به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 بهمن 93 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,074
    سطح
    17
    Points: 1,074, Level: 17
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    وسواس فکری من نسبت به رابطه قبلی کیس ازدواجم...همش اونو توی اون رابطه تصور میکنم...دیوانه کنندس

    با سلام
    من شیوا هستم، 28 ساله و پزشک هستم، از حدود چهار ماه پیش با آقایی به قصد ازدواج آشنا شدم،...این آقا 30 ساله و دانشجوی فوق لیسانس مهندسی هست.
    ببخشید متن من خیلی طولانیه ولی خواهش میکنم حتما بخونید و کمکم کنید..طوری نوشتم که مبهم نباشه

    نحوه آشنائیمون از طریق فیس بوک بود که بعدا خودش گفت دوست شوهر یکی از همکلاسیهای دانشگاهمم میشه...از همون اول گفت قصدش برای آشنایی ازدواج هست و دنبال دوستی نیست...تقریبا همه معیارهای مد نظرمو داشت( چیزهایی که برای من مهم بود) و توی دو دیدار اول واقعا همدیگر را پسندیدیم و قرار شد من خانوادمو در جریان بزارم و به خواهرم گفتم..اونم قبلا به مادرش گفته بود...

    یه روز که داشتیم از طریق چت صحبت میکردیم من سوالی پرسیدم ازش که تا به الان زندگیم تحت تاثیرش قرار گرفته...چون تا به اون روز هیچوقت از گذشته خودش چیزی نگفته بود و راجب منم نپرسیده بود من شک کردم...و پرسیدم ازش که قبلا دوست دختر یا نامزد نداشته؟؟؟ که اول ناراحت شد و گفت چه اهمیتی داره ..و من فهمیدم که بله مشکل بزرگی انگار سر راهم قرار گرفته...گفت نمیتونه چتی یا تلفنی بگه...و یه کوچولو گفت که قبلا یه بار نامزدی کرده در حد عقد و انگار دنیا رو سرم خراب کردن اون لحظه..خیلی شوکه شدم و ناراحت که چرا از اول بهم نگفته بود قبل اینکه بهش وابسته بشم و به خانوادم بگم....

    خلاصه فورا دوباره یه قرار گذاشتم باش تا مفصل جریان را برام توضیح بده...ولی توضیحاتش خیلی ضد و نقیض بود گفت توی 22 سالگی با دختری حدودا 17 ساله توی زبانسرا آشنا شده( خودش زبان هم تدریس میکرد) و دختره خیلی آیزونش شده و آخرش اینقده زیر گوشش خونده که مجبور شده عقدش کنه!!! و اصلنم دوسش نداشته و رابطشون هم در حد این بوده که هفته ای چندبار تلفنی صخبت کنن و اصلنم رستوران و کافی شاپ اینا نرفتن!!! ولی دختره دختر خوبی نبوده و بهش خیانت کرده و آخرشم با گرفتن 40 سکه حاضر شده طلاق بگیره..
    میگفت خواهشا ازم زیاد راجبش سوال نکن چون خیلی سعی کردم فراموشش کنم و خیلی تلخه برام یاد آوریش...

