محدودیت تا چقدر؟!

[سمیرا200]

سلام
من و شوهرم ی ساله که ازدواج کردیم!من و کامل محدود کرده!میگه تو جنبه آزادی نداری و.....
نمیذاره از خونه برم بیرون و با دوستام ارتباط داشته باشم چون از دوست های من بدش میاد!میگه دوست های مجردت جلفن تو رو هم خررراب میکنن!
من نمیدونم این چ طرز فکر مردای ماست!گوشی هم ندارم چون ازم گرفته!قط با خودش حق دارم برم بیرون!هر روز هم زنگ میزنه چک میکنه که من خونه باشممممممم از سرکار!البته میدونم ی جاهاییش تقصیر منه! ولی دیگه خیلی شلوغش کرده.........
بگید چیکار کنم که درست بشه؟!

[faghat-KHODA]

سلام

از اول همینطوری بوده ؟

چرا از دوستاتون بدش میاد ؟ (دلایل مشخصی داره و منطقی پشت این مخالفتش هست)

دلیل این کاراش به نظر خودتون چیه ؟

چرا میگه جنبه ازادی ندارید ؟

یه خرده بیشتر از شوهرتون و خودتون(سن و سال ، تحصیلات و ...)بگید.از لحاظ فرهنگی چقدر به هم شبیه هستید؟

از نحوه اشنایی و ازدواجتون هم بگید تا تصویر دوستان روشن تر بشه و بهتر بتونن کمکتون کنن.

فقط خدا

[سمیرا200]

خب من 19 هسم! شوهرم25.......
من دانشگاه میرم تازه یک ساله ولی شوهرم داره فوق لیسانس میخونه!
خب من ی دفه بادوستام رفتم بیرون 10 و نیم شب اومدم خونه! گوشیم هم شارژش تموم شده بود! دیر اومدم خونه...........
از اون شب محدودم کرد....
دوستامم اصلن نمیشناسه تقریبن.............

- - - Updated - - -

کسی نیس جواب بده.........

- - - Updated - - -

خواهشن جواب بدید.............

[مینا م]

نحوه آشنایی با شوهرتون چگونه بوده ؟
شبیه با دوستاتون رفته بودید بیرون بعد از برگشت دلایل شما را قبول کرد؟ یا نه؟

[سمیرا200]

ب صورت سنتی اومد خواستگاری
پسر یکی از دوست های مامانمه.....
خب من عصری با دوستام رفتم بیرون و لی وقتی برگشتم ده ونیم شب بود..که بنظرم خیلی هم دیر نیست!اصلن نذاشت من توضح بدمممم خیییلی زود گفت کلید خونه رو بده.گوشی هم نیاز نیس داشته باشی چون نمیخوام با دوستات رابطه داشته باشی..الانم سر لجبازی این کار کرده.........مطمینم! گفت دیگه حق نداری بدون من پاتو از خونه بیرون بذاری
که دقیقن همین طور هم شده......اینترنتم حواسش نیس وگرنه اونم ازم میگرفت....
باید چیکار کنم لجبازی نکنه دیگه؟
خسته شدممممممممم

[asemaneabi222]

سلام عزیزم
یکم حق بده بهش سنت کم هست و اتفاق های عجیب هم توی جامعه زیاده،بهتره همسرت بدونه با چه کسایی معاشرت میکنی تا اعتمادشو نسبت بهت از دست نده،شما هم مجرد نیستی اگه هم با دوستات میری اولین کاری که باید بکنی اینه که بهش اطلاع بدی کجا میری با کی میری چه ساعتی برمیگردی و اینکه اگه دیر وقت میشه خودش دنبالت بیاد،تا اینجوری باهات مثل زندانی برخورد نکنه،گوشیت خاموش شده بود شارژ نداشت یا هرچیزی از گوشیه دوستت تماس میگرفتی و اطلاع میدادی،پس اشتباه از سمت خودت بوده
الانم به نظر من نه باهاش دعوا کن نه بحث نه لجبازی،بپذیر اشتباه کردی و بهش احترام بذار و اطمینان بده از این به بعد اینجوری نگرانش نمیکنی،ارزش اعتماد و احترام زندگی مشترکت بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی، از یه شب خوش بودن با دوستات بالاتره،پس سعی کن درکش کنی و خانومانه تر برخورد کنی البته هیچ آدمی حق نداره کسی رو زندانی کنه ولی شما اگه الان بری دنبال حق خودت فقط اوضاع بدتر میشه و حرمتها شکسته،پس اول بپذیر اشتباهت رو بعد با آرامش بهش اطمینان خاطر بده که اینجوری دلواپسش نمیکنی و براش ارزش قائلی و بهش اطلاع میدی.

