به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من از ایده آل هایم چشم پوشیدم

    سلام دوباره خدمت همگی دوستان
    سرگذشتم رو قبلا گفتم. خیلی خلاصه بخوام بگم پسری هستم 29 ساله که نوروز امسال با دختری که از نظر شخصیتی کاملا متفاوت بود به شیوه خیلی خیلی سنتی عقد کردیم. اختلاف ایشون با معیارهای من به حدی بود که از همون لحظه اول به شدت پشیمون شدم و افسردگی گرفتم. تفاوت سنی، تحصیلی، اختلاف تیپ شخصیتی، اجتماعی نبودن و ...

    با جلسات مشاوره متعددی که با هم رفتیم نتیجه این شد که من از تصمیمم برای جدایی کوتاه اومدم و تصمیم گرفتم که صبر کنم تا ایشون دانشگاه بره، بزرگتر بشه، پخته تر بشه تا رابطمون بهتر بشه. اون عاشق منه و خیلی هم تلاش میکنه ولی از نظر من تلاشهای اون هم باز خیلی بچگانه به نظر میاد.

    الان حدود دو ماه از آخرین جلسه مشاورمون که خیلی هم تاثیرگذار بود می گذره و خیلی نسبت به قبل آرومتر شدم. فقط این که دائما تو فکرم و از تنهایی خودم و از اینکه اون اصلا حرفامو نمی فهمه و تو دنیای دیگه ست و نمی تونم باهاش مثل یک همسر و دوست صمیمی حرفامو بزنم کلافه میشم. عاشقش نیستم ولی ازش بدم نمیاد. یه جورایی خنثی و بی تفاوت. برام فرقی نمیکنه که آیا هر روز بهش زنگ بزنم یا اینکه اصلا چند روز باهاش تماس نگیرم چون هر وقت باهاش حرف میزنم یا کنارش نشستم حس میکنم با یک مجسمه طرفم (ما از هم دوریم و هر یک ماه برای 4-5 روز همدیگه رو می بینیم).

    برام خیلی سخته که بدون دوست داشتن زندگی کنم ولی زندگیم داره به این صورت پیش میره. فقط از آینده می ترسم. شاید بهتر بود اسم تاپیک رو می ذاشتم: من از پایان می ترسیدم و آغاز کردم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید mansor تشکرکرده است .

    هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقا منصور

    من در جریان تاپیک قبلی شما هستم.

    من چند تا سوال ازتون دارم.ممنون میشم کامل جواب بدین

    1)آیا قبلا احساس منفی داشتین و حالا به احساس خنثی رسیدین؟ یعنی بهتر شدین؟

    2) دقیقا چه کارهایی کردین؟

    3) ایشون چه تغییراتی کردن؟ آیا حتی تا حد کمی تونسته انتظاراتتون را براورده بکنه؟

    4)مطالعات ایشون بیشتر شده؟

    5)آیا هنوز هم مشاوره می رید و مشاور بهتون پیشنهاد داده بود که با هم بمانی؟

  4. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    mansor (جمعه 02 اسفند 92), shabnam z (شنبه 03 اسفند 92), هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم مصباح
    شما سری قبل هم خیلی بهم کمک کردید. جواب سوالاتون:


    1- قبلا احساس خیلی بدی داشتم و فکرای عجیبی هم تو سرم بود. حتی دوست نداشتم بهش نگاه کنم. بله اگه از این نظر میگید بهتر شدم. شایدم یه جورایی عادت کردم درست مثل یه زندانی که اوایل زندان براش عذاب آوره ولی کم کم بهش عادت می کنه.


    2- قبلا بعد از مدتی که گذشت خیلی با هم تلفنی بد حرف میزدیم و همه حرفام در نهایت خلاصه می شد به جدایی و کار به جایی رسید که اواخر فقط هفته ای دو سه بار با هم تماس داشتیم چونکه اصلا هیچ صحبت مشترکی نداشتیم با هم بزنیم. بعد از مشاوره آخر دیگه هر روز باهاش تماس می گیرم. حرف از جدایی دیگه نزدیم. البته باید بگم که ایشون حتی یکبار هم به جدایی فکر نمی کردند و تصمیم من به جدایی هم به خاطر پیشنهاد سه مشاور اول بود. دیگه اینکه بیشتر به شهرستان میرم که فکر نکنند دلیل اصلی این گرفتاریها دوری ماست.