    خلاصه من که باور نکردم...چندبار دیگه دیدمش و ازش توضیح خواستم ...اونقد پاپی قضیه شدم که بالاخره بعد کلی لاف پوشانی اعتراف کرد...بعد از اینکه طلاقنامشو خواستم...میگفت میخوای چی پیدا کنی توش؟؟؟ باشه برات میارم! میگفت برای این از اول حقیقت را نگفتم چون نمیخواستم تورو از دست بدم..بعد کلی سال کسی را پیدا کردم که تونستم بهش اعتماد کنم و اعتماد کنم که بهم خیانت نمیکنه
    طلاقنامشو آورد و اونجا جلوی اسم عروس خانم نوشته بود بانو!!!!...گفت خب چی پیدا کردی و منم گفتم خیلی چیزا..اینجا نوشته بانو...یعنی عروس موقع طلاق دوشیزه نبوده تو تو قبلا گفتی هیچ رابطه خاصی نداشتی باش!!!..بازم گفت آره نداشتم!!!!...چون دختر نبود و کار من نبوده!!!
    مغزم هنگ کرد گفتم تو چجور همچین چیزی میگی منو احمق فرض کردی؟؟ اگر دختر نبود که راحت میتونستی طلاقش بدی بدون دادن مهریه!..تازه تو از کجا فهمیدی دختر نبود!!!
    خلاصه اصلا نمیرفت زیر بارش..میگفت ما هیچ رابطه اونجوری نداشتیم!! خودش گفته از تاپ افتاده و اینجوری شده
    خلاصه دیدم ارزش نداره بیشتر باهاش حرف بزنم...برگشتم خونه..دیگه قضیه برام تمام شده بود ولی حساس وبستگی شدیدی بهش پیدا کرده بودم حالم اصلا خوب نبود
    خودش زنگ زد...گفت مجبور شده اینطوری بگه چون همش ازین میترسیده من چه برخوردی بکنم و بزارم برم...اشتباه کرده..ولی الان که من تصمیم گرفتم برم میخواد راستشو بگه...گفتش که سال 85 توی زبانسرا این دخترو دیده تو سالن وایساده و ازش خوشش اوده رفته بود پرس و جوو فهمیده بود ترم یک هست و خلاصه کلاسشو تغییر داده بود به اینی که این دختره درس میخونه توش...پیشنهاد دوستی داده بهشو دختره هم قبول کرده...اینا باهم دوست بودن تا اینکه دختره هی اصرار کرده بیا ازدواج کنیم و در نهایت اردیبهشت 86 نامزدی کردن..آذر 86 هم عقد کرده بودن...و بعدش جمله ای گفت که همش دنبالش بودم که اقعیت داره یا نه

