به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array

    Icon17 جذب شوهرم به سمت خودم و حذف شوهر خواهرش از زندگیم...

    سلام دوستان عزیز
    یه پیش زمینه می گم از زندگیم تا دوستان بهم راهنمایی بدن
    من 11 ماهه که عقد کردم و یک سری مشکلاتی دارم و بزرگترین مشکلکه من اینه که آیا ادامه بدم و یا که جدایی برام بهتره و نمی دونم ذهنم بیشتر روی جدایی تمرکز داره و این دست خودم نیست از آینده ام به شدت می ترسم
    اینو بگم که قانون جذب و همه این چیزها رو می دونم بهم نگین به هر چی فکر کنی همون رو واسه خودت رقم می زنی
    الان مشکلاتم رو بهتون می گم

    1. شوهرم هنوز تو فاز مجردی هستش من از کارهاش هیچ خبری ندارم هیچ هیچ نه می دونم چی کار می کنه نه می دونم کجا می ره نه می دونم دوستاش کین نه می دونم الان کجاست هفته گذشته رفت با دوستاش شکار منتها وقتی ازش پرسیدم کجا می ری گفت کار دارم گفتم خب چی کار داری گفت کاردارم وگفتم کجا می ری گفت شیراز و من خیلی ازش دلخور شدم بعد که رفت اونجا تازه بهم گفت که رفتم با دوستام شکا ر و تو یه منطقه که اصلا گوشیش خط نمی داد و تا خودش تماس نمی گرفت من نمی تونستم باهاش تماس بگیرم و افتضاح وقتی به بار اومد که به مامانش زنگ زده بود و گفته بود که من فردا ظهر می رسم خونه و از همون روز تا 2 روز بعدش گوشیش خاموش بود و هم من خیلی براش نگرا ن شدم و هم خانواده اش و مطمئن بودم که اتفاقی براش افتاده و باباش به زور شماره داداش اون دوستش که رفته بودن با هم شکار رو پیدا کرد و تماس گرفته بود باهاش و شوهر من گفته بود جایی بودیم که گوشی خط نمی داد در کل بگم بی نهایت شوهر من بی خیاله من نمی تونم جوری زندگی کنم که ندونم شوهرم داره چی کار می کنه ا ز اینکه سر در گم باشم خیلی بدم می یاد چطوری بهش یاد بدم که منو در جریان کارها قرار بده ؟
    2. شوهرم با شوهر خواهرش خیلی همنشینی می کنه و اون هم خیلی بی خیاله و اصلا زن و زندگیش براش مهم نیست من تا وقتی که خواهر شوهرم رو دیدم یا خونه پدرش بوده و شوهرش با دوستاش و یا تو خونه اش بوده و شوهرش با دوستاش خلاصه بگم هیچ وقت پیش زن و بچش نیست و می ترسم شوهرم هم مثل اون بشه شوهر خواهر شوهرم که پسر عمه خودم می شه خیلی مشروب خور و اهل زن بازیه چند روز پیش شوهرم با این اقا رفته بود مهمونی وقتی برگشت شوهرم مشروب خورده بود و نمی شد نزدیکش رفت ، شاید اشتباه بگم ولی من واسه تفریح وسالی دوبار مشروب خوردن رو بد نمی دونم ولی اصلا دلم نمی خوا د با این اقا بشینه و مشروب بخوره دلم نمی خواد شوهرم باهاش باشه و در آینده باهاش رفت و امد داشته باشم و چند بار هم دیدم که بد جور زل زده به من چطوری شوهرم رو از این شخص دور کنم چون دقیقا می بینم همنشین شدن باهاش روی شوهرم بی تاثیر نبوده


    در کل بگم شوهرم خیلی تنهاست و از بس این اقا ذهن پدر شوهرم رو نسبت به شوهرم شستههر وقت می ریم خونه پدر شوهرم محاله که بحثی بین شوهرم و پدرش پیش نیاد و رد پایی از این اقااون وسط پیدا نباشه
    شوهرم اصلا نصحیت پذیر نیست و نمی دونم چطور از این اقا دور نگهش دارم ؟؟؟
    ویرایش توسط دختر 7 : چهارشنبه 09 بهمن 92 در ساعت 13:51

