به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 فروردین 94 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    2,310
    سطح
    29
    Points: 2,310, Level: 29
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    247

    تشکرشده 112 در 69 پست

    Rep Power
    28
    Array

    با آزار یک خاطره بد چه کنم

    سلام،
    من 26 سالمه و مهندسی نرم افزار خوندم فوق العاده آدم تخیلی و بسیار فعالم
    چند سال پیش زمانی که تازه به سن بلوغ رسیده بودم عاشق یه دختر 6 سال کوچکتر از خودم شدم و تصمیم داشتم در آینده باهاش ازدواج کنم تو این چند سال هر روز دنبالش میرفتم و می دیدمش اما هیچ حرفی بهش نمیزدم و هر روز بعد نماز از خدا میخواستم زمینه رسیدن من رو برای اون فراهم کنه 7 سال با دعا گذش و من تو این 7 سال به بدترین شکل عاشق این دختر شدم اما بعد 7 سال اتفاق جدیدی رخ داد این دختر با یکی از کسانی که من میشتاختم ازدواج کرد و من به شدت به هم ریختم و چند ماه داغون بودم تا اینکه موفق شدم بعد چند ماه فشار روحی فراموشش کنم یک سال بود به آرومی زندگی میکردم می دیدمش اما تاثیر آنچنانی روم نداشت اما زمستان امسال وقتی با شوهرش دیدم دوباره اون حس لعنتی به سراغم اومد نمی دونم چی شد که این جوری شدم اما دوباره گذشته رو برام زنده کرد الان یه جوری شدم که حتی میترسم به خیابون برم زندگی روزمره ام کلا به هم ریخته به نظرتون چیکار باید بکنم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 تیر 93 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1392-7-17
    محل سکونت
    البرز کرج
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    833
    سطح
    15
    Points: 833, Level: 15
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 184 در 65 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    21
    Array
    اول خیلی خوبه که پای حرف ات وایسادی و تحمل کردی که بزرگ بشه ولی پسر خوب، خیلی بچگی کردی !
    عزیز من اگر از دختره خوشت میموده بهتر میبود که خانواده ها رو در جریان قرار میذاشتید و میگفتید که تا دانشگاه/بعد دانشگاه ایشون قصد ازدواج دارید رفتی تو رویا و واسه خودت زندگی تشکیل دادی... من خودم مثل خودت زجر کشیده ام ولی برجک ام مثل شما نیومده پایین.
    شما نباید از طرفتون خبر بگیرید ؟ مرده زنده ؟ چی کار میکنه این چه عشقیه که شما داشتی آخه! حالا نه که راهنمای خوبیه ام بیشتر داغ میزارم رو دلت...

    وضع من با شما فرق میکنه طرف ما زیر آبی رفت هم واسه من هم واسه خانواده اش، خوده خانواده اش هم روشون نشد که بگند دخترمون وضعش خرابه بماند وضعت که ازم ن بدتر نیست.

    الان شما چون هوا سرده افسردگی شما رو هم دو چندان میکنه چون نور یه عامل محرک هستش که نبودش باعث میشه افسردگی و سرما باعث شدید شدن علائم فرد میشه حالا وارد بحث اش نمیشم ، دقت کن نگفتم افسردگی ات مال فصل زمستونه !!! گفتم مزید بر علت شده !

    بخوای بری دکتر هم 4 تا قرص بهت میده که صورت مساله رو حذف کنه (عوارض دار!) حالا اگر خودت با من همکاری بکنی بهت میتونم این پیشنهاد رو بکنم دوست من.

    اول نیت ات با خدا بوده ، بین از اونجایی هم که مومن هستید و بنده هم بچه های حزب الله ای رو هم دوست دارم میگم خدا نخواسته که این نسیبت بشه ! به خواستش احترام بذار.

    دوم، توی این دریا ماهی زیاده از فکرش بیا بیرون یکی دیگه پیدا میشه ! شما شناخت کافی از بچگی طرف داشتید؟ معلوم نیست بزرگ که شده چی شده ! نمونه اش مورد خودم 180 درجه تغییر !

