به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از حضور در جمع خجالت میکشم

    سلام.بی مقدمه می خوام برم سر اصل مطلب...واقعا نیاز به کمک دارم اگه کسی میتونه خواهش میکنم راهنماییم کنه.
    دختری 27 ساله هستم.مجرد.سال 88 از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و برای کنکور ارشد خودمو اماده کردم البته چون تغییر رشته دادم متاسفانه سال اول نتونستم موفق بشم.برای سال بعد هم شرکت کردم ولی نتونستم بخونم اصلا انگیزه ام صفر شد...من به درس خوندن علاقه داشتم ولی اصلا دوست نداشتم بیرون کار کنم.مادرم شاغل بود وبا مادرای شاغل زیادی سروکار داشتم زندگیشونو می دیدم اصلا راضی نبودم بیرون سر کار برم.واسه همین علاوه بر اینکه بی خیال درسم شدم با اینکه توی بهترین دانشگاه کشور درس می خوندم.پیدا کردن شغل رو هم بی خیال شدم.ته دلم می خواستم ازدواج کنم ولی به خاطر شرایط خانوادم که اون موقع اوضاع مالی مناسبی نداشتیم در ظاهر خودمو بی میل ازدواج نشون می دادم وتا 25 سالگی هر موردی برام پیش اومد نه گفتم واقعا نمی تونستم ازدواج کنم.
    با درست شدن اوضاع مالی خانوادم کم کم من هم به خواستگارا اجازه دادم بیان خونه!!!تقریبا 1ساله چند نفری اومدن ورفتن که اگه شرایط اونا خوب بود منو نپسندیدن واونایی که منو می پسندین یه جایه کارشون ایراد داشت مثلا کار نداشت یا خیلی خیلی مذهبی بود طوری که به مشکل بر می خوردیم.
    یا ....
    متاسفانه من توی این چند سال خیلی توی دنیای خودم غرق شدم.از اینکه نتونستم درسمو ادامه بدم خیلی ناراحت شدم وامید داشتم ازدواج خوبی داشته باشم که اونم به لطف خدا نشد توی این چند سال 1سوسک نرم از من خوشش نیومد چه برسه کسی بخواد با هام ازدواج کنه...
    وقتی با جوونای فامیل میشینم میبینم یکی یا یه نفرو داشته که باهاش سرگرمه یا یکی با درسش یکی با...من هیچی ندارم.نه کاری میکنم نه کلاسی میرم نه انگیزه ای دارم.
    نمی دونم چه طوری بهتون بگن انگار یه چیزی اومده همه چیو ازم گرفته ورزش میکنم درست نمیشم.هر کاری میکنم این حس ازم دور نمیره
    یه مدته از بودن توی جمع لذت نمی بردم.خجالت میکشیدم برم توی جمع ها خانوادگی...از اینکه مادر پدرم همچین فرزندی دارن خجالت میکشیدم ومثلا توی جمعا کنار مامانم نمی رفتم تا خجالت نکشه.این اواخر توی جمع همش خودمو جایی گوشه ای پنهون می کنم وهمش حس میکنم زشت تریت وبدبخت ترین فرد جمع هستم.از بس حس بدی دارم که دیگه این چند تا مهمونی اخرو نرفتم وبرای هر کدوم بهونه ای تراشیدم.
    نمیگم بیرون نمیرم اتفاقا تنهایی خیلی بیرون میرم ولی همه چیم تنهاییه...
    من چیکار کنم.حرفام زیاد شد ببخشید.من چیکار کنم کمکم کنید.