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام میشه به این سوالات پاسخ بدید. 1سن شما و همسرتون 2 میزان تحصیلات شما و همسرتون 3تعداد خانواده همسرتون 4در صورت داشتن برادر ایا برادراشون هم اینجوری هستن؟5 نحوه اشنایی شما و همسرتون؟ با پاسخ دادن به این سوالات دوستان بهتر میتونن به شما کمک کنند

  3. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    من و شوهرم 27 و من 26 ساله من مهندس کامپیوترم و شوهرم دیپلمه 2 تا خواهر داره و 1 برادر
    برادر شوهرم دکتره ولی تا اونجایی که من دیدم و شنیدم همه میگن شوهر من هزار برابر اخلاقش از داداشش بهتره و دیدم که خرج خودش با زنش جداست و سال گذشته زنش می خواسته ازش جدا شه
    - - - Updated - - -


    شوهرم من رو توی مراسم عقد خواهرش می بینه چون شوهر خواهرش پسر عمه من می شه و بعد از اون عاشقم میشه و سال بعد اومد خواستگاری من ولی من قبول نکردم چون سربازی نرفته بود و کارش هم معلومم نبود و این قضیه مربوط به سال 84 می شه و بعد که میره سربازی و کار و این ها و دوباره سال گذشته اومدن خواستگاری و من با شرط اینکه ایشون ادامه تحصیل بدن قبولش کردم
    و اینم اضافه کنم بی خیالی شوهر من در حدی هستش که گاهی مواقع بنزین ماشینش وسط راه تموم می شه و حداقل ماهی یک بار این اتفاق می افته و چون آمپر بنزینش خرابه و هنوز درست نکرده و خیلی کم پیش میاد که پول تو جیبش باشه !
    البته اینم بگم هر وقت ازش پول بخوام حداکثر تا 3 روز بعدش بهم می ده
    یک ماه پیش به شوخی از شوهرم 2 تا چک در وجه حامل که جمعش 5 میلیون تومن بود گرفتم و گذاشتم تو جیب شلوارم و چند روز بعد اصلا حواسم به این چک ها نبود و رفتم بازار گویی این ها از جیب من افتاده بود و من متوجه نشده بودم
    بعد که بهم گفت چک ها رو بهم بده و من پیداشون نکردم و اینقدر ریلکس برخورد کرد که من فکر کردم خودش از جیبم برداشته و هر چی می گفت پیش من نیست باور نمی کردم تا اینکه یکی از یه شهر دیگه زنگ زد و گفت من چک ها رو پیدا کردم و شیرینی می خوام تا بهتون پس بدم گویا زنگ زده بود که شعبه صادر کننده چک و شماره شوهرمو از اونجا گرفته بود و هنوز شوهرم نرفته چک ها رو بگیره
    و یکی دیگه اینکه گواهی نامه رانندگیش مدت هاست که تمدید نشده ولی هنوز هم نرفته دنبالش
    و به نظر من از این جمله آدم هاست که وقتی یه اتفاق افتاد تازه یادشون می افته دنبال حل کردنش برن و پیشگیری و پیش بینی نمی کنن و در اخر اینم بگم شوهرم مدت ها تنها بوده و تنها زندگی می کرده چون شغلش کشاورزی هست و باغدار هستن سال ها خودش تنها زندگی می کرده و مثلا ماهی 2 الی 3 بار می اومده و به خانواده سر می زده
    ویرایش توسط دختر 7 : چهارشنبه 09 بهمن 92 در ساعت 15:07

  5. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    دوستان باور کنید این مسئله خیلی برام مهم بوده که این جا نوشتم منتظر راهنمایی هاتون هستم ...