    گفت که توی دوران نامزدی ( یعنی قبل عقد) با هم بودن و اونجا فهمیده دختر نیست ولی دختره بهانه هایی آورده که باور کرده از تاب افتاده...و درنهایتم بر اثر تهدید خانواده دختره مجبور شده عقدش کنه...دیگه نخواستم بیشتر بشنوم...چون بازم دروغ میگفت اینکه مجبور بوده...کسی که مجبوره نمیاد برا همچین دختری لب تاب بخره وقتی خودش نداره نمیاد گوشواره طلا کاردو بخره..اینارو همش خودش گفت..
    در نهایت هم مهرماه سال 89 ازهم جدا شده بودن...دلیل اصلیشو اینطور عنوان کرد که دختره بهش خیانت کرده با پسرهای دیگه چت میکرده تلفن مشکوک داشته و ...
    خلاصه خیلی اعصابم خورد شد...خداحافظی کردم ازش..هیچوقت تصور اینو نمیکردم با کسی ازدواج کنم که قبلا .س.ک.س را تجربه کرده باشه...ولی انگار خیلی بهش وابسته شده بودم ...حالم خیلی بد بود..دوباره اس زد که من بیمعرفتم...نوشته بود که اون یه اشتباه توی زندگیش مرتکب شده چقد باید تاوان بده کیگفت اون موقع بچه بوده حماقت کرده الان پشیمانه...میتونه منو خوشبخت کنه..
    ( قبلا اینطور تعریف کرده بود حدود دو سه ماه دوست بودن بعد عقد کردن و یکسال بعد جدا شدن و لی این قضیش 4 سال طول کشیده!)
    گفتم بهش من بیشتر ازین ناراحت شدم که دروغ گفتی و منو احمق فرض کردی که چرت و پرتاتو باور میکنم...باید از همون اول میگفتی و الان حتی یه معذرت ساده هم نمیخوای
    خلاصه کلی اس ام اس رد و بدل شد و دل من نرم شد که حالا چیز زیاد مهمی هم نبوده مهم اینه که الان آدم خوبیه!...گفتم بهش توبه کردی بخاطر اون کارت..گفت آره سالهاست توبه کردم و خیلی عاقلتر شدم
    دوباره دوست شدیم...نمیتونستم ساده رهاش کنم...ولی بعد یه روز فکر و خیال دوباره تمام مغزمو میگرفت... نمیتونستم با این قضیه کنار بیام که شوهر آیندم قبلا این رابطه را تجربه کرده باشه...خیلی حس بدی داشتم...باهاش سرد میشدم میگفت چته؟؟ آخرش بهش گفتم برام آسون نیست قبول این مسئله و دوست داشتم توم مثل من بی تجربه باشی...باید کنار بیام با این قضیه...گفت باشه کنار بیای خیلی بهتره و گفت پس دیگه من مزاحمت نمیشم تا خوب فکر کنی...ولی زیاد طولش ندی که فراموشت کنم!!!و قولی هم که باید بهم بدی که دیگه هیچوقت ازون ماجرا ازم سوال نپرسی بزار فراموش شده برام بمونه......بعد کلی قوربون صدقه رفتن و گفتن دوست دارم و دوسم داره ازش خداحافظی کردم....یک هفته گذشت ولی من باز همون آدم قبلی بودم...توی فبسبوک مسیج زده بود که اگه فراموشش کردم از جزو دوستام حذفش کنم...جوابشو ندادم...بعد یه هفته دیگه یه پیام دیگه زده بود که انگار فراموش شده و ترجیح میده که خودش دوستیمونو حذف کنه و منو حذف کرده بود از لیستش...و آخرشم با ناراحتی نوشته بود چه زود فراموش شدم...
    منم اون دو هفته خیلی حالم بد بود از نبودش...نتونستم تحمل کنم براش پیام زدم و دوباره همدیگر را دیدم و دوباره
    تا الان....