    - - - Updated - - -

    یادم رفت بگم.من هیچوقت جسم خودمو دوست نداشتم که این اواخر این حس بیشتر شده.به دستام نگاه میکنم میگم اه چه قد زشته.رنگ پوستم حال بهم زنه.موهام بدریخته.کلا از ظاهرم متنفرم.توی اینه که خودمو نیگاه میکنم رک وپست کنده به خودم میگم خیلی زشتی خاک توی سرت با این قیافت می خوای ازت خوششون بیاد.همیشه این حرفو میگم.
    همین حسم باعث شده نتونم ارتباطات قوی داشته باشم.همیشه چه دختر چه پسر وقتی با من باشه حس می کنم از بودن با من خجالت میکشه ومی خواد از دستم خلاص بشه بره.وقبل اینکه اون این کارو بکنه من تمومش میکنم.حالا با دخترا کمی راحتم ولی با جنس مخالف ارتباطم صفره.اصلا نمی تونم باهاشون حرف بزنم فقط به خاطر این فکرم.

    - - - Updated - - -

    با همه ی این حس هام من اصلا حسود نیستم ودر نظرم همه زیبان.هیچوقت هم زیبایی کسی ناراحت نمیشم.در ظاهرم ایرادی ندارم.تا حالا کسی مسخرم نکرده ویا بهم زشت نگفته.....
    در کل این حسم از شرایطم به وجود اومده که می خوام درستش کنم.وگرنه چند ماه دیگه از اتاقمم بیرون نمیام.نمی خوام به اون مرحله برسم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 تیر 93 [ 18:53]
    تاریخ عضویت
    1392-11-08
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    498
    سطح
    9
    Points: 498, Level: 9
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 89 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام کیمیا خانم عزیز
    تا خودت رو زیبا نبینی دیگران تو را زیبا نخواهند دید. جذابیت جدای از زیبای ظاهری است، هرچند که به نظر من شما زیبایی ظاهری هم داری فقط نمیخوای ببینی و توجه کنی.
    من زمانیکه همسرم به خواستگاری اومد (همیشه میگفته هنوز نمیخوام ازدواج کنم)، فک میکردم یه بخشی که سریع بله گفت مربوط به ظاهرم بوده (زهی خیال باطل)
    ولی میگه چیزی که واسم مهم بود اینکه با لبخند اومدی و خوب احوالپرسی کردی و همین به دلش خیلی نشست. لبخند داشتن ما معانی زیبای زیادی داره که به اطرافیان منتقل میکنیم، حتی اگر بهترین ظاهر هم داشته باشیم ولی اخمو و عبوس باشیم هیچ جذابیتی نداریم.
    درباره مو که گفتی، اینکه مشکلی نیست، مدل مویی انتخاب کن که بهت بیاد، به خودت برس، هر روز دوش بگیر که تو روحیه خیلی تاثیر بذاره به خوش تیپ بودنت اهمیت بده، از ادوکلن های خوب استفاده کن و زیبا لباس بپوش.
    اعتماد به نفس داشته باش، با اعتماد به نفس راه برو.
    دوست من شما نه باید درباره ظاهر خودت اینطوری قضاوت کنی نه حتی به دیگران اجازه چنین قضاوتی بدی .
    این مواردی که بهت گفتم + لبخند + اعتماد به نفس + پرانرژی بودن + خوش صحبتی رو رعایت کن خیلی تاثیر داره. اینا باعث میشه اعتماد به نفست بالا بره و بتونی تو جمع حضور فعال داشته باشی.
    ضمنا مطالعه کن و از هرچیزی سعی کن بدونی خصوصا بحث های روز، تو جمع باید حرف واسه صحبت کردن داشته باشی.
    اول باید نگرش خودت رو درباره خودت عوض کنی و بعد این انتظار رو از سایرین داشته باشی.
    کدوم دختر شایسته ای یا بازیگر مشهور دنیایی هست که از نظر ما دخترای ایرانی خوشگله ؟ همه رو میگیم اوووو این کجا خوشگله !!!!
    پس زیبایی ظاهری اون قد که فک میکنی مهم نیس، توانایی هات رو بالا ببر .