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر 7 نمایش پست ها
    دوستان باور کنید این مسئله خیلی برام مهم بوده که این جا نوشتم منتظر راهنمایی هاتون هستم ...
    عزیزم دوستان همه ساعت در تالار نیستن.حتما کارشناسان و افراد با تجربه بهتون کمک میکنند.

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    سلام دوست من.
    نكاتي رو كه از شوهرتون گفتيد كه به نظر شما بيخياليه اينها جزئي از اخلاق ايشون هست تا وقتي هم كه خودشون نخوان درست نميشه.و اين هم از عدم مسئوليت پذيري ناشي ميشه.
    شما بايد احتمال قوي رو بر اين بذاريد كه ايشون تغيير نمي كنند خود شما ميتونيد از حساسيتتون كم كنيد؟؟؟
    تا وقتي كه نتونيد اين مسئله رو حل و فصل كنيد صلاح نيست وارد زندگي مشترك بشيد.
    اونوقت مجبوريد سر هر مسعله كوچيك جاي دو نفر حرص بخوريد.

  9. 4 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    kamr (چهارشنبه 09 بهمن 92), khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), دختر 7 (یکشنبه 13 بهمن 92), ستیلا (چهارشنبه 09 بهمن 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم تنها راهی که به فکر من میرسه اینه که کاری کنی که زمانهای تنهاییش رو با تو پر کنه. کنارش باش و عشقتو نثارش کن.

    نذار تنها بمونه که هوس دوست و گشت و گذار با دوستان به سرش بزنه. باهاش کوه برو. پارک برو. کاری کن تمام وقتش با تو باشه.

    متاسفانه بعضی از مردا اینجورین و تا درست نکنن خودشون رو نباید عروسی بگیرید. اول مشکلت رو حل کن بعد. چون دیگه اون موقع اصلا و محال ممکنه درست شن.

  11. 3 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), دختر 7 (یکشنبه 13 بهمن 92), ستیلا (چهارشنبه 09 بهمن 92)

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی از پسرا اهل تفریح و خوشگذرانی هستن ولی آدم وقتی ازدواج میکنه یعنی متعهد شده یعنی مسئولیت قبول کرده داداش خودم صخره نوردی کوهنوردی پاراگلایدر همه رو رفته و هرهفته هم میرفت ولی وقتی ازدواج کرد دیگه کمتر میرفت یا نیمرفت مسئولیت پذیری خیلی مهمه توی زندگی مشترک بین زوجین بهتره بشینین خودتون اول باهاشون حرف بزنین با زبان خوش و مهربانی بعد بهشون فرصت بدین تا توی رفتارشون تجدید نظر کنن باهاش مهربون باش و سعی کن بهش نزدیک بشی اگه نتیجه ای نداشت بشینین با بزرگترا حرف بزنین بازم نتیجه نداد قشنگ بشین فکر کن و نتیجه گیری کن و اینم بدون که ایشون همینی که هست میمونه شاید بهتر بشه شایدم همینجوری بمونه بشین دودوتا چهارتا کن ولی فعلا بهتره صبر کنی
    kamr , صبوری خیلی خوب و کامل بهتون جواب دادن دوران عقد و نامزدی رو باید خیلی خیلی خیلی زیاد جدی گرفت از کنارش نگذرین خواهشا