    تقریبا هر هفته یه ماجرا پیش میامد که دعوا راه میافتاد البته حس میکنم من بهانه گیر شدم بخاطر اون قضیه و مدام دنبال این بودم که یه جورایی بهم بزنم..همش صحنه هایی که با اون بود ه و حرفاشون باهم میاد تو ذهنم...وقتی نگام میکنه میگه دوسم داره وقتی دستمو میگرده..همش میاد تو ذهنم که قبلا همه اینکارو با یکی دیگه تجربه کرده حالم بد میشه...من دختر مذهبی هستم تقریبا...بعد سه ماه یه بار توی ماشینش وقت خداحافظی دستشو آورد جلو که باهاش دست بدم ولی من دستشو رد کردم و رفتم تو...فهمیدم که خیلی بهش برخورده..زنگ زدم بهش..خیلی عصبانی بود گفت غرورشو شکستم...مثلا اگر دست میدادم چی میشد...من گفتم اخه اگه یه دست دادن ساده بود مهم نبود ولی تو انگار انتظارای دیگه هم داری ( تیکه انداختم بهش سر قضیه قبلیش!) گفت نههه این چه حرفیه من فقط انتظار دارم تو باهم صمیمی بشی همین یه دست دادن برا من کافیه تا وقت خودش...اینجوری حس میکنم خیلی غریبی میکنی و دوری ازم
    آخرش خرم کرد دفعه بعد دست هم دادم بهش ..دیگه دستمو ول نمیکرد..!!!..یه دست فرمون ماشینو میگرفت و دنده عوض میکرد!!!
    خلاصه ...
    چندین بار مختلف هی قهر هی آشتی..هی قهر هی آشتی ..بیشتر سر همین قضیه ناراحت بودم و سریع از موضوعی ناراحت بودم..خودمو با اون دختره مقایسه میکردم..این تو مغزم بود که اون عاشق اون بوده و لی الان فقط یه دوست داشتن سادس اونم فقط بخاط موقعیتم
    توی این مدت یه خواستگار هم برام اومد دکتری آمار از آشنایان..اول خواستم ردش کنم و لی خواهرم گفت نه این خیلی بهتره...( خواهرم زیاد موافق نیست) برو ببینش...ولی من چون به قبلی قول ازدواج دادم یه جورایی حس بدی پیدا کردم که همزمان با دو نفر حرف بزنم...چون اولی هم ازوناس که خیلی حساسه ..یه بار گفت اگر همچین موردی داشتم بهش بگم خودش میشکه کنار دوس نداره توی آب نمک باشه
    خلاصه یه بهانه گیر آوردم با اولی زدم بهم تقریبا...شرایط خواستگار دومی خیلی بهتر بود و مهم تر از همه اینکه مجرد بود و ...ولی خیلی هم عذاب وجدان گرفتم..توی شرایط بدی باهاش دعوا کردم...شرایط خانوادگی و کاری تحصیلش بهم خورده بود...بهم گفت خیلی نامردی توی بدترین شرایط ولم کردی...
    به هر صورت رفتم خواستگار جدید و هم دیدم ولی اصلا به دلم ننشست و ردش کردم.. گفتم نه میم خیلی بهتر بود ..کلا میپسندمش فقط اون قضیه لعنتی عذابم میده نمیذاره احساسم خیلی خوب بهش نزدیک بشه و ااحساس خوب بهش داشته باشم و شاد باشم..با خودم گفتم اشکال نداره سعی میکنم با خودم کنار بیام
    اس ام زدم بهش...آی میس یو!...و اونم نوشت و دوباره کلی قوربون صدقه...گفت چقدر خوبه که دوباره هستی
    از خودم بدم میاد حس میکنم دارم با احساس اونم بازی میکنم...
    الان نمیدونم چکار کنم..صبح که از خواب بیدار میشم همون افکار مزخرف..در واقع بجای اینکه حس کنیم دونفریم همش حس میکنیم سه نفریم اون دختره لعنتی هم هست
    طوری که رفتم توی فیس بوک دنبال مشخصاتش..یکیو شبیه به اون پیدا کردم ولی عکس نداشت و اطلاعاتش محدود محدود بود با یه پروفایل سوری بهش درخواست دوستی زدم...
    ولی مسیج داده ببخشید شما؟؟
    نمیدونم چکار کنم با دختر صحبت کنم یا نه!
    دوسش دارم ولی توی برزخ بدی گیر کردم..وقتی هست از بودنش خوشحال نیستم.. و وقتی ه:/. نیست از نبودش خیلی حالم بد میشه...همه چیزش همونه که من میخوام بجز اون مورد لعنتی که مغز منو درگیر کرده
    تورو خدا بگید چه کنم
    اون فکر میکنه من دیگه فراموش کردم قضیه قبلیشو....بهش بگم یا نه؟؟
    حالم خوش نیست...اون بدبختم بلاتکلیف گذاشتم...

