سلام. خواهش میکنم کمکم کنیدمیخواستم درمورد مشکل خواهرم بگم26 سالشه و لیسانسشو گرفته.یبار تو دوران دانشجویش عاشق یکی از همکلاسیاش میشه ک این عشق کاملا یطرفه بوده...ولی خودش اینو نمیپذیرفت اون آقا میگفت من علاقه ای بهش ندارم و خواهرم خونوادمو مقصر میدونست و میدونه و سر این موضوع خیلی اذیتمون کرد.این مسائل واسه 4سال پیشه.وبعد اون قضیه همش مادرمو اذیت میکرد ک شما نزاشتید من ازدواج کنم و حالا خودتون باید واسم یه فرد مناسب پیدا کنید و من میخوام ازدواج کنم....خیلی اذیت کرد همش تو خونمون جنگ و دعوا بود و اینکه خیلی بد دهنه خواهرم راحت حرفا بد میزنه هر چی دم دستش باشه پرت میکنه جیغ میکشه و حرف هیچکسیو قبول نمیکنه....این دعواها همینطور ادامه داشت تا اینکه یسال پیش یه مورد خوب واسه ازدواج اومد و جواب مثبت بهش دادو عقد کردن و با همسرشم سر کوجکترین مسایل آنچنان دعوا میکرد که اون آقا هم طاقتش تموم شد و دیگه 6 ماهه ک سراغی ازش نگرفته و میگه طلاق توافقی.و الان بازهم دوباره وضعیت خونمون همون شده بازم جنگ و دعوا اینبار سر اینکه این آدم بدرد نمیخوره و وضعیت مالیه خوبی نداره درصورتی ک فعلا ماهی 2میلیون میگیره خونه داره و 28 سالشه....حرف هیچکسیو گوش نمیده و همه رو دشمن خودش میدونه و حاضرم نیست ک پیش مشاور و روانشناس بره هرچی من و مادرم بهش میگیم حالا ک حرف کسیو قبول نداری حداقل برو پیش روانشناس بهیچوجه قبول نمیکنه و میگه روانشناس مگه چیکار میکنه واز این حرفا.متاسفانه یه مشگل خیلی بزرگ اینه بابام تحمل حرف و دعواو جیغ و...نداره و فقط میزنه...کلا دست بزن داره و اصلا حوصله صحبت کردن نداره ایشونم حاضر نیست بره پیش روانشناس...پدرم دکترا دارن و استاد دانشگاه هستن تو اجتماع خیلی آدم موفقین اما تو خونه خیلی خیلی بداخلاق و بد رفتارن...همش زور میگن و آخرشم کتکه...و نه خواهرم کوتاه میاد و اشتباهاتشو قبول میکنه و نه ایشون و همیشه تو خونمون رسما جنگه....و من و مامانم واقعا خسته شدیم و نمیدونم چیکا کنم..دیگه بهیچوجه تحمل دعوا ندارم الان 4سال همین طوره و من واقعا ب این خاطر یمدت میرفتم پیش روانپزشک و از این وضعیت همیشگی خونه حالم واقعا بده...و الان ک قراره انشالله من ازدواج کنم وضعیت خونه بدتر شده خواهرم همش میگه چون خودش اینطور شده زندگیش نمیزاره ک منم راحت زندگی کنم انقد تهدید کرده ک تو مراسما ابروریزی میکنه و از این حرف دیگه میترسم ازدواج کنم....و هم از اینکه بعدش مامانمو خیلی اذیت کنه میترسم و هم اینکه دوسدارم ازدواج کنم و برم دنبال برنامه ها و زندگیم...اما نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنید و بگید من چکاری میتونم واسه بهتر شدن وضعیت خونمون انجام بدم...دیگه واقعا توان ادامه این زندگیو ندارم...همش دعوا جنگ درگیری فحاشی پرخاشگری و گریه های من.ب خدا دیگه خسته شدم و حالم خیلی بده خواهش میکنم کمکم کنید