  13. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    دختر 7 (یکشنبه 13 بهمن 92), ستیلا (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  14. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوستان
    ببخشید دیر جوابتون رو می دم شوهرم برای من اینطوریه و بی خیاله ولی واسه کارهای کشاورزی و باغداریش حتی رو ثانیه ها برنامه ریزی داره وقتی شوهرم رفت سربازی توی دوسال باغ هاشون داشت می خشکید و پدرش نزدیک به دویست سیصید میلیون وام و بدهی روی باغ هاش داشت ولی مجددا که از سربازی اومد و خودش شخصا به امور رسیدگی می کرد تمومی اون قرض ها و وام ها رو سرو سامون داد و محصول همون باغ رو چندین و چند برابر کرد کسانی که با کشاورزی آشنا هستند می دونن خیلی رسیدگی و نظارت و مسئولیت پذیری می خواد
    شوهرم وقتی که رفته بود شکار و 1 هفته طول کشید و روز های آخر گوشیش خاموش بود من از بس نگران بودم هم واسه خودم هم آیندم خیلی گریه می کردم و تو ناراحتی به خواهر شوهرم گفتم که به پد ر شوهرم بگه که پسرش تا الان چقد منو اذیت کرده و خواهر شوهرم هم به پدر شوهرم گفته بود
    وقتی شوهرم زنگ زد من که اصلا جواب سلامش رو هم ندادم و دعواش کردم و وقتی به پدرش زنگ زده بود اون خیلی چیز بهش گفته بود
    خلاصه شوهرم اومد شهرمون و نرفت خونه خودشون و خونه داداشش اومده بود وبه زن داداشش گفته بود که منو دعوت کنه خونشون و بینمون اشتی بده خلاصه جاری من زنگ زد و منو دعوت کرد خونشون و من رفتم و با شوهرم کلامی حرف نزدم و واسه برگشتن چون شوهرم خواب بود برادر شوهرم منو رسوند و گفت خودتون باید جدی باهاش رفتار کنید تا بفهمه مجردی با متاهلی فرق داره
    فرداش شبش شوهرم اومد خونه ما و من بازم باهاش حرفی نزدم و شب پیشم موند و لی در این مورد هیچ حرفی بهش نزدم و مشکل من اینه
    و همون روز شوهرم رفت خونشون و فاجعه رخ داد دعوای شدید پدر شوهرم با شوهرم و بهش گفته بود اگه بخوا ی با دختر مردم این کارها رو بکنی تا الان هر چی بهت دادم رو پس می گیرم و از ارث محرومت می کنم و از بد شانسی من گویا این دعوا تو ی جمع اتفاق می افته و شوهرم همه این ها رو از سر من می دونه
    الان شوهرم از 4 شنبه تا الان با من قهره و مامانم هم که بهش زنگ زد 7 بار جوابشو نداد
    5 شنبه چهلم پدر بزرگ شوهرم بود و رفتیم خونشون پدرش و پدرمن توی یه اتاق دیگه بودن چون با پدرش قهر بود نرفت با پدر من هم احوال پرسی کنه من خیلی بهم برخورد و رفتم به بابام گفتم که بریم پدرش گفت ما تدارک شام دیدیم گفتم ممنونم بعد که مامی خواستیم بلند شیم رفت و با هر دوشون احوال پرسی کرد
    و همون روزی که شوهرم رفت مسافرت دوست خواهر شوهرم از کیش لباس آورده بود و می فروخت و ما هم رفتیم تو مغازه اش و هم من و هم خواهر شوهرم دویست هزار تومن جنس برداشتیم و واسه حساب که رفتیم شوهر خواهر شوهرم گفت من پول ندارم و به زنش گفت برو پس بده و اون هم رفت همه رو پس داد و شوهر منم تا اینو دید گفت برو تو ام پس بده من ندارم ولی من پس ندادم و به دختره گفتم تا دو هفته دیگه پولشو بهت می دم
    تا اینکه چهارشنبه دختره زنگ زد و گفت پولمو بیارید و من به شوهرم که گفتم گفت من که بهت گفتم ندارم و به من مربوط نیست و دعوامون شد و دوباره داشتم گریه می کردم که شوهرم حتی حاضر نیست واسه من کوچکترین خرجی بکنه که مامانم اومد دید و گفت چته تو همش داری گریه می کنی و زنگ زد به شوهرم که اون برنداشت و 6 بار دیگه هم زد و بازم جواب نداد
    بابام رفت با پدرش صحبت کرد و گفته بود که این بچه آخری بوده و همه چیز در اختیارش و لوس بار اومده زنش باید بیارتش تو راه ...
    من امروز وقت مشاوره گرفتم شوهرم رو خیلی دوست دارم شاید می خوام عیب هاشو نبینم و انکار کنم ولی طاقت جدا شدن ازشو ندارم از 4 شنبه تا الان نه بهم زنگ زده و نه پیام داده
    می دونم من اگه پیش قدم بشم اون خودشو و رفتارشو اصلاح نمی کنه و تازه منو مقصر می دونه
    و جاهایی که من مقصرم تو لحن حرف زدن با زور می خوام کارم رو پیش ببرم و اون هم لجبازی می کنه

