم نمیشه یازیرنظرخانواده باپسری اشنامیشوم واینهاروبه من میگه باورنمیکنم بابدبینی نگاه میکنم همش فکرمیکنم پسرمیخوادبره دخترروسرکارمیذاره وو....
دوستام همه من رومیشناسندبه اینخاطرکسی پیشنهاددوستی به من نمیدهدودوستی هم ندارم که پیشنهاددوستی بدهد شایدخودشان باپسرحرف بزنندولی دلیل نمیشه به من هم پیشنهادبدند
کلابحث دوستی نیست اصلابه دوست پسراعتمادندارم وسراغش هم نمیرم وفرهنگم هم این اجازه روبه من نمیده
اگرپسری دختری روبخوادباخانواده به صورت رسمی به خواستگاری بیادمشکلی نیست حتی اقاپسرقبل ازاینکه باخانواده برای خواستگاری بیادمیتواندخودنزدپدردخترر فته وتمام علایق وخواسته هایش رابیان کرده واجازه بگیرد
یامیتوانداجازه بگیردکه مدتی باهم اشناشوندبعدبرای خواستگاری اقدام کند

[نوروزیان.]

بررسی کنید ببینید آیا ذاتا مردهایی را می پسندید که با ابهت و قوی هستند و خیلی رمانتیک نیستند و علاقه خود را در عمل به تعهدات و رفتار نشان می دهند. یا اینکه از مردهای رمانتیک خوشتان می آید که برای خانم کادوهای قشنگ می گیرند ، ابراز علاقه کلامی می کنند. اگر ذاتا گروه اول را می پسندید و مردانگی را در این صفات می بینید خوب طبیعتا مردان رمانتیک مناسب شما نیستند. اما اگر از گروه دوم خوشتان می آید یا برایتان تفاوت چندانی ندارد قضیه فرق می کند.
آیا اتفاقی در زندگی شما افتاده است که باعث بدبینی شده است ؟ مثلا در فامیل طلاق اتفاق افتاده است یا برای دوستانتان اتفاقی افتاده است ؟ همچنین بررسی کنید ببینید آیا اوضاع جامعه روی شما تاثیر نگذاشته است. مثلا تفریح می روی پارک می بینی دختر و پسرهایی که رفتارهای بدی در ملاء عام با هم دارند در پارک زیاد هستند. یا داستان های خیانت که در مجله ها و اینترنت و سایر رسانه ها نشان می دهند. یا شاید از بچگی بزرگترها شما را نسبت به ابراز علاقه مردان بدبین کرده اند و دید بدی نسبت به این موضوع به شما القا شده است.
هر یک از این عوامل که گفتم می تواند این حس را ایجاد کند. نه فقط در این مورد بلکه درباره سایر مسایل زندگی .

یک مثال از زندگی خودم می زنم که واقعی است . من می روم بیرون و گرسنه ام می شود. خوب دوست دارم بروم سنبوسه ای فلافلی چیزی بخورم و لذت ببرم. اما یاد حرف مادرم می افتم که : بچه فلانی از بازی توی کوچه برگشته و بدون شام خوردن خوابیده. بعد هم صبح دیده اند از دنیا رفته و در بررسی پزشکی مشخص شده که بیرون خانه غذا خریده و خورده است. و به خاطر مسمومیت ناشی از آن در عرض چند ساعت فوت شده است. خوب من در اینجا از سنبوسه و فلافل بدم نمی آید و ذاتا خوشم می آید. اما خاطره ای که در ذهنم مانده است باعث می شود من به همه رستوران ها بدبین شوم و اگر هم غذا بخورم با ترس و بدبینی این کار را بکنم.
خوب در اینجا سنبوسه و فلافل ذاتا چیز بدی نیست. همچنین فروش غذا و رستوران داری هم به شرط رعایت بهداشت اشکالی ندارد. از مزه اش هم بدم نمی آید اما عامل بیرونی و تجربیاتم باعث ایجاد بدبینی شده است.
به نظر من بهتر است درون خودت را دقیقا بررسی کنی.

[مدیرهمدردی]

با سلام
شما فقط به پسرها بدبین هستید؟ یا به دختران و حرفهایشان هم بدبین هستید؟
چه میزان تجربه از فریب دختران یا پسران شنیده اید؟
آیا خودتان یا دوستانتان یا در اقوام شاهد فریب هایی در این رابطه بوده اید؟
آیا اطرافیان شما را فردی بدبین می دانند. یا منفی بینی می شناسند.