    3- ایشون بیشتر به چهرشون میرسه که برام جذاب تر باشه و اینطور هم شده. ولی هنوز همون رفتارای قبلی رو داره. من هم انتظار زیادی ازش ندارم فقط میخوام مثل دخترای معمولی دیگه باشه. من تو محیط کارم خیلیا رو میشناسم که هم سن اونند ولی رفتاراشون اینطور نیست و عادیه. این مسئله خیلی برام عجیب شده.


    4- مطالعش بیشتر شده ولی من تا حالا این سایت یا کتابی رو بهش معرفی نکردم. خیلی دوست دارم این سایت رو بهش معرفی کنم ولی نمیخوام از تاپیکهای من مطلع بشه.


    5- از آخرین جلسه مشاوره حدود 3 ماه میگذره. این جلسه رو به پیشنهاد خانمم رفتیم. البته خانمم قبل از من چند بار به ایشون مراجعه کرده بود و یه جورایی فکر می کنم از طرف خانواده خانمم ساپورت میشه ولی نتیجش خوب بود و بهتر از مشاورای قبلی به نظر میرسید. مشاور گفت که این رفتارها اکتسابیه و به مرور با رفتن به محیط اجتماع و بزرگتر شدن اصلاح میشه.


  6. کاربر روبرو از پست مفید mansor تشکرکرده است .

    هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقا منصور


    من در مورد مشکل شما خیلی فکر کردم.
    من هم مثل مشاورتون فکر می کنم وضعتون حتما به مرور بهتر خواهد شد.

    اینکه گفتین احساستون بهتر شده عالیه.یعنی خیلی جای امید هست.



    ضمن اینکه با توضیحاتی که شما دادین من فکر نمی کنم خانمتون بچه باشد.شاید بنا به اقتضای سنش حالت بچه گانه داشته باشه و یا به دلیل نداشتن تجربه خیلی چیزها را درک نکنه اما ذاتا آدم غیر منطقی نیست.ذاتا دختر عاقلی هست.(با نظر مشاورتون موافقم حتما این دختر در آینده پخته تر میشه)
    شما چه خانم خوبی دارید به عنوان یک دختر بهتون می گم که حتما دختر خوب و صبوری است.
    اینکه دنبال مشاوره بوده و راهکارها را برسی می کنه نشون می ده که ذاتا دختر منطقی و با پشتکاری است.صبور هست.
    نشون می ده لجباز نیست.
    نشون می ده این دختر چقدر انتقاد پذیره و اصلا از خانم هایی که از کوره در بره و قشقرق به پا کنه نیست.



    می دونید من از این دست خانم ها توی جامعه دیدم.حتی آقایونی تو این تالار بودن که از اینجور اخلاقای لجبازی و... خانمشون شکایت می کردن!!!.
    خانواده خانمتون چقدر خوب هستند.شاید هر خانواده دیگه ای بود یک جور دیگه رفتار می کرد.این نکته خیلی مثبتیه واقعا.



    من فکر می کنم شما ذهنتون راخیلی روی موضوع بچه گانه بودن خانمتون معطوف کردین.
    ذهنتون را رها کنید.کاملا رها از این موضوع که خانمتون به دلتون ننشسته.یا بچه هست یا ....



    لطفا حتما لینک زیر را بخونید:
    شکار میمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان
    شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است، تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است

    پس اولین گام این شد که دیگه نگید که رفتارهای خانمتون بچه گانه است و به دلم ننشسته.



    حالا بیاید با کمک هم رفتارهای خانمتون را از یک زاویه دیگه نگاه کنیم.

    اصلا فکر کنید تازه با خانمتون آشنا شدید.
    اگه میشه رفتارهایی که شما را ناراحت می کنه اینجا بنویسید تا ببینیم چه برداشت هایی میشه داشت.لطفا با مثالی که براتون اتفق افتاده بیان کنید.
    اصلا ببینیم آیا واقعا این رفتارها الزاما نشانه بچه بودن هست یا نه.



    منتظر شما هستم


    - - - Updated - - -


    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 02 اسفند 92 در ساعت 22:54

  8. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مهر 95), mansor (شنبه 03 اسفند 92), shabnam z (شنبه 03 اسفند 92), هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 93 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1392-10-05
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,579
    سطح
    22
    Points: 1,579, Level: 22
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    540

    تشکرشده 489 در 127 پست

    Rep Power
    25
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها


    لطفا حتما لینک زیر را بخونید:
    شکار میمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان
    شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است، تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است

    سلام مصباح الهدی جان
    لینکت واقعا جذاب و قشنگ بود
    ازت ممنونم
    خوشحالم اینجا عضوم

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    شما چه خانم خوبی دارید به عنوان یک دختر بهتون می گم که حتما دختر خوب و صبوری است.