  15. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    دلخور نشین ولی همه تقصیرا هم گردن شوهرتون نیست. ایشون مسئولیت پذیر هستن کار کشاورزی خیلی خیلی سخته و مشکل تفریحات خاص خودش رو داره شما بجای اینکه ابروشو درست کنی زدی چش و چالشم کور کردی؟!!!!

    1.چرا بره خواهر شوهرت گفتی؟ چرا بهش گفتی بره به پدر شوهرت بگه؟!!! الان اتفاق خوبی افتاد اینکارو کردی همه چی درست شد؟ شما هنوز بنظرم شووووهر داری بلد نیستی یاد نگرفتی هرچیزی پیش اومد باید باید باید خودتون دوتایی حلش کنی ناسلامتی شوهرتون واسه خودش مردی شده غرور داره خودش بلده از پس مشکلاتش بر بیاد دیگه هیچوقت اینکارو نکن هیچوقت
    (بشخصه نمیدونم این چه اخلاق بدیه بعضی خانوم ها دارن هی تا یه چی میشه زود به خانوادشو و خانواده شوهرش میکشه )

    اینو بخون:

    و همون روز شوهرم رفت خونشون و فاجعه رخ داد دعوای شدید پدر شوهرم با شوهرم و بهش گفته بود اگه بخوا ی با دختر مردم این کارها رو بکنی تا الان هر چی بهت دادم رو پس می گیرم و از ارث محرومت می کنم و از بد شانسی من گویا این دعوا تو ی جمع اتفاق می افته

    الان غرور شوهرت رو له کردی پیش خانوادش و اطرافیانش خوب شد شخصیتش رو خورد کردی راحت شدی؟ راضی شدی؟خیلی کارت اشتباهه خداوکیلی شوهر خوبی داری هرکی جای ایشون بود رفتارش بدتر بود

    اینو بخون:

    وقتی شوهرم زنگ زد من که اصلا جواب سلامش رو هم ندادم و دعواش کردم و وقتی به پدرش زنگ زده بود اون خیلی چیز بهش گفته بود

    واسه چی بهش سلام نکردی و دعواش کردی؟ اینو واسه بعدا بهت میگم هیچوقت کاری نکن شوهرت از خونه و همسرش زده بشه سعی کن همیشه جذب خودت و خونش کنی توی جامعه چیزای زیادی هست که بتونه یه مرد رو جذب خودش کنه حواستون باشه بانو (اینو گفتم حواست رو جمع کنی کامل) بله بایدم از دستش عصبانی میبودی ولی با احترام بهش میگفتی مثلا عزیزم چرا اینقدی دیر اومدی بهم خبر میدادی مثلا یکهفته طول میکشه من اینقد نگرانت نمیشدم.اینو بگی دیگه تکرار نمیکرد دلم تنگ شده و من بجز تو مگه کی رو دارم بهش تکیه کنم. ولی وقتی اومد پیشت دلخوریت رو نشونش میدادی تا متوجه ناراحتیت بشه

    اینو بخون:

    خلاصه شوهرم اومد شهرمون و نرفت خونه خودشون و خونه داداشش اومده بود وبه زن داداشش گفته بود که منو دعوت کنه خونشون و بینمون اشتی بده خلاصه جاری من زنگ زد و منو دعوت کرد خونشون و من رفتم و با شوهرم کلامی حرف نزدم و واسه برگشتن چون شوهرم خواب بود برادر شوهرم منو رسوند و گفت خودتون باید جدی باهاش رفتار کنید تا بفهمه مجردی با متاهلی فرق داره