[Amin‌]

شما هم مجرد نیستی اگه هم با دوستات میری اولین کاری که باید بکنی اینه که بهش اطلاع بدی کجا میری با کی میری چه ساعتی برمیگردی و اینکه اگه دیر وقت میشه خودش دنبالت بیاد،تا اینجوری باهات مثل زندانی برخورد نکنه،گوشیت خاموش شده بود شارژ نداشت یا هرچیزی از گوشیه دوستت تماس میگرفتی و اطلاع میدادی،پس اشتباه از سمت خودت بوده

جناب مگه باج و باجگیریه؟ شما انگار مسئله‌ی بدبینی آقا واستون اصلا موضوعیت نداره! و میگی اگه این کارا رو نکنی سزاست که باهات مثل زندانی برخورد کنه. اگه عکس مسئله صادق بود، یعنی خانم تفتیش میکرد هم همین نظرو داشتین؟

خانم سمیرا من بی‌اعتمادی بینتون می‌بینم. چنین واکنشی از طرف شوهرتون اصلا متناسب با این مسئله نیست. شاید به خاطر سن کمتون مثل قیم باهاتون برخورد می‌کنن. به نظر من سعی کنید به مرور اعتماد بینتون رو بیشتر کنید، طوری که تو چنین شرایطی با توضیح موضوع خیلی راحت همه چی رفع و رجوع بشه.

به نظرم سوالای دوستمون faghatkhoda رو جواب بدین. دوستان دستشون واسه کمک بازتر میشه.

[asemaneabi222]

آقای Amin

اول اینکه من خودم خانوم هستم

دوما اینکه اگه مطلب بنده رو خوندید پس بهتره کامل بخونید نه فقط قسمتی که دوست دارید bold بشه
هر دو سنشون کم هست پس بهتره قبل از اینکه مطمئن نشدید به آدمها برچسب بدبینی نزنید چون میشه احتمال داد از نگرانی زیاد بوده ،اونم به این دلیل که تا 10:30 شب از همسر 19 ساله اش بیخبر بوده و حتی نمیدونسته دوستاش کیا هستن.
در جواب قسمتی از نوشته هام که bold کردید منم این قسمت پستم رو براتون bold میکنم

هیچ آدمی حق نداره کسی رو زندانی کنه ولی شما اگه الان بری دنبال حق خودت فقط اوضاع بدتر میشه و حرمتها شکسته

جالبه توصیه ای که کردید درست توصیه من بود که اعتمادشو جلب کنه،ولی بهتره بدونید توی شرایط بحرانی بهترین کار آروم کردن محیط هستش بعد از اون بهبود "یا همین که به همسرش این موضوع رو گوشزد کنه که زندانیش نیست"

[Amin‌]

آقای Amin

اول اینکه من خودم خانوم هستم

دوما اینکه اگه مطلب بنده رو خوندید پس بهتره کامل بخونید نه فقط قسمتی که دوست دارید bold بشه
هر دو سنشون کم هست پس بهتره قبل از اینکه مطمئن نشدید به آدمها برچسب بدبینی نزنید چون میشه احتمال داد از نگرانی زیاد بوده ،اونم به این دلیل که تا 10:30 شب از همسر 19 ساله اش بیخبر بوده و حتی نمیدونسته دوستاش کیا هستن.
در جواب قسمتی از نوشته هام که bold کردید منم این قسمت پستم رو براتون bold میکنم

هیچ آدمی حق نداره کسی رو زندانی کنه ولی شما اگه الان بری دنبال حق خودت فقط اوضاع بدتر میشه و حرمتها شکسته

جالبه توصیه ای که کردید درست توصیه من بود که اعتمادشو جلب کنه،ولی بهتره بدونید توی شرایط بحرانی بهترین کار آروم کردن محیط هستش بعد از اون بهبود "یا همین که به همسرش این موضوع رو گوشزد کنه که زندانیش نیست"

من پست شما رو خوندم و از همین که یه بار حق رو به خانم و بار دیگه به آقا دادین تعجب کردم. درست می‌فرمایید، من بند دوم پستتون رو «نظر شخصی» خود شما برداشت کردم، حال اینکه ظاهرا «پیشنهاد مصالحه» هست. منتها همچنان قسمت اول پستتون رو قبول نمی‌کنم و انتظار شما از گزارش کامل دادن به آقا رو به جا نمی‌دونم.

اینها به کنار. سن آقا 25 سال هست که کم نیست.
ایشون گفتن یک بار چنین اتفاقی افتاده و واکنش آقا گرفتن گوشی و منع ارتباط با دوستانشون بدون خواستن هیچ توضیحی بوده. همچنین "فقط با خودش حق دارم برم بیرون!هر روز هم زنگ میزنه چک میکنه که من خونه باشممممممم از سرکار!"
اینا به نظر بنده تا حدود زیادی می‌تونه بدبینی آقا باشه.

[capitan]

هر دو تا پستتونو خوندم اما نخواستم نظر بدم.
و اما نظر من : بجای تلاش واسه بهتر شدن و صد تا مساله دیگه که خیلی وقت و انرژی میگیره بهترین راه جدایی هست و صبر کردن تا اینکه شما بزرگ بشی وقتی بزرگ شدی به ازدواج فکر کن