    سلام

    حرفای شما کاملا درسته.
    خانم من به جز تو چند موردی که گفتم و برام خیلی اهمیت دارند تو بقیه موارد خوبند.
    از جمله اینکه صبور و منطقیه، مذهبیه، بهونه گیر نیست. نظر من خیلی براش مهمه مثلا تو خریدهای بیرون حتما لباسش رو مناسب با نظر من میخره. تو کاراش زیاد از من اجازه می گیره. خیلی سعی میکنه اونجوری باشه که من میخوام. با اینکه من تو این مدت خیلی از عیب و ایراداتش رو بهش گوشزد کردم ولی اون نه پیش من نه پیش خانوادش از من بدی نگفته و به جز محبت از من انتظار دیگه ای نداره. وحتی زمانی که خانواده ها متوجه قضیه شدند به خانوادش گفت اگه اوضاع درست بشه باید همه این اتفاقا رو نادیده بگیرند وگرنه جلوشون وامیسته.

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    اگه میشه رفتارهایی که شما را ناراحت می کنه اینجا بنویسید تا ببینیم چه برداشت هایی میشه داشت.

    اما در جواب این سوالتون باید بگم که من حدود 10 سالی هست که دور از خانواده و در محیط کار و دانشگاه و خوابگاه زندگی کردم. هدف اصلی من از ازدواج در واقع این بود که از تنهایی دربیام. ولی خانمم تا حالا نتونسته این خلا رو برام پر کنه. مثلا در مورد کار، درس، دوستان و این جور مسائل معمولی تا حالا از من هیچ نپرسیده و هر زمانی هم که من قصد بیان اونا رو داشتم هیچ عکس العملی از ایشون ندیدم مثل اینکه کلا تو یک فاز دیگه ست.

    یک جورایی برام عجیبه و کار به جایی رسیده که دیگه من هم تمایلی به ابراز اونا ندارم و خیلی مواقع مسائل مهمی برام پیش اومده که اون اصلا در جریانش نیست و من هم علاقه ای به بیان اونها ندارم. کلا از من و اتفاقای دور و بر من بی خبره. در حالیکه من همیشه جویای اون و کارهایی که در طول روز کرده هستم. احساس می کنم با یک بچه طرف هستم که فقط باید نازشو بکشم و اون از کارای بزرگترا اصلا سر در نمیاره.


    نمیخوام فکر کنید که دارم مقایسه می کنم ولی خیلی از خانم های همکار و سایر دوستانم شناختشون نسبت به من به نسبت بیشتر از شناخت اون هست و این منو خیلی اذیت می کنه. کلی بگم اصلا همدرد و هم صحبت و دوست هم نیستیم.


    موضوعات دیگه ای هم هست که برای تمرکز بهتر اونا رو بعدا عنوان می کنم.
    باز هم تشکر
    ویرایش توسط mansor : شنبه 03 اسفند 92 در ساعت 18:17

  11. کاربر روبرو از پست مفید mansor تشکرکرده است .

    هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقا منصور ؛برادر خوبم من درست فهمیدم؛ذهن شما به یک موضوع گیر داده و نمی تونه اصل ماجرا را درست ببینه.
    شما گفتین:
    حرفای شما کاملا درسته.
    خانم من به جز تو چند موردی که گفتم و برام خیلی اهمیت دارند تو بقیه موارد خوبند.
    از جمله اینکه
    صبور و منطقیه، مذهبیه، بهونه گیر نیست. نظر من خیلی براش مهمه مثلا تو خریدهای بیرون حتما لباسش رو مناسب با نظر من میخره. تو کاراش زیاد از من اجازه می گیره. خیلی سعی میکنه اونجوری باشه که من میخوام. با اینکه من تو این مدت خیلی از عیب و ایراداتش رو بهش گوشزد کردم ولی اون نه پیش من نه پیش خانوادش از من بدی نگفته و به جز محبت از من انتظار دیگه ای نداره. وحتی زمانی که خانواده ها متوجه قضیه شدند به خانوادش گفت اگه اوضاع درست بشه باید همه این اتفاقا رو نادیده بگیرند وگرنه جلوشون وامیسته.
    واقعا این دختر بزرگوار هستن!خیلی بزرگوار! من خودم اعتراف می کنم اگه در شرایط او می بودم اصلا نمی تونستم همچین برخوردی داشته باشم!(کاملا صادقانه گفتم)
    مطمئنید ایشون دارن بچه گانه رفتار می کنند؟
    شما گفتین:
    هدف اصلی من از ازدواج در واقع این بود که از تنهایی دربیام. ولی خانمم تا حالا نتونسته این خلا رو برام پر کنه. مثلا در مورد کار، درس، دوستان و این جور مسائل معمولی تا حالا از من هیچ نپرسیده و هر زمانی هم که من قصد بیان اونا رو داشتم هیچ عکس العملی از ایشون ندیدم مثل اینکه کلا تو یک فاز دیگه ست.
    آیا شما این موضوع را با ایشون مطرح کردین؟ایشون باید از کجا متوجه می شدن؟
    آیا شما یه مقدمه چینی کردین بعد هیچ واکنشی ندیدید؟
    آیا به خودشون گفتین که دوست دارید ازتون دلجویی کند و از کاراتون پیگیری کنند؟
    من حدس می زنم با توجه به اینکه شما گفتین تو همه کار ازتون اجازه می گیره؛بنده خدا می ترسه که کارش فضولی به حساب بیاد و شما را ناراحت کنه!!!
    می ترسه نظری بده و شما فکر کنید که بچه هست!
    به نظرم کاملا در این مورد احساستون را باهاش در میون بذارید.
    شما گفتین:
    احساس می کنم با یک بچه طرف هستم که فقط باید نازشو بکشم و اون از کارای بزرگترا اصلا سر در نمیاره.
    خب معلومه که باید نازشو بکشید.اصلا خانم ها ذاتا نیاز دارن یک مردی پشتیبانشون باشه.خودشون را براشون لوس کنن و حس ترحمشون را برانگیزن!
    شما فکر می کنید من که این قدر تو این تالار منطقی هستم و دیگران فکر می کنند جدیم(شاید در محیط بیرون آقایون هم همین فکر را در مورد من داشته باشن)
    می دونید از مهمترین انتظاراتم از همسر آیندم اینه که خیلی آدم عاطفی باشه و نازم را بکشه!اصلا اگه این جور نباشه نمی تونم تحمل کنم.از ازدواج باهاش پشیمون می شم.
    لطفا تاپیک زیر را بخونید تا ببینید خیلی از این رفتارهای خانم ها جلوی شوهرشون عادیه و فقط هم جلوی شوهر این حس به آدم دست می ده !
    اینا بچه بازی نیست که!اگه اینا بچه بازی باشه من خودم کودک 2 ساله هستم.
    شما گفتین:
    نمیخوام فکر کنید که دارم مقایسه می کنم ولی خیلی از خانم های همکار و سایر دوستانم شناختشون نسبت به من به نسبت بیشتر از شناخت اون هست و این منو خیلی اذیت می کنه. کلی بگم اصلا همدرد و هم صحبت و دوست هم نیستیم.
    دقیقا شما دارید مقایسه می کنید.آخه رفتارهای یک خانم جلوی یک مرد نامحرم را میشه با رفتارهای یک دختر جلوی شوهرش اونم تو دوران نامزدی مقایسه کرد؟
    خانم های همکار شما خب با شما همکار هستن!طبیعیه که از خیلی موضوعات حتی بدون اینکه حرف بزنید زودتر آگاه بشن.و خب به عنوان یک همکار و اینکه در آینده چشم در چشم هستین و باید با هم همکاری کنید و اگه مشکلی پیش بیاد ممکنه ازتون کمک بخوان؛ با شما همدردی کنند و اظهار لطف بکنند.کاملا طبیعیه.
    من می گم شما خودتون باید به خانمتون این حستون را بگید.بگید عزیزم دوست دارم باهم در مورد مسائل کاریم صحبت کنیم.یکم که در جریان کاراتون بشن این قدر بعدا پی گیر می شن که پشیمون می شین.(آقایونی هستن ازاینکه وقتی از سر کار میان و خانمشون ازشون سوال می کنه ناراحت می شن و بهشون حس بازپرسی حتی دست می ده.خیلی از مشاورا می گن که خانم ها زیاد تو کار همسرتون مستقیم دخالت نکنید.شاید این بنده خدا این موضوع را از جایی شنیده یا ترسیده که شما این طوری باشید.نخواسته شما را ناراحت کنه.البته منظور مشاوران را اشتباه متوجه شده)
    راستش یک سری پیشنهادات هم براتون داشتم که می ذارم بعدا که بیشتر صحبتاتون را گفتین براتون بگم.و یکم هم بیشتر در موردشون فکر کنم
    موفق باشید