    موفق باشی
    قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را؛
    این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق !!
    ویرایش توسط mahtaaab : پنجشنبه 17 بهمن 92 در ساعت 14:58

  3. 2 کاربر از پست مفید mahtaaab تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 18 بهمن 92), meinoush (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مهتاب عزیز
    حرفات به جا ودرست بود.متاسفانه این حس باعث شده من کمتر حرف بزنم وهمیشه در ظاهر افسرده باشم.فک کن من کلی لبلسای با رنگ شاد وشیک خریدم ولی همشونو گذاشتم توی کمد جدا تا بعدها بپوشم.این بعد کی هست نمی دونم.
    نمی دونم واقعا مشکل اصلی من نپسندیدن ظاهرمه یا چی؟!!!
    من همیشه حس کردم اطرافیانم چه مادرم پدرم خواهرم برادرام از حضور در کنا رمن خجالت میکشن وباعث شرمساریشونم.با اینکه هیچوقت دست از پا خطا نکردم ویا رفتار زشتی نداشتم.مثلا مهمونی هایی که فامیل خواهر شوهرم هستن نمیرم چون مطمعنمخوارم از بودن من خجالت می کشه.
    من بی ادبی نمی کنم به خوبی ومهربونی معرفم ولی این اواخر چون هم نخواستم شاغل باشم وخیلی بیکار میگردم.وهم اینکه برخلاف نظر خانوادم ادامه تحصیل ندادم وهم اینکه خواستگاری ها ی بینتیجه داشتم واینکه کلا فرد مفیدی نیستم باعث شرمساری خانوادم هستم.اخه به چیه من افتخار کنن.
    به خدا من هر کاری براشون می کنم.ولی اصلا دیده نمیشم.خوب پول در نمیارم ولی هر کاره دیگه ای میکنم.خریداشونو انجام میدم.کارای اداریشونو میکنم ولی ....
    گاهی از خدا مفقط می خوام یه شغلی برام گیر بیاره هرچند پرزحمت ویا کل روز کار کنم ولی یه پولی در بیارم شاید خانوادم منو دوست داشته باشن.
    هرچند نیاز مالی ندارن.وضعشونخوبه.ولی از این که توی این سنم خرجمو میدن عذاب وجدان دارم.هیچی نمی خرم سعی میکنم کم خرج باشم تا ناراحتشون نکنم.
    ولی من واقعا کار کردنو دوست ندارم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید کیمیا وارسته تشکرکرده است .

    mahtaaab (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 تیر 93 [ 18:53]
    تاریخ عضویت
    1392-11-08
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    498
    سطح
    9
    Points: 498, Level: 9
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 89 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا وارسته نمایش پست ها
    ممنون مهتاب عزیز
    حرفات به جا ودرست بود.متاسفانه این حس باعث شده من کمتر حرف بزنم وهمیشه در ظاهر افسرده باشم.فک کن من کلی لبلسای با رنگ شاد وشیک خریدم ولی همشونو گذاشتم توی کمد جدا تا بعدها بپوشم.این بعد کی هست نمی دونم.
    نمی دونم واقعا مشکل اصلی من نپسندیدن ظاهرمه یا چی؟!!!
    من همیشه حس کردم اطرافیانم چه مادرم پدرم خواهرم برادرام از حضور در کنا رمن خجالت میکشن وباعث شرمساریشونم.با اینکه هیچوقت دست از پا خطا نکردم ویا رفتار زشتی نداشتم.مثلا مهمونی هایی که فامیل خواهر شوهرم هستن نمیرم چون مطمعنمخوارم از بودن من خجالت می کشه.
    من بی ادبی نمی کنم به خوبی ومهربونی معرفم ولی این اواخر چون هم نخواستم شاغل باشم وخیلی بیکار میگردم.وهم اینکه برخلاف نظر خانوادم ادامه تحصیل ندادم وهم اینکه خواستگاری ها ی بینتیجه داشتم واینکه کلا فرد مفیدی نیستم باعث شرمساری خانوادم هستم.اخه به چیه من افتخار کنن.
    به خدا من هر کاری براشون می کنم.ولی اصلا دیده نمیشم.خوب پول در نمیارم ولی هر کاره دیگه ای میکنم.خریداشونو انجام میدم.کارای اداریشونو میکنم ولی ....
    گاهی از خدا مفقط می خوام یه شغلی برام گیر بیاره هرچند پرزحمت ویا کل روز کار کنم ولی یه پولی در بیارم شاید خانوادم منو دوست داشته باشن.
    هرچند نیاز مالی ندارن.وضعشونخوبه.ولی از این که توی این سنم خرجمو میدن عذاب وجدان دارم.هیچی نمی خرم سعی میکنم کم خرج باشم تا ناراحتشون نکنم.
    ولی من واقعا کار کردنو دوست ندارم.

