سلام دوستان.
من با این تفکر که آقایون در ارتباط با خانوم ها (در مرحله خواستگاری) باید به غرور خودشون احترام بذارن، برای اولین بار در این تالار برخوردم! و دیروز که آقای توجیه و کاپیتان و خاله قزی در این دو تاپیک اخیر حسابی روی این مسئله تاکید داشتند، دوباره توجهم به این موضوع جلب شد.
از دید من طبیعیش اینه که یه پسر نسبت به دختری که پسندیده، افتاده باشه، نگران غرور و این چیزا نباشه، از شنیدن جواب منفی بهش برنخوره. و یه دختر در برخورد با پسرها نگران این نباشه که فلان کارم غرورشو نشکنه، و راحت براساس هرچی که حس می کنه یا فکر می کنه، به طرفش واکنش بده.
لطفا این مسئله رو بیشتر برام توضیح بدید.
یه مثال هم بزنم.
من چند ماه پیش خواستگاری داشتم که بخاطر مسئله خاصی وارد فاز آشنایی نشدم. قرار بود اون مسئله به زودی حل بشه که نشد و به مشکل برخورد. تو آخرین صحبتش گفت من فکر می کنم ما قسمت همدیگه هستیم. من گفتم که چنین فکری نمی کنم، جواب داد حالا توکل به خدا، من تلاشم رو می کنم.
منم بهم برخورد، چون به نظرم رسید حالا این شکلی شد که انگار من منتظر اونم که بره مشکلشو برطرف کنه. بنابراین با وجود اینکه ممکن بود خیلی از معیارهای من رو دارا باشه، تصمیم گرفتم حتی وقتی اون مسئله حل شد، دیگه بهش فکر نکنم. در نتیجه گفتم: دیگه "هیچوقت" سراغ من نیاید.
بعدشم دیگه از ذهنم پاک شد.
اما بعد از سه ماه، یبار یادش افتادم. فکر کردم اگه مشکلش حل شده بود، تا حالا بالاخره یه خبری ازش می شد. و چون در معرض خسارت مالی بزرگی بود، یه لحظه احساس نگرانی کردم که مبادا اون اتفاقی که ازش می ترسید براش افتاده باشه.
بعد به خودم گفتم: وقتی آدم دلش می خواد حال کسی رو بپرسه، خب چرا نپرسه؟
رفتم شمارشو آوردم و بهش مسیج دادم: سلام خوبید؟
اونم زنگ زد و کلی خوشحال شده بود. از بین حرفاش اینا به درد این تاپیک میخوره:
"اتفاقا دیروز اون مشکل حل شد. و اخیرا من همش داشتم فکر می کردم که وقتی این مسئله حل شد، چیکار کنم؟ چون گفته بودی دیگه هیچوقت سراغت نیام."
و خلاصه اینطور به من رسوند که خیلی به فکرم بوده و بالاخره هم تماس می گرفته، اما نمیدونسته کار درستی هست یا نه...
من در مورد این مسئله کنجکاوی ای به خرج ندادم، چون لحظه ای تصمیم گرفته بودم و به اینکه ممکنه مسیجم آغاز رابطه باشه، فکر نکرده بودم. اما به هرحال اون لحظه ای که یادش افتادم، به نظرم بدیهی بود که اگه مشکلش حل شده بود، ازش خبری میشد و چون خبری نشده، احتمالا بازنده ی اون داستان بوده.
به نظر شما مسئله به این راحتی نبود؟ فکر می کنید غرور باعث میشده براش سخت باشه که دوباره تماس بگیره؟
اینکه من میدونستم داره همه تلاشش رو برای برطرف کردن اون مشکل می کنه، و خیلی هم به من تمایل داره، اما با این حال گفتم دیگه هیچوقت سراغم نیاد، به نظر شما غرورش رو شکستم؟
والا من که دختر هم هستم، هیچ حسی از اینکه من مسیج دادم و حالش رو پرسیدم، ندارم . حتی یه لحظه هم پیش خودم نگفتم که پس کاش امروز مسیج نمیدادم، این که خودش تماس می گرفت. برام کاملا بی اهمیته. (البته این بخاطر برخورد عالی طرف مقابلم هم هست، و اصلا شاید شخصیتش باعث شده که یکی مثل من بعد از سه ماه حالشو بپرسه، وگرنه من وقتی یه چیزی برام تموم بشه، دیگه تموم شده)
خب این یعنی من غرور ندارم؟!!! اصلا اینطور نیست، اتفاقا خیلی هم برای شأن خودم احترام قائلم. ولی به نظرم این اصلا ربطی به غرور نداره. و اونم اگه دوباره تماس می گرفت، اصلا کاری برخلاف حفظ عزت نفسش انجام نداده بود.
این یه مثال بود. دلم میخواد هم بصورت کلی، و هم بصورت خاص در مورد این مسئله اخیر، نظرتون رو بدونم. که ذهنیت و رفتارم رو براساسش اصلاح کنم و اگه لازمه احترام بیشتری به غرور آقایون محترم بذارم، یا حداقل در نظرش بگیرم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)