به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 تیر 88 [ 04:37]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,120
    سطح
    40
    Points: 4,120, Level: 40
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow +فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام دوستای خوبم.
    منو که میشناسید !!باشرایط منم که اشنا هستید!!؟؟
    امروز یه اتفاقی برام افتاد که خیلی باعث تعجب من شد!!!!!!من روز 6/6/87 امتحان ترم تابستان داشتم البته من دانشجوی یه شهر دیگه ام وبه اونجا رفت وامد دارم .توی اتوبوس یه اقایی بود که مثل من امتحان داشت (همون درس رو امتحان داشت-ازکتابی که دستش بود فهمیدم )
    توی اتوبوس هیچ صحبتی نشد ولی وقتی از اتوبوس پیاده شدم اومد طرفم وسرصحبت رو باز کرد درمورد امتحان و درس ورشته ودانشگاه حرف زدیم تا رسیدم دانشگاه .فهمیدم که اون ترم 7 دانشگاست وبا من هم رشته است ولی من تا به حال توی دانشگاه ندیده بودمش واونم منو ندیده بود.امتحان که دادیم با ز هم همو دیدیم یه خورده کار اداری داشت انجام داد وبا هم برگشتیم . ما زیاد با هم حرف زدیم از همه جا وهمه کس ،اون از خانوادش گفت از مشکلاتش گفت واز خیلی چیزای دیگه ولی دراین میان هیچ حرفی از علاقه وعشق وچیزای دیگه نشد.من توی این چند ساعت که با اون اقا بودم حس می کردم که تمام حرفاش صادقانه است و هیچ منظوری از حرفاش نداشت نگاهاش خیلی پاک بود یا بهتر بگم تو چشم های من نگاه نمی کرد روی هم رفته من متوجه شدم که پسر چشم پاکی .(اخه من توی محیطی کار می کنم که تمام ارباب رجوع هام پسرها هستن در رده های مختلف سنی واسه همین می تونم از نگاه طرفم بفهمم که چی تو ذهنشه)
    حالا از اینا بگذریم ما از هم جداشدیم بدون اینکه هیچ ادرس یا شماره تلفنی ردو بدل بشه .من حتی تو صحبتاش شنیدم که گفت یه اولین واخرین باره که همو می بینیم .فقط من حدود محل کارم رو بهش گفتم اونم نه به خاطره اینکه از من خواسته باشه که ادرس بدم نه اون هیچی نگفت فقط حرفامو به اونجا کشیده شد.
    امروز بعد از 5 روز دیدم اومد محل کارم (راستی اینو یادم رفت بگم که اون توی یه شهر دیگه زندگی میکونه که تو مسیر شهری که دانشگاه ما اونجاست)خیلی تعجب کردم که چطوری اینجا رو پیدا کرده اخه من دقیق بهش ادرس ندادم ولی اون پیدا کرده بود .گفت با من کار داره ومن برای چند دقیقه رفتم بیرون از محل کارم وباهاش حرف زدم .
    اون گفت که از روزی که از هم جدا شدیم همش به من فکر میکرده وتمام حواسش پیش من بوده واسه همین تصمیم گرفته بیاد اینجا وبا من حرف دلشو بزنه .چون می دونسته که من توی محیط کارم زیاد نمی تونم حرف بزنم همه حرفاشو تو نامه نوشته بود وبا یه سری کتا ب درسی وکتابهای دکتر شریعتی واسم اورد وگفت همه حرفام تو نامه است واسه اینکه وقت شما رونگیرم و تو محیط کار براتون بد نشه این کارو کردم .بعد 5دقیقه خداحافظی کرد ورفت .وقتی نامشو خوندم توش نوشته بود که خیلی راحت تونسته با من حرف بزنه ودرددل کنه تا حالا هیچکس مثل من به حرفای اون گوش نکرده .نوشته بود تو این چند روز حس دلتنگی نسبت به من داشته واز من خواسته بود که به اشنایی فکر کنم وکاملا منطقی وبا کسب اطلاعات تصمیم بگیرم ادرس وتلفن محل کارش رو هم داده بود واز من خواسته بود فکرامو بکنم وباهاش تماس بگیرم 0 اون نوشته بود که احساسی به این قضیه فکر نکنم .
    دوست دارم نظر شمارو هم درمورد این اتفاق واین اقا بدونم .منتظرم ...
    ارزش تو به اندازه همان چیزیست که به آن دل می بندی پس مواظب باش به کمتر از بی نهایت عشق دل بسته نشوی.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 87 [ 09:34]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,449
    سطح
    36
    Points: 3,449, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام.ببین عزیزم بهتر از همین الان تصمیم ذرست بگیری و شتابزده عمل نکنی.اگه قصد اون ازدواج باشه بهتریی کار اینه که بعد از چند روز اشنایی و انکه مطمئن شدی فرد مورد نظرته ازش بخوای که ادامه اشناییتون با اطلاع خانواده صورت بگیره.ولی اگه صرفا بخاطر دوستی بهتر از همین الان صورت نگیره.
    دردم ان نیست که سفره بی نان دارم قلبی اشفته تر از برگ پریشان دارم
    دردم ان است که چرا در بی همنفسی کشت مرا درد بی کسی