    به نظر من شما اخلاقای خیلی خیلی خوبی داری، آفرین
    چرا ادامه تحصیل نمیدی؟ چرا نمیری دنبال یه کاری ؟ شاید علاقه مند شدی.
    قطعا خیلی باهوشی چون گفتی تو یکی از بهترین دانشگاه ها درس میخونی، هم اخلاق خوبی داری هم باهوشی و با استعداد ! اینا اصلا اصلا چیزای کمی نیست
    الان شما چون درس نمیخونی و کاری نداری نشستی هی فکرای منفی درباره خودت میکنی. البته من بهت حق میدم ما در برخوردهامون دوست داریم یه چیزی داشته باشیم مثلا دانشجو یه رشته ی خاص یا دانشگاه فلان یا سرکار رفتن . این یه نیاز شکوفا شدن هست و من کاملا درکت میکنم . خب دوست من خواهر گلم چرا شروع نمیکنی ؟
    شما زمینه اصلی که هوش و استعداد هست رو که داری، تحصیل کرده هم که هستی .
    به نظر شما جای اینکه کارهای بقیه رو انجام بدی البته کمک به بقیه خیلی خوبه ولی یه نقش فعال درباره خودت داشته باش، به خودشکوفایی خودت کمک کن.
    اول هم با افکارت شروع کن، فکرهای منفی رو کنار بذار و خودت رو زیبا و موفق بدون، ولی فقط فکر نه، از همین امروز شروع کن، باور داشته باش که میتونی، از خداوند هم کمک بخواه، خدا بنده هایی که همت میکنن حتما کمک میکنه
    ضمنا اون لباس های خوشگلت رو هم بپوش و کارایی که گفتم و خودتم و میدونی تا جایی که میشه انجا میده. واسه خوب درخشیدن تلاش کن گلم.
    قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را؛
    این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق !!

  7. 2 کاربر از پست مفید mahtaaab تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 18 بهمن 92), meinoush (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 آذر 93 [ 09:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 82 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز...شما نیاز به تایید و تعریف دارین تا از این حالت بیرون بیاین...به نظرم همون لباسهایی که تو کمد داری در بیار و هرروز یکیشو بپوش..موهاتو درست کن...به خودت برس اون وقت میبینی دیگران شروع میکنن به تعریف کردن ازت و باعث میشه از انزوا در بیای...ولی باید این رو هم در نظر بگیری که اینکه دیگران از تو تعریف کننن نباید به توقع تبدیل بشه

  9. کاربر روبرو از پست مفید ayine تشکرکرده است .