    سوم، در سن 11 تا 15 سالگی دختر تحت تاثیر هورمون های بلوغ هستش که طوفانیه واسه خودش ! شما هم بودید فکر کنم 19 ساله بودی که عاشقش شدی اگر از طرف دختره سیگنال گرفتی که قربونت برم تحت تاثیر همون هورمون ها بوده. خودم هم که همسنت بودم شعله وار یکی رو میخواستم ! از نظر مالی و پس انداز هم قدرت ام از پدر و مادر خودم هم بعد از چندین سال کارکردنشون (الهی قربونشون برم) باز خیلی بالاتر بود حتی مادرم هم شک میکرد که پول ام حلاله یا حرومه ! (دمپایی بخوری بهت میگم) این رو گفتم که مشکلی برای مستقل شدن نداشتم طرف ام آدم نبود!

    چهارم، برای اینکه تو دام آدم بداش نیوفتی هم بهت یه پیشنهاد میکنم، از نظر مالی خودتو نشون نده و اگر هم خوش تیپی که قربونت برم برو به خودت بیشتر برس که من مثل شما نیستم (هیکل ام قشنگ نیست، دختر ازم فرار میکنند ولی بفهمند چقدر ته جیب ام دارم آویزون میشن)

    پنج، دنبال دختر این ور و انور نگرد، از خانواده کمک بگیر ولی الان موقع خوبی برای استارت نیست فعلا از این چاه بیا بیرون تا بعد بری تا چاله بعد بهت ملت همدردی میان کمکت میکنند.

    بستنی هم یادت نره با اینکه هوا سرده ولی بخور، کاکائویی هم باشه که حال کنی ، زعفرونی هم بد نیست (البته اگه آلرژی بهشون نداری) کلا یه چیز شیرین بخور

  3. کاربر روبرو از پست مفید Less Than Nothing تشکرکرده است .

    Dreams end (پنجشنبه 01 اسفند 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 فروردین 94 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    2,310
    سطح
    29
    Points: 2,310, Level: 29
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    247

    تشکرشده 112 در 69 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Less Than Nothing نمایش پست ها
    اول خیلی خوبه که پای حرف ات وایسادی و تحمل کردی که بزرگ بشه ولی پسر خوب، خیلی بچگی کردی !
    عزیز من اگر از دختره خوشت میموده بهتر میبود که خانواده ها رو در جریان قرار میذاشتید و میگفتید که تا دانشگاه/بعد دانشگاه ایشون قصد ازدواج دارید رفتی تو رویا و واسه خودت زندگی تشکیل دادی... من خودم مثل خودت زجر کشیده ام ولی برجک ام مثل شما نیومده پایین.
    شما نباید از طرفتون خبر بگیرید ؟ مرده زنده ؟ چی کار میکنه این چه عشقیه که شما داشتی آخه! حالا نه که راهنمای خوبیه ام بیشتر داغ میزارم رو دلت...

    وضع من با شما فرق میکنه طرف ما زیر آبی رفت هم واسه من هم واسه خانواده اش، خوده خانواده اش هم روشون نشد که بگند دخترمون وضعش خرابه بماند وضعت که ازم ن بدتر نیست.

    الان شما چون هوا سرده افسردگی شما رو هم دو چندان میکنه چون نور یه عامل محرک هستش که نبودش باعث میشه افسردگی و سرما باعث شدید شدن علائم فرد میشه حالا وارد بحث اش نمیشم ، دقت کن نگفتم افسردگی ات مال فصل زمستونه !!! گفتم مزید بر علت شده !

    بخوای بری دکتر هم 4 تا قرص بهت میده که صورت مساله رو حذف کنه (عوارض دار!) حالا اگر خودت با من همکاری بکنی بهت میتونم این پیشنهاد رو بکنم دوست من.

    اول نیت ات با خدا بوده ، بین از اونجایی هم که مومن هستید و بنده هم بچه های حزب الله ای رو هم دوست دارم میگم خدا نخواسته که این نسیبت بشه ! به خواستش احترام بذار.

    دوم، توی این دریا ماهی زیاده از فکرش بیا بیرون یکی دیگه پیدا میشه ! شما شناخت کافی از بچگی طرف داشتید؟ معلوم نیست بزرگ که شده چی شده ! نمونه اش مورد خودم 180 درجه تغییر !

    سوم، در سن 11 تا 15 سالگی دختر تحت تاثیر هورمون های بلوغ هستش که طوفانیه واسه خودش ! شما هم بودید فکر کنم 19 ساله بودی که عاشقش شدی اگر از طرف دختره سیگنال گرفتی که قربونت برم تحت تاثیر همون هورمون ها بوده. خودم هم که همسنت بودم شعله وار یکی رو میخواستم ! از نظر مالی و پس انداز هم قدرت ام از پدر و مادر خودم هم بعد از چندین سال کارکردنشون (الهی قربونشون برم) باز خیلی بالاتر بود حتی مادرم هم شک میکرد که پول ام حلاله یا حرومه ! (دمپایی بخوری بهت میگم) این رو گفتم که مشکلی برای مستقل شدن نداشتم طرف ام آدم نبود!

