سلام،
نمیدونم چی بگم از کجا شروع کنم. یک کم طولانی هست ولی خواهش میکنم بخونید . کمکم کنید.
7 سال هست که با پسری دوست هستم و قصدمون ازدواج بود. تقریبا دو سه سال پیش فهمیدم که ایشون تفننی چیزی میکشیده. البته خودش عذاب وجدان گرفت و بهم گفت. بعد از اون من تو همین سایت اومدم و مشاوره گرفتم و شما دوستان گلم به من گفتید بهش یک شانس دیگه بدم. منم بهش شانس دادم و باهاش طی کردم اگه دوباره کاری کنه و یا حتی سیگار بکشه رابطه م رو باهاش قطع میکنم و اون هم گفت نه دیگه متنبه شده و از این حرفا. الان سه سال از اون موضوع میگذره و چیزی ازش ندیدم تا اینکه باز هی بهم گفت سیگار که اشکال نداره.منم بهش میگفتم میخوای بکشی بکش ولی من دیگه نیستم. اونم میگفت نه نمیکشم. هزار بار ازش پرسیدم سیگار میکشی یا نه که میگفت نه. حتی بهش گفتم ببین تجربه به من ثابت کرده که تو هروقت یه چیزی رو تکرار میکنی؛حتی به شوخی؛ یعنی داری انجامش میدی. گفتم اگر سیگار میکشی به من بگو که تو چشمای من نگاه میکرد و قسم جون و مرگ منو میخورد که نمیکشه. من خر هم بهش اطمینان میکردم. تا اینکه دو روز پیش عکسهاش رو دیدم که داشت سیگار میکشید. با خونواده اش شمال رفته بود و اونجا با سیگار عکس گرفته بود. من شوکه شده بودم، اونم هول شد و گفت نه سیگار خاموشه و من فقط میخواسنم عکس بگیرم. منم گریه کردم و خلاصه گفت آره من هشت ساله که میکشم، سیگار که اشکالی نداره. گفتم تو به من دروغ گفتی، گفت آخه تو ناراحت میشدی اگه بهت میگفتم. همونجا بهش گفتم خیلی نامردی و دیگه همه چیز تموم شد.
دوستان الان من چه کنم ؟ به خدا همه اش دارم گریه میکنم. برای بخت سیاهم. برای اینکه کسی که به سرش قسم میخوردم یه دروغگوی نامرد بود. کسی که از همه عالم بیشتر قبولش داشتم. من دیگه چطوری میتونم با کسی باشم که به این راحتی بهم دروغ میگه. به این قشنگی. کسی که اینطوری میتونه دروغ بگه از کجا معلوم که سراغ کارهای قبلیش نرفته باشه و به خاطر اعتیاد اینطوری راحت دروغ نگفته باشه ؟ به من میگفت من به تو مگه تا حالا دروغ گفتم ؟ میگفت من هر چیزی تو زندگیم هست رو بهت گفتم. تو رو خدا کمکم کنید، زندگیم دوباره جلوی چشمم نابود شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)