    meinoush (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مهتابعزیز در مورد ادامه تحصیل اصلا نمی تونم بهش فک کنم.من هر سال کنکور ارشد شرکت میکنم مثل امسال ولی یه کلمه هم نمی خونم.امسال که اصلا کارت ورود به جلسه رو نگرفتم چون نخوندم حتی 1کلمه...توی جلسه کنکور خیلی اعصابم بهم میریزه غصه هام بیشتر میشه.یعنی نمی تونم درس بخونم.البته کنکور رشته ای که بهش علاقه دارم 4ماه دیگه هست که دیگه ثبت نام نکردم چون می دونم نمی تونم بخونم.ولی اینو اطمینان دارم اگه باعلاقه بخونم قبول میشم ولی حس میکنم خیلی دیره خیلی دیر.من 2ماهه وارد 28سالگی شدم.دیره دیگه....
    راستش برای کار خودم زیاد علاقه نشون ندادم اخه غیر از منشی گری ....کاره دیگه ای نبود که خانوادم راضی نشدن.
    بزار یه اعتراف بکنم الان 1ساله واقعا میخوام ازدواج کنم ولی جور نمیشه...
    همه ی دنیا بهم میگم ادامه تحصیل بده نمی دونم چرا من اینقدر مقاومت میکنم.ماه پیش مهمونی بودیم یه اقایی از فامیل برگشت بهم گفت کیمیا الان چیکار میکنی؟هیچی نداشتم بگم گفتم زندگی میکنم سرگرمم دیگه...گفت دیگه ادامه تحصیل ندادی گفتم نه گفت چرا؟گفتم علاقه نداشتم وقتی نمی خواستم کار کنم چرا درس بخونم.وبا این حرفم اون شروع کرد به نصیحتم...این اقا 48سال سن داره با 2تا بچه ارشته ی بدون کنکور دانشگاه ازاد رو انتخاب کرده ودر سایه ی پولدار بودنش داره ادامه میده به من گیگه به درس خوندم علاقه دارم عشقمه تو چرا این جوری هستی دختر یه سنی داره که یا باید شوهر کنه یا ادامه تحصیل بده شوهر گیرت نیومد درس بخون برا چی بیکار میگردی؟وکلی حرف درد اور دیگه که منو وسط مهمونی با یه بغض بزرگ خفه کرد.
    حتی خانوادم هم اصرار به ادامه تحصیل دارن.ولی من نمی دونم چرا نمی خوام.نمی تونم خودمو راضی کنم برای دردسر های درس خوندنی که علاقه ای بهش ندارم.نمی دونم چرا؟

    - - - Updated - - -

    سلام اینه جان
    نمیگم نیاز به تعریف ندارم هر انسانی نیاز داره ولی من اون حد نمی خوام.
    خانوادم اصلا اهل تعریف نیستن واسه همین عادت نکردم از من تعریف کنن.
    مثلا کمتر کار هنری میکنم با اینکه خیلی دوست دارم.
    چند روزه از این دستبند دوستی ها می بافم هر روز یه مدل...مامانم که کلی مسخرم کرده بهم میگه اسباب بازیه...داداشم راه میره میگه اخه که چی ؟چی می خواد بشه؟
    ولی خوب بافتن این دستبندا در طرهای مختلف خیلی سر ذوقم میاره نمی تونم اینو بهشون بگم واسه همین پنهونی توی اتاقم میبافم
    من عاشق کارهای دستی هستم ولی چون زیاد مسخره ام میکنن تا حالا سمتش نرفتم.مامانم اهل این چیزا نیست.عاشق این بودم که هر سال یک هنر یاد بگیرم ولی خانواده این کارهارو پوچ میدونه وارزشی براش قائل نیست.دیگه خودمم قبول کردم ازرش ادم به درس خوندم وپول دراوردنشه.همین وبس

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 آذر 93 [ 09:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 82 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم یه دوره برو کلاس خودشناسی..اینجوری راحت میتونی خودت باشی با کارهایی که دوست داری انجام بدی بدون توجه به حرف دیگران...الان حرفها و رفتارهای اطرافیان باعث شده از خودت فاصله بگیری و نسبت به علایقت اعتماد به نفس نداشته باشی...

  12. 2 کاربر از پست مفید ayine تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 18 بهمن 92), meinoush (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    توی اینترنت زیاد راجب خود شناسی می خوم ولی کلاس نرفتم.
    خوندن طالب یه مدتی ارومم میکنه ولی بازم با کوچکترین حرفی میشم همون ادم قبلی...!!!
    سعی میکنم یه کلاسی پیدا کنم برم.شاید کلاس تاثیرش بیشتر باشه.

