سلام عزیزان اسمم یوسفه دانشجوی کارشناسی کامپیوترم سنم 21 ساله.پسر آروم و شوخ طبعی هستم دوس ندارم با احساس کسی بازی کنم و محکمترین دلیل تنهاییمه در شرایط خیلی دشواری قرار گرفتم.یه همکلاسی دارم یه ترمه اومده دانشگاه خیلی ازش خوشم اومده قصد ازدواج دارم م وقعیتشو هم دارم فقط روم نمیشه باهاش درمیان بگذرارم از طریق اس ام اس و چت هم باهام رابطه داریم ولی فقط در حد همکلاسی.سنش یه سالو نیم ازم بیشتره کل زندگی و درسو کارم شده فکر کردن به اون هم دختر خوبیه هم خیلی قشنگه مثل ماه میمونه.نمیدونم چیکار کنم سر دو راهی قرار گرفتم از این میترسم بهش بگم و جواب منفی رو بشنوم که دیوونه میشم.چیکار کنم اولین باریه همچین حسی بهم دست میده وقتی میبینمش دست و پام و گم میکنم نمیتونم بیخیالش بشم.به کمک شما عزیزان انجمن همدردی نیاز دارم یه راهی واسم پیدا کنید که بتونم بدستش بیارم. خیلی وقتا میخوام رک همه چیو بش بگم حتی با اس ام اس مینویسم ولی دوباره پشیمون میشم و پاکش میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)