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 18:19]
    تاریخ عضویت
    1387-1-09
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    4,552
    سطح
    43
    Points: 4,552, Level: 43
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    174

    تشکرشده 197 در 81 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سعی کن زیاد به عنوان یه دوست دختر و پسر با هم صمیمی نشین. حرف سمیرا درسته .سعی کن در سایه خانواده اجازه بدی در مورد هم شناخت پیدا کنی.چون در این صورته که میتونی بگی ایشون مسئله رو جدی تلقی میکنه و می دونه شما و خونواده ت واسه خودتون ارزش قائلی .
    متوجه شدی دوست من . سعی کن احساسی عمل نکنی که اشتباه محضه . و بعد از گذشت زمان دیگه پشیمونی سودی نداره دوست من

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 تیر 88 [ 04:37]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,120
    سطح
    40
    Points: 4,120, Level: 40
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام .مرسی دوستای گلم samira77 و a-b عزیز
    از اینکه منو راهنمایی کردین ممنون ولی دوستای گلم اگه شما تاپیک های قبلی منو میخوندین(بن بست_مابدون هم میمیریم )متوجه شرایط من میشدین
    .من نمی خوام جواب مثبت به اون اقا بدم فقط میخوام راهنماییم کنید چطوری بهش بگم نه که زیاد ناراحت نشه وبا احساسش بازی نشه.
    ارزش تو به اندازه همان چیزیست که به آن دل می بندی پس مواظب باش به کمتر از بی نهایت عشق دل بسته نشوی.

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 87 [ 09:34]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,449
    سطح
    36
    Points: 3,449, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    نه بگو نه نه بگو اره.بهش بگو از طریق خانواده با هم ارتباط داشته باشیم.اگه فوری قبول کرد که معلومه شما رو دوست داره اما اگه قبول نکرد بگو من از این جور رابطه ها خوشم نمیاد.
    دردم ان نیست که سفره بی نان دارم قلبی اشفته تر از برگ پریشان دارم
    دردم ان است که چرا در بی همنفسی کشت مرا درد بی کسی

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 88 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    3,988
    سطح
    40
    Points: 3,988, Level: 40
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 26 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام
    بهترین راه اینه که مستقیم و بدون پرده بهش بگی که کس دیگه ایو دوست داری .چون هر جور دیگه بخوای بگی ممکنه سوء تفاهم براش پیش بیاد و منظورتو خوب برداشتت نکنه.به نظر من بهتره این کارو مثل خودش تو یه نامه بکنی.

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 88 [ 19:28]
    تاریخ عضویت
    1387-6-02
    نوشته ها
    351
    امتیاز
    5,579
    سطح
    48
    Points: 5,579, Level: 48
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 40 در 24 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام دوست من
    من رفتم وتاپیک های قبلی شما رو خوندم.
    با این وجود که شما کسی را دوست دارید وقضیه شما جدی است،
    پس باید به اون آقا بگید که:من با شما در حد همان هم دانشکده ای هستم وهیچ حرفی هم راجع به اینکه کسی رو داری نزن.
    دوست من کاری پیدا کردید؟
    راستی دوست من شما باید کم کم به خانواده خودتم این موضوع رو بگی(حداقلش به مادرتون)تا بعدا برات مشکلی پیش نیاد.
    با توکل به خدا همه چی حل میشه.
    Nilofar

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 تیر 88 [ 04:37]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,120
    سطح
    40
    Points: 4,120, Level: 40
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلم نیلوفرجان.
    مرسی عزیرم از راهنماییت .اره خداروشکر،گوش شیطون کر داره یه کاری اگه خدابخواد،انشاالله جور میشه.منظورت اینه که من به مادرم بگم که با اون رابطه دارم !!!اخه چطوری بگم!!؟؟راهنماییم کن عزیزم.
    ازت میخوام توی این ماه پربرکت سرسفره ی افطار واسه منو و عشقمم دعا کنی.
    ارزش تو به اندازه همان چیزیست که به آن دل می بندی پس مواظب باش به کمتر از بی نهایت عشق دل بسته نشوی.

  9. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 18:19]
    تاریخ عضویت
    1387-1-09
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    4,552
    سطح
    43
    Points: 4,552, Level: 43
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    174

    تشکرشده 197 در 81 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    من گیج شدم
    بذار سر فرصت تایپکتو بخونم میام

  10. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 88 [ 19:28]
    تاریخ عضویت
    1387-6-02
    نوشته ها
    351
    امتیاز
    5,579
    سطح
    48
    Points: 5,579, Level: 48
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 40 در 24 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: فکرشونمی کردم اینجوری بشه!!!!

    سلام عسلک عزیز
    اگر خواهری داری که تو این موضوع بهت کمک کنه خوبه
    ،اگه نه که،نظر مامانت بطور غیر مستقیم بپرس ببین چی میگه.
    چقدر خوشحال شدم که داره کار پیدا میکنه.
    حتما برات دعا میکنم.
    یادت نره برای منم دعا کنی که مشکل منم حل بشه.
    موفق باشی.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.