    چهارم، برای اینکه تو دام آدم بداش نیوفتی هم بهت یه پیشنهاد میکنم، از نظر مالی خودتو نشون نده و اگر هم خوش تیپی که قربونت برم برو به خودت بیشتر برس که من مثل شما نیستم (هیکل ام قشنگ نیست، دختر ازم فرار میکنند ولی بفهمند چقدر ته جیب ام دارم آویزون میشن)

    پنج، دنبال دختر این ور و انور نگرد، از خانواده کمک بگیر ولی الان موقع خوبی برای استارت نیست فعلا از این چاه بیا بیرون تا بعد بری تا چاله بعد بهت ملت همدردی میان کمکت میکنند.

    بستنی هم یادت نره با اینکه هوا سرده ولی بخور، کاکائویی هم باشه که حال کنی ، زعفرونی هم بد نیست (البته اگه آلرژی بهشون نداری) کلا یه چیز شیرین بخور
    ممنون دوست عزیز ولی اینا کمک زیادی بهم نمیکنه

  5. کاربر روبرو از پست مفید Dreams end تشکرکرده است .

    Less Than Nothing (پنجشنبه 01 اسفند 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام، اگه کسی پیدا کردی که تا حالا توی زندگیش شکست نخورده بیا به من هم بگو. شکست خوردی. تموم شد رفت. میشه چکار کرد؟ هیچ کاری متاسفانه.

    باید پا شد راه افتاد دوباره ادامه داد. یکی دیگه پیدا کرد. باز شکست خورد افتاد. باز پا شد ادامه داد.... اینقدر اینکارو کرد تا توی این موضوع موفق بشی.

    باز برای بقیه زندگی هم همینه. وارد زندگی مشترک میشی. کاری میکنی شکست میخوری. باز پا میشی ادامه میدی....

    هر جایی که دیگه پا نشدی یعنی زندگیت تمومه.

    ولی این چرخه باعث نمیشه از زندگی لذت نبریم. همین شکست خوردن خودش هم لذت بخشه. آدم وقتی پا میشه حداقل برای خودش دوست داشتنی تر میشه.

  7. 5 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 01 اسفند 92), Dreams end (پنجشنبه 01 اسفند 92), sanjab (جمعه 02 اسفند 92), sara 65 (پنجشنبه 01 اسفند 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 01 اسفند 92)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام

    من با آقای توجیه موافقم.

    شما هم مثل خیلی ها شکست خوردین.می تونین مثل خیلی ها از این شکست استفاده کنید و با این تجربه به موفقیت برسید و می تونید هم توی این شکستتون غرق بشد و به افکار منفیتون پر و بال بدین !

    من می خواستم بهتون چند تا راهکار بدم.اما قبلش چند تا سوال ازتون دارم.

    ممنون می شم جواب بدین:

    1) آیا شما فکر می کنید دختری بهتر از این دختر پیدا نمی شه؟

    2)آیا شما فکر می کنید دیگه نمی تونید کسی را این قدر دوست داشته باشید؟

    3)چه ویژگی هایی در این دختر شما را جذب کرد؟ آیا این ویژگی ها در دختر دیگری هست؟

    4)آیا شما به ازدواج فکر کردین و تا حالا خواستگاری رفتین؟

    5)آیا شما از اینکه این تجربه براتون تکرار بشه می ترسید؟

    بعد از جواب این سوال ها راهکارهایم را خدمتتون می گم.

    موفق باشید

  9. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Dreams end (پنجشنبه 01 اسفند 92), toojih (پنجشنبه 01 اسفند 92)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 تیر 93 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1392-7-17
    محل سکونت
    البرز کرج
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    833
    سطح
    15
    Points: 833, Level: 15
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 184 در 65 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    21
    Array
    یه مواردی خواستم الان بنویسم ولی با توجه جریانی که شما دارید ممکنه که نه تنها کمکی بهتون نکنه موضوع رو بدتر بکنه قصد این رو هم ندارم که بگم چیز ساده ای هستش ولی حتما باید پیگیری بکنید چون به این سری علائم شما حملات Panic میگند، فقط مدیریت سایت میتونن به شما کمک صحیح رو بکنند. امیدوارم مشکلتون حل بشه

    ولی نگران نباش به قدرت خودت بستگی داره من یه نمونه ام که از این جریان کشیدم بیرون.