آیا اگر خواستگاری کاملا رسمی پیش بیاید و ابراز محبت به شما نکند در حرفهای معمولی و شناختی هم نگران و بدبین می شوید؟

[roseflower]

بیشتر ازمردهایی خوشم می ایدکه به تعهداتشون عمل میکننددرکناران هم ابرازکلامی لازم است ولی عمل برام مهمتره
درجامعه ویاهرجایی که میریم یامیخونیم همش حرف ازخیانت است یاپسردخترروسرکارگذاشت ورفت و الان این تالاررومیگردیم تقریبامیشه گفت روزی نیست که دختریاپسری تاپیک نزنه که بریدم تنهام گذاشت و....
همه اینهاترس رودرمن چندبرابرکرده طوریکه مدام بهم استرس واردمیشه و حتی به حرفهای کسی که قسم میخوره نمیتونم اعتمادکنم
راستی یه چیزی که یادم رفت مخصوصااگریکی قبلابهم گفته باشه که مثلامن دوستیم روادامه میدم تاانتقامم روبگیرم دیگه بدترهمش فکرمیکنم که میخوادضربه بزنه
نمیدونم چرانمیتونم اعتمادکنم
همش افکارمنفی به سراغم میاد مثل باورنکن، همش دروغه ،ساده فرضت کرده و...

ممنون ازمدیرهمدردی
اکثرابه پسرهابدبینم ونمیتونم به حرفهاشون اعتمادکنم
زیاد طوریکه گاهی اوقات استرس تمام وجودم روفرامیگیره مثل دوست ،اشنا ،اینترنت و...یه روزاداره رفته بودم اونجابحث ازاین بودکه مردهاغیرقابل اعتمادهستندونمیشه بهشون اعتمادکردهشتادیاهشتادوپنج درصد مراجعان به مراکزمشاوره روافرادی تشکیل میدهندکه خیانت دیدندیاخیانت کردندبعدازازدواج دوست دختریاپسردارندو...
نه همچین موردی روازنزدیک ندیدم ولی میترسم ببینم
نه تاحال کسی دراین موردچیزی به من نگفته است
گاهی اوقات نگرانی به سراغم میاید ولی بیشترترس ازانتخاب اشتباه است
ازحرفهای معمولی نگران نمیشوم ولی انطورکه باید اعتمادنمیکنم بازشک ودودلی بوجودمیاد


- - - Updated - - -

[نوروزیان.]

رزفلاور عزیز این جوی که توی جامعه درست شده است روی همه ما تاثیر گذاشته است. متاسفانه جامعه ما عادت کرده است همه معضلات اجتماعی را توی بوق و کرنا کند و کلا ایران را ویرانه نشان دهد. این خودش یک معضل اجتماعی است و بهداشت روانی جوانان را تهدید می کند. یکی از علت هایی که می گویند انگیزه و نشاط جوان ها کم شده است همین موضوع است. از بس که همه عادت کرده اند همدیگر را می بینند حالا چه در اداره یا اتوبوس یا تاکسی شروع کنند به شکایت و بزرگنمایی معضلات در حد ده به توان صدهزار. خوب جوان هایی مثل من و شما هم طبعا در چنین محیطی دچار بدبینی می شویم. در کشورهای دیگر هم مشکلات هست اما مردم اینقدر همه چیز را بزرگ نمی کنند و شاد زندگی می کنند.
دوم اینکه اکثر افرادی که گرفتار این مشکلات که شما می گویی می شوند ، خودشان با دست خود این مشکل را درست کرده اند. یعنی مسیری را می روند که به اینجا منتهی می شود. مثلا دخترخانمی خیانت دیده است. وقتی پای درد دلش می نشینی می گوید :
من از اول این مرد را رد کردم اما چون چند سال پیگیر و خواستگارم بود عاقبت قبول کردم. فکر کردم خیلی خاطرخواه است.
خوب این دختر دو کلمه حرف درست و حسابی با خواستگارش نزده است. تحقیقی نکرده است و فقط از پافشاری او به وجد آمده و فکر کرده خیلی برای آن آقا خواستنی است. حالا باید انتظار زندگی گل و بلبل داشته باشد؟
دختر دیگری می گوید : من معتقدم آدم باید مستقل باشد و خودش جدا از خانواده همسرش را انتخاب کند. الان دوره جدید است و انتخاب ها مدرن.
خوب معلوم است کسی که به عزیزترین کسانش بهایی ندهد ، خیلی راحت گرفتار مردان بی قید می شود.

دیگری را می بینی که با لباس بدن نما و تنگ و آرایش های غلیظ و مدل موی عجیب در خیابان راه می رود و توجه هزارتا پسر چشم ناپاک را جلب می کند.
به نظرت چه طور مردی چنین دختری را انتخاب می کند ؟
دیگر برایت بگویم خیلی ها خودشان چندان قید و بندی ندارند. دوست دارند با مردان راحت باشند و دست بدهند و دوست اجتماعی داشته باشند. خوب طبعا کسی که شوهر این دختران می شود هیچ قیدی نخواهد داشت.