    بازم اجازه دادی دیگران تیو زندگیتون دخالت کنن!! دفعه بعدی پیشنهاد دادن ازشون سپاسگزاری کن بگو خودم و شوووهرم دوتایی حلش میکنیم ولی با احترام بگو.بعدش اگه اینکار میکردی داداش های بزرگتر همیشه توی خونه حکم بزرگتر دارن و حرفشون برو داره وقتی برادر شوهر بزرگت اینقدی فهمیدست خودش بهش تذکر میداد اینجوری هم شوهرت جلوی جمع کوچیک نمیشد هم خجالت زده میشد پیش خودشم میگفت چه همسر فهمیده ای دارم


    اینم نتیجه کاری که کردی شوهرت باهات لجبازی کرد وگرنه توی دوران عقد مردا هرکاری میکنن که همسرشون خوشحال باشه.وقتی بهت میگم پس بده بگو چشم عزیزم با اینکه خیلی خوشگل هستن و دوسشون دارم و قیمتشون پایینه ولی هرچی شوهر عزیزم بگه(مردا رو با زبون باید رامشون کنی )

    همون روزی که شوهرم رفت مسافرت دوست خواهر شوهرم از کیش لباس آورده بود و می فروخت و ما هم رفتیم تو مغازه اش و هم من و هم خواهر شوهرم دویست هزار تومن جنس برداشتیم و واسه حساب که رفتیم شوهر خواهر شوهرم گفت من پول ندارم و به زنش گفت برو پس بده و اون هم رفت همه رو پس داد و شوهر منم تا اینو دید گفت برو تو ام پس بده من ندارم ولی من پس ندادم و به دختره گفتم تا دو هفته دیگه پولشو بهت می دم
    تا اینکه چهارشنبه دختره زنگ زد و گفت پولمو بیارید و من به شوهرم که گفتم گفت من که بهت گفتم ندارم و به من مربوط نیست و دعوامون شد و دوباره داشتم گریه می کردم که شوهرم حتی حاضر نیست واسه من کوچکترین خرجی بکنه


    بازم دخالت دادن خانواده


    مامانم اومد دید و گفت چته تو همش داری گریه می کنی و زنگ زد به شوهرم که اون برنداشت و 6 بار دیگه هم زد و بازم جواب نداد
    بابام رفت با پدرش صحبت کرد و گفته بود که این بچه آخری بوده و همه چیز در اختیارش و لوس بار اومده زنش باید بیارتش تو راه ...

    به همه داری اجازه میدی به شوهرت بی احترامی کنن و در مورد شخصیتش نظر بدن درسته پدرته یا مادرت ولی اولویت اولت واقعا توی زندگیت کیه؟
    پدرت
    مادرت
    یا شوهرت؟


    اینو بخون:

    من امروز وقت مشاوره گرفتم شوهرم رو خیلی دوست دارم شاید می خوام عیب هاشو نبینم و انکار کنم ولی طاقت جدا شدن ازشو ندارم از 4 شنبه تا الان نه بهم زنگ زده و نه پیام داده
    می دونم من اگه پیش قدم بشم اون خودشو و رفتارشو اصلاح نمی کنه و تازه منو مقصر می دونه

    اگه دوسش داشتی یکم با سیاست تر باهاش حرف میزدی بهش احترام میزاشتی گرچه کارش 100% غلط بوده

    در آخر: شووهر داری مهارت های خاص خودش رو میخواد اگه میخوای با ایشون بمونین بهتره این رابطه رو ترمیم کنین نترس پررو نمیشه شوهرت فقط به غرور مردونش برخورده کسی اینجا نمیگه کارش درست بوده اصلا نه من و نه هیچ کاربر دیگه ای توی همدردی ولی شما میتونستی این مسئله رو مدیریت کنی غمی نیست ایشالله تجربه میشه واسه دفعه بعدی نزار قهرتون طول بکشه یه پیامک بهش بده یا بهش زنگبزن ولی دفعه بعدی یادت باشه مشکل خودتون رو خودتون دوتایی حلش کنین ماشالله بزرگ شدینا

    ببخشید یکم زیاد نوشتم روز خوش بانو


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.