  11. کاربر روبرو از پست مفید Less Than Nothing تشکرکرده است .

    Dreams end (پنجشنبه 01 اسفند 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 فروردین 94 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    2,310
    سطح
    29
    Points: 2,310, Level: 29
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    247

    تشکرشده 112 در 69 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام


    من با آقای توجیه موافقم.


    شما هم مثل خیلی ها شکست خوردین.می تونین مثل خیلی ها از این شکست استفاده کنید و با این تجربه به موفقیت برسید و می تونید هم توی این شکستتون غرق بشد و به افکار منفیتون پر و بال بدین !


    من می خواستم بهتون چند تا راهکار بدم.اما قبلش چند تا سوال ازتون دارم.


    ممنون می شم جواب بدین:


    1) آیا شما فکر می کنید دختری بهتر از این دختر پیدا نمی شه؟
    نه من این طور فکر نمیکنم


    2)آیا شما فکر می کنید دیگه نمی تونید کسی را این قدر دوست داشته باشید؟
    اره دیگه فکر نکنم کسی رو اینقدر دوست داشته باشم


    3)چه ویژگی هایی در این دختر شما را جذب کرد؟ آیا این ویژگی ها در دختر دیگری هست؟
    ویژگی خاصی نداشت


    4)آیا شما به ازدواج فکر کردین و تا حالا خواستگاری رفتین؟
    نه


    5)آیا شما از اینکه این تجربه براتون تکرار بشه می ترسید؟
    نه


    بعد از جواب این سوال ها راهکارهایم را خدمتتون می گم.


    موفق باشید
    ممنون

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام

    خودتون تا حدی جواب خودتون را دادین!
    طبق گفته شما به نظرتون دختر بهتر از این پیدا میشه!!!
    طبق گفته شما ویژگی خاصی در این خانم نبوده که جذبش بشید!!!
    این ها نشون می ده که شما واقعا عاشق نبودین.عشقتون کاذب بوده.



    اگه واقعا عاشق بودین الان یک تومار از خصوصیات مثبت از ایشون می نوشتین و حتی یک سری خصوصیات منفی که شما اونا را مثبت می دیدن!



    این نشونه خیلی خوبیه.ببنید وقتی آدم متوجه بشه که یک چیزی سرابه؛یا دروغه احساس ناشی از آن هم از بیت میره.
    من فکر می کنم شما تحت شرایط سن اون موقعتون درگیر احساستون شدید.بهش پر وبال دادین.آبیاری کردین و این احساس در ضمیر ناخوداگاهتون ریشه دوانید.
    طبیعتا این احساس عشق حتی برای برخی غم ناشی از نرسیدن به معشوق لذت بخشه و ذهن دوست داره به این مطلب بپردازه.

    شما در این شرایط باید به ذهنتون فرمان ایست می دادید که دیر این کار را کردین.



    ببینید درواقع شما عاشق اون خانم نیستین!شما عاشق اون احساس به دست آمده ای هستی که برای اولین بار اون خانم در شما ایجاد کرد و به این دلیل هم هست که فکر می کنید عاشق اون خانومید و دیگه نمی تونید کسی را این قدر دوست داشته باشید.

    این درصورتی هست که شما تا حالا خواستگاری های دیگر را امتحان نکردین.بابا مردم این قدر خواستگاری می رن تا بالاخره یک دختری پیدا کنن که بپسندن.شما هنوز هیچ تجربه ای نکرده خودتون را غرق در احساسات گذشته کردین!



    به نظر من ذهن شما به این موضوع گیر داده.رهاش کنید!

    لطفا حتما لینک زیر را بخونید:
    شکار میمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان

    شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است، تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است



    پس نتیجه می گیریم اولین کار اینه که باید شروع کنید که دیگه به اون خانم فکر نکنید.و هیچ کس را با او مقایسه نکنید.هروقت فکرش به سمتتون اومد؛تکنیک توقف فکر را عملی کنید.