متاسفانه بعضی خانم ها رعایت حریم زن و شوهری را نمی کنند و هر زنی را تحت عنوان دوست ، پرستار بچه ، کارگر خانه ، رفیق قدیمی ، فامیل دور به حریم زندگی خصوصی شان راه می دهند. من خودم چندین مورد از نزدیک چنین زنانی دیده ام که به خاطر این سهل انگاری و حریم شکنی گرفتار خیانت شوهر شده اند.
بعضی دخترها به بهانه استقلال مالی و روابط اجتماعی در محیط های کاملا نامناسب مشغول به کار می شوند و اصلا متوجه نیستند که مدیرعامل یا کارفرما از آنها سوء استفاده می کند تا به پول برسد. طبعا مردانی هم که در چنین محیطهایی هستند با چشم پاک به دختران همکارشان نگاه نمی کنند.
خوب کسی که عمدا و بی توجه به هشدارها یک سوم شبانه روز در محل های نامناسب از نظر فرهنگی باشد چقدر شانس دارد که یک مرد مناسب و اهل خانواده همسرش شود ؟
خوب اینها مثال هایی است که فراوانی زیادی دارند. به نظر تو کدام یک از این آدم هایی که مثال زدم عاقلانه زندگی شان را پیش برده اند ؟
عزیزم اگر می خواهی اتفاقات بد برایت نیافتد خودت باید طبق اصول و ضوابط درست و عقلانی و خدایی زندگی کنی تا آدم های خیانت کار جرات نکنند طرف شما بیایند. ببین من خیلی وقت ها دیده ام که پسرها می گویند : فلان دختر در محل کارمان یا دانشگاه هست که آنقدر سنجیده رفتار می کند که هیچ کدام ما جرات نمی کنیم بهش پیشنهاد دوستی بدهیم . می دانیم که فقط ازدواج را قبول می کند که خوب ما هم اخلاقمان به چنین همسری نمی خورد.

بله من بارها دیده ام مردانی که اهل رابطه های متعدد بوده اند و به اصطلاح همه دخترهای کلاس یا محل کار را در دست دارند طرف دختری که درست و عاقلانه رفتار کند، متین و باوقار باشد، لباس های پوشیده و مناسب بپوشد ، اهل خانواده باشد و در درس و کارش جدی باشد نمی روند. چون می دانند با این آدم نه می توانند دوست باشند و نه ازدواج کنند. چون ازدواج با چنین دخترانی مستلزم کارهایی است که این دسته از مردها از آن بیزارند و برایشان عذاب است.
عزیزم معنای توکل به خدا همین است. یعنی شما هر کاری که درست است انجام بده نتیجه را خدا درست می کند. قانون جذب هم همین را می گوید . اگر می خواهی چیزی را جذب کنی نباید به ضد آن فکر کنی. باید به همان با تمام دل و وجودت فکر کنی.
یک پیشنهاد هم دارم : سعی کن از این قصه های خیانت و دوستی منتهی به قتل و خلاصه این حرف هایی که ذهنت را مشغول می کند دوری کنی. نه مجلات این گونه بخوان ، نه کتاب ، نه فیلم نه حرفش را با کسی بزن. در تالار همدردی هم سراغ این گونه تاپیک ها نرو به هیچ وجه چون برای شما مضر است. در عوض از تاپیک های مناسب و امید بخش استفاده کن. بدی قصه این است که فقط یک قسَمت ماجرا را بیان می کند و روی همان تکیه می کند. خیلی از قصه ها و حکایت ها اصلا نمی گویند که چه عواملی باعث این ماجراها شده است.

[meinoush]

