به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دوستان فکر کردن به پزشکی قانونی داره من را نابود می کنه

    دوستای عزیزم شاید مشکل من عجیب باشه یا اینکه هیچ کس دلش نخواهد به آن فکر کند اما زندگی من را مختل کرده است.
    راستش قضیه از این قراره که من چند سالی است که این فکر آزار دهنده را تجربه می کردم. ببخشید دوستان که این حرف ها را می زنم اما فکر سالن تشریح اجساد پزشکی قانونی من را در این چند سال راحت نمی گذارد. من خیلی سعی کردم حلش کنم. دلایل منطقی پیدا کردم که این کار برای نظم جامعه لازم است یا این کار ارزش قایل شدن برای تک تک افراد جامعه با هر پیشینه ای است و چون زندگی آدم ها ارزش دارد باید معلوم بشه به چه علتی ازش محروم شدن. حتی سعی کردم این کار را به جراحی که بعدش بخیه می زنن و همه از جراح تشکر می کنن تشبیه کنم. خوب این کارها کمی فقط کمی موثر واقع شد. من تا دو روز پیش از تکنسین ها و پزشکان قانونی که این کار را می کنند متنفر بودم . اما بعد فهمیدم که چه فداکاری می کنند و چقدر زجر می کشند که به حیات آدم های ارزش بدهند و خون کسی پایمال نشه و تنفرم از بین رفت.
    اما باز هم یک غم عمیق ، یک بغض خیلی سنگین داره منو می کشه. واقعا اینقدر واضحه که خانواده ام متوجه شدن با اینکه هیچی نگفتم. همش می گن نوپو قیافه ات یک جوری شده . داری با این قیافه حال ما را می گیری. یه جوری می شم که شبها خوابم نمی بره. صبح که می رم تو کوچه هر آدمی را می بینم به جسد روی او تخت فکر می کنم که چه بلایی سرش می یارن. از زندگی بیزار شدم و هیچی حتی خرید عید و درست کردن کاردستی برای عید منو خوشحال نکرد. دلم نمی خواد همچین بلایی سرم بیاد و از فکرش دارم می میرم. فکر اینکه ببخشید دوستان این را می گویم ، با بدن برهنه و از هم دریده روی یک تخت فلزی افتاده ام . دلم نمی خواد این طوری بشم اما این را می دونم که تعداد زیادی از موارد مرگ باید به پزشکی قانونی ارجاع بشه حتی تصادف . پیش خودم می گم کاش می تونستم با خیال راحت از دنیا برم و کسی کاری بهم نداشته باشه. همیشه دلم می خواست سالم و بدون مریضی و درد و با دل خوش برم پیش خدا . واقعا از مرگ نمی ترسم. اما حالا آرزو می کنم کاش یک مرضی بگیرم که علت مرگم از روز روشن تر باشه و دست از سرم بردارن. خلاصه اینکه هر کاری می کنم به بن بست می رسم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    1234567 (جمعه 01 فروردین 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    فکر می کنم کالبدگشایی فقط برای مواردی که علت مرگ مشخص نیست.


  4. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من توانستم به نتیجه برسم و خوشبختانه سبک شدم . حالا که فکرش را می کنم می بینم بهتره بچه ها را با خواندن این تاپیک ناراحت نکنم . برای همین فکر می کنم بهتره این تاپیک قفل بشه . اما به نتایج خوبی رسیدم که در یک تاپیک جداگانه مطرح می کنم. درسته وزن کم کردم اما تجربه ای به دست آوردم که واقعا فکر کنم به دوستان کمک کنه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    1234567 (جمعه 01 فروردین 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام. خانم نوپو.
    تصور میکنم به خاطر نوع شغلت دچار این افکار شدی. سعی کن کمی از محیط های پر طنش دوری کنی. و یا از شنیدن اخبار و حوادث خشن اجتناب کنی.
    آقایون معمولا به این محیط ها عادت میکنند. اما خانمها در مقابل چنین افکاری توان کمتری دارند.
    شاید گفته من جالب نباشه اما به افرادی فکر کن که بعد از مرگ اعضاء بدنشون رو اهدا میکنند. این کار میتونه آرامش خوبی به همراه داشته باشه.
    در آخر اینکه شما جوون هستی و ما منتظر خبر عروس شدنت بودیم این افکارو از خودت دور کن.
    امیدوارم سالهای سال با شادی و سلامتی زندگی کنی.
    سال نو مبارک
    پندار نیک . گفتار نیک . کردار نیک

