سلام من و خاننم خیلی بهم علاقه داشتیم و داریم تا جایی که به خودآزاری رسیدیم و سر هیچی بهمدیگه گیر میدیم. ما بعد یکسال آشنایی با هم ازدواج کردیم و تنها عیبی که منو نگران میکرد لجبازی بیش از حدش بود که بعضی وقتا واقعا اشکمو در میاورد ولی بعلت علاقه مفرط بهش تحمل کردم و میکنم. اون شاغله و بخاطر شغلش ازروابط خانوادگی گرفته و رابطه با دوستان و آشنایان خیلی کم گذاشتیم و حتی وقتی پدر و مادرم هم میخوان بیان کمی دلخوره. من همیشه کوتاه اومدم تا زندگیم _ که اوایل خونوادم مخالف تشکیل این زندگی بودن_ حفظ بشه وبخاطر کار ش من نصف روز توخونه تنها میموندم و کارهامو انجام میدادم( تو خونه هم واسه خودم کار ردیف کردم که همیشه پیشش باشم) کمی پیش تو فیسبوک با خانمی درد و دل کردم و همه چیز رو بهش گفتم و از اختلافات و لجبازیها و شرایط خانوادگی و همه چیز. بعد کمی از مسیر خارج شدم و شماره گرفتم و اسمس و زنگ ولی بعد پشیمون شدم و گفتم خدا منو لعنت کنه که اسیر شیطان شدم و به اونم گفتم متاهلم و اون هم بیخیال من شد. بایدبگم خانمم بسیار شکاک بود و همیشه دنبال یه مدرک میگشت و بمن توجهش کمتر میشد و گیرش بیشتر که این گیر از عوض کردن کانال تلوزیون بود تا رفتار مادرم تا اخلاقم و... چند روز پیش در حال زیر رو کردن ایمیلهای من چتهای من با اون خانم رو دیده و الان به شدت ناراحته و مساله رو تو خانواده خودم و خودش و خواهراش باز کرده و ایمیل های منو بلند بلند برا همه فریاد میزد و هی حمله میکرد و یقه منو میگرفت. من بهش گفتم که کارم اشتباه بوده و توبه کردم و قصدی نداشتم ولی اون بیخیال نمیشه و داره این روند رو ادامه میده. حال دوستان از یه طرف از لجبازیها رفتارها و خیلی اخلاقهاش خسته شدم از یه طرف شکهاش آزارم میده از یه طرف عمیقا عاشقشم و بدون اون حالم خیلی بده از یه طرف تهدیدم کرده که طلاق میخواد. کسی میتونه کمکم کنه؟ من بهش گفتم من به عشق و علاقت نیاز دارم من بچه میخوام من پول نمیخوام نمیخوام کار کنی میگه تو قدرنشناسی میگی پولتو نمیخوام. بدتر از همه جو رو متشنج میکنه وقتی میخوام باهاش صحبت کنم به جمله چهارم نرسیدیم داد و فریاد راه میوفته خسته شدم و عاشق هم هستم و واقعا موندم چه کنم کمک کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)