    من بر خلاف شما مطمئن هستم که شما می توانید این حس دوست داشتن را تجربه کنید!بهتون قول می دم.می دونید چرا ؟ چون این تجربه که گفتین نشون داده قلب شما برای احساس عشق خیلی مستعده!و این توانایی را داره.یعنی وقتی شما دورادور و بدون شناخت زیاد این قدر عاشق بشید؛پس اگه یک دختر خوب و مهربون مطابق معیاراتون پیدا کنید (البته وقتی این دختر را فراموش کردین) دیگه حتما یک عاشق واقعی میشین!و چقدر خوش به حال خانمتون میشه!
    لطفا لینک زیر را به دقت بخونید:
    http://tnphd.blogfa.com/post-43.aspx


    لینک زیر را هم حتما و حتما بخونید:

    دیوار شیشه ای ذهن



    حتما لینک های پیشنهادی را بخونید.برداشت هایتان را اینجا بنویسید.


    من پیشنهاد می دم که زیاد به این تالار بیاید و مدتی به مطالعه معیارهای ازدواج و تاپیک های خواستگاری بپردازید.
    از این موضوع استفاده کنید.متوجه بشید که ازدواج واقعا الکی نیست که فقط با یک حس عشق شروع بشه.خیلی ها تو این تالار اول عاشق بودن اما الان به چنان مشکلاتی تو زندگیشون برخوردن که از ازدواجشون پشیمونن!



    این موضوع براتون تجربه ای بشه که موقع انتخاب اول احساستون را تنها در حد به دل نشستن درگیر کنید و تا زمان عقد به موضوع 50-50 فکر کنید و همیشه این احتمال را بدهید که ممکنه به طرف مقابلتون نرسین.



    اگه سوال دیگه ای باشه یا احساس دیگه ای دارین درخدمتم.



    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 02 اسفند 92 در ساعت 23:57

  14. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Dreams end (شنبه 03 اسفند 92), toojih (شنبه 03 اسفند 92)

  15. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوست عزیز شما عاشق طرف مقابل بودی
    عشق فقط جا برای یه نفر داره

    اگر بخوای وایسی تا خاطرات طرف مقابل از ذهنت بره بیرون فکر کنم تا 50 سالگی هم این اتفاق نیوفته مگه اینکه آلزایمر بگیری (خدایی نکرده)
    مگه نمیبینی چقدر ملت از عشق اول صحبت میکنن

    فقط یه کار میتونی بکنی
    یکی دیگه رو جایگزین کن

    یعنی یه پارازیت بنداز روی تصاویری که از اون دختر داری و حتی تصاویر جدید خلق کن (با عشق جدید)

    میدونم که میخوای بگی سخته و نمیشه و فلان وبمان (عشق اثری شبیه اثر مواد مخدر بر مغز داره و هر دو قسمت های تا حدودی مشابهی رو درگیر میکنن)
    اوایل مغز هر انسانی مقاومت میکنه اما به مرور زمان همه چیز درست میشه

    نه با دارو درمان میشی نه درمان دیگه ای داره

    برو یه دختر دیگه پیدا کن (بهتر وزیبا تر و دلنشین تر) و تشکیل خونواده و زندگی بده تا یاد طرف مقابل ظرف چند ثانیه از ذهنت بره بیرون

    موفق باشی

  16. 2 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    Dreams end (شنبه 03 اسفند 92), toojih (شنبه 03 اسفند 92)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 فروردین 94 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    2,310
    سطح
    29
    Points: 2,310, Level: 29
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    247

    تشکرشده 112 در 69 پست

    Rep Power
    28
    Array
    از همه دوستان سپاس گذار و ممنونم،من تصمیم گرفتم همه چی رو بسپارم دست خدا چون از اول عاشقیم خدا هم بوده یعنی خودم پاش رو به این ماجرا باز کردم حتما خودش جوابی بهم خواهد داد.با وجود اینکه دختر مورد علاقه ام من رو انتخاب نکرد اما من براش ارزوی خوشبختی میکنم اون 7 سال معشوقه من بوده من 7 سال اون رو تو شبهای قدر از خدا خواستم اون دختر زیبا ترین شبها و زیبا ترین احساسها رو بهم میداد و من هنوز هم دوسش دارم اما نمی دونم چرا .ای کاش خدا دوباره اون رو به زندگیم برگردونه.هنوز هم مثل ثابق دوسش دارم یه جور بد دوسش دارم

    از همه دوستان ممنونم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام

    خودتون تا حدی جواب خودتون را دادین!
    طبق گفته شما به نظرتون دختر بهتر از این پیدا میشه!!!
    طبق گفته شما ویژگی خاصی در این خانم نبوده که جذبش بشید!!!
    این ها نشون می ده که شما واقعا عاشق نبودین.عشقتون کاذب بوده.