  7. کاربر روبرو از پست مفید majid_k تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (جمعه 01 فروردین 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    این وسواس فکریه. زیاد اهمیت دادن به یه فکر که معلوم نیست مشه یا نه یا اگه بشه به این بدی هست یا نه...
    میدونم درمان داره... یه کم اراده و تلاش میخواد... درست میشه برو روانپزشک و حلش کن. قبل اینکه تمام زندگیتو بخاطر یه فکر بهم بریزی.... البته امیدوارم اینطور نشه ولی چون یه زمانی وسواس شدید فکری داشتم میدونم خلاصی ازش تلاش میخواد و زمان و حوصله.
    موفق باشی

  9. 2 کاربر از پست مفید setare sorbi تشکرکرده اند .

    mis-marjan (جمعه 01 فروردین 93), فرهنگ 27 (جمعه 01 فروردین 93)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستان. منم به همین نتایج شما رسیدم البته خدا به دادم رسید و دعای سال تحویلم را مستجاب کرد چون خیلی مهربونه. فهمیدم من جزء دسته آدم های حساس هستم که به محرک ها بسیار شدید پاسخ می دهند و ولتاژ الکتریکی بیشتری در نورون های عصبی شان جریان دارد. امشب خوشبختانه اتفاقی یک مقاله دیدم که می گفت اگر به محرک ها شدید پاسخ می دهید و خصوصیات آدم های حساس را دارید بهترین کار این است که :
    1- با عقل و منطق به جلو بروید.
    2- قضیه را از بالا نگاه کنید. مثل کسی که از کوه به شهر نگاه می کند و دیدش کلی است.
    3- تظاهر نکنید که حساس نیستید و بپذیرید این یک موهبت است نه یک عیب. شما ممکن است روحیه فولادی نداشته باشید اما توانایی بالایی در تحمل ولتاژهای زیاد در سیستم عصبی خود را دارید و نیز آدم های حساس می توانند خلاقیت زیاد و درک عمیقی از مسایل داشته باشند.
    4-
    با توجه به مورد سه آدم های حساس برای جلوگیری از بروز وسواس های فکری باید از مسایلی که تحریکشان می کند اجتناب کنند. باز کردن لایه های پنهان مسئله تحریک کننده و خود را در آن غرق کردن نه تنها کمکی نمی کند بلکه میزان تحریک و ولتاژ الکتریکی سیستم عصبی را بالا می برد و بالاتر تا حدی که خدای نکرده به بیماری روانی منجر می شود. اصولا افراد که حساس هستند توانایی عادت کردن به مسایل تحریک پذیر را در حد خیلی کم دارند . به زبان دیگر محرک ها برایشان عادی نمی شود که هیچ بدتر هم می شود.

    اتفاقی که برای من افتاد دقیقا همین بود. من دلم نمی خواست بپذیرم که حساس هستم و آن را نقطه ضعف می دانستم. برای همین سعی می کردم به قول معروف روحیه فولادی کسب کنم . اشتباه دومم این بود که فکر کردم می توانم این مساله را با رفتن به عمق آن برای و حتی دیدن فیلم و خواندن مصاحبه ها و عکس برای خودم عادی کنم که متاسفانه راه اشتباهی رفتم و نزدیک بود نورون هایم مثل سیم برق آب شود از شدت ولتاژ
    شما درس عبرت بگیرید و اینقدر مثل من به فولاد و ذوب فلز در روح نپردازید . اگر مثل گل لطیف هستید نقطه ضعف نیست بوی خیلی خوبی دارید و باعث افتخار هستیدتوانایی های دارید که هیچ کس دیگر ندارد پس حالش را ببریداینم تجربه من و نتیجه گیری اخلاقی.
    در راستای راهنمایی ها و نیز یافته های خودم و تصمیم گرفتم این تاپیک را ختم یافته اعلام نمایم تا دوباره ذهنم درگیر و تحریک نشود. باید این آرامشه را دودستی بچسبم درنرود. از دوستان عزیز آقا مجید ستاره و اقای فرهنگ ممنون هستم.

  11. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    majid_k (جمعه 01 فروردین 93), meinoush (جمعه 01 فروردین 93), mis-marjan (جمعه 01 فروردین 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  2. تجربیات دوستان در کمک روانپزشک و دارو
    توسط Estaf در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 86
    آخرين نوشته: جمعه 15 شهریور 92, 12:02
  3. تجربیات دوستان در کمک روانپزشک و دارو
    توسط Estaf در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 86
    آخرين نوشته: جمعه 15 شهریور 92, 12:02
  4. دانشنامه پزشکی.
    توسط حسین پور در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: جمعه 09 بهمن 88, 10:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.