  13. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    mahasty (سه شنبه 06 اسفند 92), mansor (یکشنبه 04 اسفند 92), mohammad6599 (دوشنبه 05 اسفند 92), negar1987 (شنبه 03 اسفند 92), پونه (یکشنبه 04 اسفند 92), هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم با گفته ی دوستمون موافقم
    نامزد شما خییییییلی فهمیده و پخته عمل میکنن
    نه تنها بچه نیستند بلکه خیلی صبور و پخته هستند ایشون
    منتها شما برای اینکه گفتگوی جذاب تری داشته باشید باید خودتون پیش قدم بشید و راجع به موضوع دلخواهتون باهاش حرف بزنید و بگید که خیلی از اینکه راجع به این موضوعات باهم صحبت میکنید سرذوق میاید.
    به جای ایراد گرفتن کمی هم بازخورد مثبت بدید و از رفتارای خوبش تعریف کنید که دلسرد نشه
    توقعتون رو خیلی مهربانانه ازش درخواست کنید

  15. 5 کاربر از پست مفید negar1987 تشکرکرده اند .

    mansor (یکشنبه 04 اسفند 92), shabnam z (سه شنبه 06 اسفند 92), پونه (یکشنبه 04 اسفند 92), هم آوا (سه شنبه 26 فروردین 93), مصباح الهدی (یکشنبه 04 اسفند 92)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    آیا شما این موضوع را با ایشون مطرح کردین؟ایشون باید از کجا متوجه می شدن؟
    آیا شما یه مقدمه چینی کردین بعد هیچ واکنشی ندیدید؟
    آیا به خودشون گفتین که دوست دارید ازتون دلجویی کند و از کاراتون پیگیری کنند؟
    من حدس می زنم با توجه به اینکه شما گفتین تو همه کار ازتون اجازه می گیره؛بنده خدا می ترسه که کارش فضولی به حساب بیاد و شما را ناراحت کنه!!!
    می ترسه نظری بده و شما فکر کنید که بچه هست!
    به نظرم کاملا در این مورد احساستون را باهاش در میون بذارید

    نقل قول نوشته اصلی توسط negar1987 نمایش پست ها
    منتها شما برای اینکه گفتگوی جذاب تری داشته باشید باید خودتون پیش قدم بشید و راجع به موضوع دلخواهتون باهاش حرف بزنید و بگید که خیلی از اینکه راجع به این موضوعات باهم صحبت میکنید سرذوق میاید.

    توقعتون رو خیلی مهربانانه ازش درخواست کنید.
    با سلام و تشکر از شما

    من این مسئله رو همون ماه اول با ایشون مطرح کردم و بهش هم گفتم که دوست دارم اجتماعی تر باشی و بیشتر در مورد مسائل دیگه بپرسی. دوست دارم تو جمع طوری برخورد کنی که خانوادم تو مسائل ازت مشورت بخواند نه اینکه بود و نبودت توی جمع بی تفاوت باشه.

    اصلا خیلی از بحثامون از همون اول سر همین موضوع بود. من این در خواست رو زیاد ازش کردم ولی تا الان هم نتیجه نداده. الان هم یه جورایی عادت کردم. به هر حال دیگه نمی خوام در این مورد زیاد باهاش بحث کنم چون تلاش لازم رو کردم ولی می ترسم گذشت زمان هم این مسئله رو حل نکنه و سردی رابطه مون ادامه پیدا کنه.

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جذابیت جنسی ایشون برای شما چقدره؟
    ایشون میتونن با شما بیان تهران؟ خب بیاریدشون تهران تا با جو اونجا بیشتر آشنا بشه و کم کم ناخودآگاه اجتماعی تر میشه

  18. کاربر روبرو از پست مفید negar1987 تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (یکشنبه 04 اسفند 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. علاقه شدیدی به پوشک دارم
    توسط امیرحسین766 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 14 فروردین 95, 08:33
  2. مشکلات علاقه به پوشک شدن
    توسط فاطمه رنجدوست در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 مرداد 92, 11:53
  3. علاقه به پوشک (عشق دوران کودکی)
    توسط sasan در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 خرداد 87, 13:03

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.