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام کیمیا خانم، من دو اصل مهم برای زندگی آدمها میشناسم که به نظرم اگه بشه سعی کرد بهشون نزدیک شد آدم وظیفه اصلیش رو انجام داده و به همین خاطر احساس آرامش و لذت میکنه.

    (1) یکی اینکه با خودش روراست باشه. شما نباید به هیچ عنوان سر خودت کلاه بزاری. این اصل اوله و خیلی مهمه. اینکه با این حرفهایی که دوستان توی این تاپیکت گفتند مثلا خودت رو گول بزنی یعنی در جا زدن، یعنی یک مسکن چند دقیقه ای. مثلا نباید اگه روابط اجتماعیت ضعیف باشه و به این دلیل از کار کردن خوشت نیاد دنبال بهانه دیگه ای مثل پیدا کردن نقطه ضعفی در خانمهای شاغل باشی. مثلا تیپت بده، قیافه ات بده، اخلاقت بده، روابطت خوب نیست،... هر چی، همه اینها رو در قدم اول باید پذیرفت تا بشه در جهت بهتر شدن شون کاری کرد.

    (2) باید کاری کنی که احساسهای بد زندگیت حذف بشن تا بتونی به لذت برسی. مثلا اگه فکر میکنی چیزی که الان باعث میشه حالت زیاد خوب نباشه و حس بدی داشته باشی اینه که کار و درآمدی نداری باید همه سعیت رو بکنی تا کار پیدا کنی تا با حذف اون حس بد بتونی از خودت و زندگیت لذت ببری. اگه فکر میکنی تیپت بده باید بری باشگاه تا اون حس بد حذف بشه و بتونی لذت ببری. اگه فکر میکنی ارتباطات با دیگران کمه باید زیادترش کنی تا اون حس بد حذف بشه بتونی لذت ببری. کلن حذف حسهای بد خواه ناخواه برات لذت می یاره. چون به نظرم ذات آدمیزاد بر اساس لذته مگراینکه چیزی مانعش بشه.

  15. 3 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 18 بهمن 92), ayda86 (پنجشنبه 17 بهمن 92), meinoush (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  16. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    دوستان خیلی خوب راهنمایی می کنن.
    چیزی که بخوام اضافه کنم اینه که باید با خودت کنار بیای. خودتو خوب و مهربون و با آغوش باز بپذیر. هر چی هستی. بدنت، صورتت و هر چیزی که مربوط به ظاهرته رو با لبخند بپذیر. بعد هم شروع کن به اصلاح و بهبود اون چیزایی که به نظرت قابل اصلاحن. همونطوری که توجیه گفت و مهتاب گفت. مثلا لباسای مناسب اندامت بپوش و اگه اندامت می تونه بهتر بشه یه ورزش ملایم مثله یوگا یا دویدن نرم نرم بکن. اینکه با خودت کنار نیای فقط باعث میشه که هی از خودت ایراد بگیری بدون اینکه سعی کنی برای بهبود مواردی که ناراحتت می کنه. پس اول بیا خودتو بپذیر. چطوری؟ مثلا جلوی اینه خودتو نگاه کن با لبخند و کم کم قبول کن خودتو. یا اندامتو اگه دوست نداری بیشتر منصفانه نگاهش کن توی اینه. می بینی اونقدرام بد نیست. بعدش میری ورزش می کنی می بینی بهترم شد.
    یه کار دیگه هم که اگه ظاهرت اذیتت می کنه می تونی انجام بدی یعنی من انجام دادم واسم مفید بود اینه که مثلا بازیگرایی که فکر می کنی خیلی خوشگلن یا اندامشون حرف نداره رو سرچ کن اسمشونو. می بینی هر ادمی یه ایرادی بالاخره داره. بی ارایش و با لباس معمولی ببینی می بینی اونقدرام اوضاع خودت بد نیست. و این می تونه روی پذیرشت و تلاشت برای بهبودی اثر بذاره. موفق باشی.

  17. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 18 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 17 بهمن 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.