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,969
    امتیاز
    33,488
    سطح
    100
    Points: 33,488, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,393

    تشکرشده 6,400 در 1,794 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. نه بدبختی ،نه بلاتکلیف.ببخشید رک میگم.عقد+بانوبودن همسر+4سال زندگی،یعنی اولا رابطه کامل جنسی داشتن دوما ایشون یه مرد متأهل مطلقه حساب میشه.کاملا حساب شده مختو زده احساستو درگیرکرده.تکلیفت کاملامشخصه اگه برای خودت ارزش قائل باشی.کتمان کاری ودروغی به این بزرگی جای هیچ تردیدی نمیذاره.کاش تایپیک بازمیکردی که چطورفراموشش کنم.نذاراحساست بیش ازاین درگیربشه،هروقت جلو ضرربگیری منفعته.اگه احساست درگیرنبوداحتمالا خواستگار دومی به دلت مینشست..کاملا بیخیالش شو،متأسفانه ثمره ی شوم درگیرشدن احساس بخصوص دراین ارتباطات،وسواس فکری هست که شما اولین آسیب خوردش نیستی.

    - - - Updated - - -

    خداروشکرکن زودفهمیدی،قبل ازاینکه بیشترازاین فریبت بده
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : دوشنبه 16 دی 92 در ساعت 21:17

  3. 6 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    ayda86 (سه شنبه 17 دی 92), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 16 دی 92), ژینا (چهارشنبه 18 دی 92), yalda. (سه شنبه 17 دی 92), دختر بیخیال (سه شنبه 21 بهمن 93), ستیلا (دوشنبه 16 دی 92)

  4. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1392-10-02
    نوشته ها
    73
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    42

    تشکرشده 124 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوم دکتر ببینید تا اونجایی که من از متنی که نوشتید متوجه شدم ایشون بهتون دروغ نگفته اولش بلکه حقیقت رو به طور کامل نگفته که اینم میتونه واقعا به دلیل این باشه که دوستتون داشته و نمیخواسته از دستتون بده و اینکه وقتی ازش پرسیدید و ایشون اون موقع حقیقت رو کتمان نکرده بازم نکته ی مثبتیه چون نخواسته بهتون دروغ بگه
    با این حال آدم گاهی باید به قلبش رجوع کنه ،اگر قلبت با اونه بهش جواب مثبت بده به شرط اینکه دیگه این قضیه رو به طور کلی فراموش کنی یعنی اصلا زندگی قبلی ایشون رو فراموش کنی و اگر میبینی که نمیتونی فراموشش کنی 100 درصد بهش جواب مثبت نده و پا رو قلبت بزار چون زندگیت با این فکر تباه میشه و امکان داره و کوچک ترین اشتباهی که در اینده ایشون انجام بده رو یه جوری به این موضوع ربط بدی که واقعا هیچ ارتباطی هم نداشته باشن، اون وقت هم ایشون عذاب میکشن و هم شما
    اگه میتونی این موضوع رو فراموش کنی ،برو سمت قلبت ولی اگه نمیتونی، بی خیال این پسر بشو

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    خانوم گل عزیز من شما که توقع نداری آقایی که 30 سالشه هیچ گونه سابقه نامزدی و دوستی و احساسی و ... در کارنامش نباشه؟ ربات که نبوده انسان بوده صد درصد خواه ناخواه تحت شعاع قرار گرفته بوده..

  6. کاربر روبرو از پست مفید Elena1994 تشکرکرده است .

    Aras (سه شنبه 17 دی 92)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام دوست خوبم متاسفانه شما احساساتتون درگیر شده و این خوب نیست برای بدون و نبودن در ادامه رابطه.بهتره یه مدتی کاملا ازش فاصله بگیری تا بتونی بهتر وعاقلانه تر تصمیم بگیری. در مورد اینکه ایشان دورغ گفتن نباید اصلا این موضوع رو دست کم بگیرید .ایشان باید قبل از اینکه شما رو به خودشون علاقه مند کنند این موضوع رو مط رح میکردندند.ایشان با برنامه جلو امدند و وقتی شما به ایشان علاقه مند شدید و وابستگی پیدا کردید موضوع رو مطرح کردند و مرحله به مرحله موضوع رو باز کردند و شما هم کم کم کوتاه میومدید(خیلی حساب شده ). پس خیلی با احتیاط و با تفکر و بدون هیچ احساسی تصمیم بگیرید بمانید یا تمامش کنید.بهتره برای مدت یکماه کاملا از ایشان فاصله بگیرید تا بتونید عاقلانه تصمیم بگیرید و از بیرون به قضیه نگاه کنید.
    ویرایش توسط ستیلا : دوشنبه 16 دی 92 در ساعت 22:28

  8. 2 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    ayda86 (سه شنبه 17 دی 92), ژینا (چهارشنبه 18 دی 92)

  9. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    قبل از این که بیشتر از این درگیر بشید، مشاوره ازدواج برید. مشاور خوب و چندین جلسه. با توجه به حساسیتت سعی کن خوب بررسی کنی و تصمیم بگیری.


    با آقای امین موافقم. دو سال عقد بودن را پنهان کردن، یه جورایی؟؟؟؟؟؟
    حتی اگر رو بچگی و سادگی و کم تجربگی چنان شرایطی را تحمل کرده، باز هم برای شما به عنوان یک فاکتور تصمیم گیری باید بررسی بشه.
    مردی که دچار احساسات شده، در دوران نامزدی فهمیده همسرش باکره نییست و از ترس یا ... ادامه داده،
    یا در این موارد داره دروغ می گه و ... به هر حال این موارد دروغگویی به شما، جراتمند نبودن در رابطه قبلی و ... باید بررسی بشه.