    اگه واقعا عاشق بودین الان یک تومار از خصوصیات مثبت از ایشون می نوشتین و حتی یک سری خصوصیات منفی که شما اونا را مثبت می دیدن!



    این نشونه خیلی خوبیه.ببنید وقتی آدم متوجه بشه که یک چیزی سرابه؛یا دروغه احساس ناشی از آن هم از بیت میره.
    من فکر می کنم شما تحت شرایط سن اون موقعتون درگیر احساستون شدید.بهش پر وبال دادین.آبیاری کردین و این احساس در ضمیر ناخوداگاهتون ریشه دوانید.
    طبیعتا این احساس عشق حتی برای برخی غم ناشی از نرسیدن به معشوق لذت بخشه و ذهن دوست داره به این مطلب بپردازه.

    شما در این شرایط باید به ذهنتون فرمان ایست می دادید که دیر این کار را کردین.



    ببینید درواقع شما عاشق اون خانم نیستین!شما عاشق اون احساس به دست آمده ای هستی که برای اولین بار اون خانم در شما ایجاد کرد و به این دلیل هم هست که فکر می کنید عاشق اون خانومید و دیگه نمی تونید کسی را این قدر دوست داشته باشید.

    این درصورتی هست که شما تا حالا خواستگاری های دیگر را امتحان نکردین.بابا مردم این قدر خواستگاری می رن تا بالاخره یک دختری پیدا کنن که بپسندن.شما هنوز هیچ تجربه ای نکرده خودتون را غرق در احساسات گذشته کردین!



    به نظر من ذهن شما به این موضوع گیر داده.رهاش کنید!

    لطفا حتما لینک زیر را بخونید:
    شکار میمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان

    شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است، تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است



    پس نتیجه می گیریم اولین کار اینه که باید شروع کنید که دیگه به اون خانم فکر نکنید.و هیچ کس را با او مقایسه نکنید.هروقت فکرش به سمتتون اومد؛تکنیک توقف فکر را عملی کنید.



    من بر خلاف شما مطمئن هستم که شما می توانید این حس دوست داشتن را تجربه کنید!بهتون قول می دم.می دونید چرا ؟ چون این تجربه که گفتین نشون داده قلب شما برای احساس عشق خیلی مستعده!و این توانایی را داره.یعنی وقتی شما دورادور و بدون شناخت زیاد این قدر عاشق بشید؛پس اگه یک دختر خوب و مهربون مطابق معیاراتون پیدا کنید (البته وقتی این دختر را فراموش کردین) دیگه حتما یک عاشق واقعی میشین!و چقدر خوش به حال خانمتون میشه!
    لطفا لینک زیر را به دقت بخونید:
    http://tnphd.blogfa.com/post-43.aspx


    لینک زیر را هم حتما و حتما بخونید:

    دیوار شیشه ای ذهن



    حتما لینک های پیشنهادی را بخونید.برداشت هایتان را اینجا بنویسید.


    من پیشنهاد می دم که زیاد به این تالار بیاید و مدتی به مطالعه معیارهای ازدواج و تاپیک های خواستگاری بپردازید.
    از این موضوع استفاده کنید.متوجه بشید که ازدواج واقعا الکی نیست که فقط با یک حس عشق شروع بشه.خیلی ها تو این تالار اول عاشق بودن اما الان به چنان مشکلاتی تو زندگیشون برخوردن که از ازدواجشون پشیمونن!



    این موضوع براتون تجربه ای بشه که موقع انتخاب اول احساستون را تنها در حد به دل نشستن درگیر کنید و تا زمان عقد به موضوع 50-50 فکر کنید و همیشه این احتمال را بدهید که ممکنه به طرف مقابلتون نرسین.



    اگه سوال دیگه ای باشه یا احساس دیگه ای دارین درخدمتم.



    سلام،ممنون که وقتتون رو برای من گذاشتین من از حرفاتون خیلی استفاده کردم کامل و گویا بود.وجود اون دختر در زندگی من حکمتی داشت و من احساس میکنم اگه اون نبود شاید تا حالا از بین رفته بودم.
    سپاس

  18. کاربر روبرو از پست مفید Dreams end تشکرکرده است .

    toojih (شنبه 03 اسفند 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.