اگه فقط بدبینی شما مربوط به جنس مخالف میشه که پاسختونو گرفتین اما اگه به همه مربوط می شه یه علتش شاید یه دروغ خیلی بزرگ بوده باشه یا جایی پشتتون خالی شده در گذشته که تصورشم نمی کردین. چیزی در حد خانواده که پشت ادمو خالی کنن. اگه ادم از کسی که توقعشو نداره و براش خیلی مهمه در گذشته ها نوعی خیانت دیده باشه (مثل همین دروغ یا عدم حمایت یا هرچی) می تونه باعث شده باشه که یه بدبینی کلی پیدا کنه. این تجربه ی خودمه.
یه چیز دیگه ای که خوندم قبلا نمی دونم اصلا درسته یا نه اینه که دخترایی که در کودکی مورد ازار جنسی قرار گرفته باشن بزرگ که می شن خیلی نمی تونن به جنس مخالف اعتماد کنن و احتمال اینکه گرایش پیدا کنن به همجنس زیادتره. اینو برای رابطه جنسی نوشته بود. نمی دونم اصلا درست باشه یا نه یا اصلا به درد شما بخوره یا نه.
یه علت دیگه ایش هم ممکنه عدم شناخت جنس مخالف باشه. ممکنه شما به اندازه ی کافی مردان رو نمی شناسین یه سری کارها و رفتاراشونو درک نمی کنین. تفاوت های زن و مرد رو (البته منم نمی دونم زیاد) خوبه که بدونین می تونین سرچ کنین. اگاهیتون بیشتر بشه یه مقدار از رفتارا رو می تونین قبول کنین.
یه مورد دیگه هم اینه که ممکنه شما اعتماد به نفس کافی نداشته باشین یا خودتونو به اندازه کافی دوست نداشته باشین. بعدش فکر کنین چرا باید این ادم اط من خوشش بیاد. چرا باید اینهمه ابراز علاقه کنه. اینم البته تجربه منه. شاید به درد شما نخوره.
یه حالت دیگه اش هم اینه که شاید واقعا طرف مقابلتون داره دروغ می گه!
حالتای دیگه اشو نوپو لطف کردن گفتن.
من اینارو فقط به ذهنم اومد.

[roseflower]

ممنون ازاینکه وقت گذاشتیدوجواب دادید
نوپوی عزیزمن هرکاری کنم بازنمیتوانم سراغ این ماجراهانروم اقتضای رشته تحصیلیم هست وخواه ناخواه میشنوم وبه سراغش میروم
meinoushجان راست گفتیدخودم روزیاددوست ندارم یعنی اعتمادبه نفسم خیلی پایینه
مثلا یکی بگه قیافت مشکلی نداره میگم حتمامشکلی داره این حرف روزد
یامهمونی بریم مدام این استرس بامنه نکنه بگن بلندشوفلانی جای توبشینه
نمیدونم چه عواملی باعث میشه اعتمادبه نفسم پایین باشه
همش میخوام بهترین باشم بااینکه میدونم ادم جایزالخطاست ولی بازنمیتونم بپذیرم که کسی ازکارم خرده بگیره اگه یکی بگه فلان کاراروچراکردی ازسرتاپاسرخ میشم انگاراب جوش به سرم میریزند وتب میکنم یاازاینکه حقم روازکسی بگیرم خجالت میکشم ونمیتونم بگم حق بامنه سکوت میکنم یاعذرخواهی کرده بیرون میام
یاتپش قلب میگیرم و...

[meinoush]

عزیزم آدم وقتی خودشو دوست نداره و اعتماد به نفس نداره خودشو لایق دوست داشتن کسی نمی دونه. واسه همینم در اصل به خودش بدبینه نه به بقیه. می گه من مگه چیم که این ادم بخواد دوستم داشته باشه پس لابد داره دروغ می گه. در صورتی که من دخترای دیگه رو می بینم واقعا نمی دونم این چیه اعتماد به نفسه یا سرخوشی تا یکی که بتونه به دردشون بخوره بهشون راه می ده اینا م اکی رو می دن درجا! من خودم نمی تونم. هزار بار با خودم کلنجار می رم. بعدم می گم شاید بازی می کنه باهام شاید فقط رابطه هه رو می خواد شاید اصلا چیز دیگه ای تو سرشه من نمی دونم و هزار تا چیز دیگه. بعد تا طرف بیاد ثابت کنه که نه راست می گه انقدر باید تلاش کنه که خسته میشه میره.
یه وقتایی هم هست که واقعا از این ادمایی به ادم می خوره که با ادما بازی می کنن. اینم میشه درس عبرت و خلاصه بقیه رو به جرم نکرده کج کج نگاه می کنیم :)
البته من اون قسمت اولو هم دارم مشکل که دروغ بزرگ شنیدم کلا یه کمی به همه چی میشه گفت بدبینم.
اگه فقط مشکلت همین دوست داشتن خودته روش کار کن. وقتی خودت خودتو دوست داشته باشی لایق عشق همه ادما و همه موجودات می بینی خودتو. رضایت درونی و ارامش هم خواهی داشت. البته این کار خیلی طول میکشه. ولی به هر حال کاریه که لازم داریمش.

به نظرم روی دوست داشتن خودت و عشق ورزیدن به خودت کار کن. در ارتباط اقایونی که ممکنه به ازدواج ختم شه رابطه ات پیش داوری نکن. اولش ذهنتو کلا از هر قضاوتی که پیش پیش باشه خالی کن. هر کسی رو فقط از روی خودش ببین و درک کن. احتیاط و شرط عقلم لازمه مشاوره ازدواجم می کنی بعدا که جدی تر شد.