    حتما مشخصات همسر قبلیشون را بگیرید و در موردشون تحقیق کنید.
    یعنی چی که می گه در موردش حرف نزن من ناراحت می شم.
    با خود دختر صحبت کنید و بگید که ایشون خواستگار شما هستند و می خواهید راجع به زندگی و طلاقشون بدونید.
    از دوستانشون بپرسید.
    از اقوامشون.
    هر کدام از دید خودشون موضوع را به شما خواهند گفت. باید از مجموع صحبتها بتونی نتیجه گیری درست بکنی.
    خیلی کم احتمال داره که اگر دختر واقعا خیانت کرده و مشکلات اخلاقی داشته، به شما مستقیم و کامل بگه. اما با اینحال باهاش تماس بگیر و حرفهاش را بشنو.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 17 دی 92)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دوست عزیز ایشون که کار خلاف شرعی انجام نداده با اون دختر عقد کرده و بعدا به هر دلیلی این ازدواج سر نگرفته حالا رابطه جنسی هم اگر این وسط بوده با همسر عقدیش بوده . این مشکل ممکن بود برای هر کسی حتی خود شما هم خدایی نکرده پیش بیاد دلیل نمیشه به خاطر کاری که در گذشته کرده بخواد یک عمر تاوان پس بده . مهم عشق و دوست داشتن هست که اگر می بینید این آقا واقعا شما رو دوست داره اون وقت برید در مورد اخلاقش و چیزهای دیگه تحقیق کنید .

    تنها نکته منفی در این آقا این بوده که از اول جریان رو صادقانه به شما نگفته که احتمالا به این دلیل بوده که نمی خواسته شما رو از دست بده . شما هم باید تکلیف رو با خودتون و این آقا روشن کنید با خودتان فکر کنید ببینید اگر نمی توانید این مسئله را فراموش کنید همین الان تموم کنید بهتره چون اگر بخواهید با او زندگی کنید دیگر نباید حرفی از گذشته با او بزنید . به قول معروف بعد از ازدواج باید چشمانتان را به روی گذشته ببندید .

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    من واقعا بهتون پیشنهاد میکنم حتما مشاوره برید،ایشون حقیقت رو کامل نگفته،اما شما بیش از حد و اندازه نمیتونی فکرت رو کنترل کنی،و همه اش دلت میخواد ادامه بدی یه چیزی

    رو،دقیقا داری با احساسش بازی میکنی،اون بهتون دروغ گفت،شما رسما داری دورش میزنی و مورد جدید پیدا میکنی با این بهم میزنی میری میبینی خوشت نیومد دوباره برمیگردی توی

    زندگی این بدبخت،راست میگه چند بار باید تاوان بده؟؟؟؟؟؟؟؟همه آدمها اشتباه میکنن،حلال خدارو حروم نکرده گناه کبیره هم نکرده خانوم که ازش میپرسی توبه کرده؟؟؟ عقد کرده طلاق

    داده،بعدشم زشته شما مثلا دکتری تجسس توی رابطه ی ریز گذشته اون آقا با خانومش چه فرقی به حال شما داره؟؟؟؟شما اعتماد به نفست خیلی پایینه که خودتو با یه نفر دیگه

    مقایسه میکنی،و همه اش دنبال بهونه ای،اگه نمیخوای و نمیتونی بپذیری کات کن پسر مردم رو دور نزن،راست میگه توی طلاق نامه میخواستی چی پیدا کنی؟ببینید اون آدم دروغگو ولی

    من میگم ببین شما چطوری هرروز مواخذه و بازخواستش کردی که طرف جرات نکرده بگه زنم بوده گناه نکردم،بهترین لطفی که در حق خودت و اون آقا میکنی اینه که رهاش کنی چون شما

    هر روز میخوای گذشته اش رو که شما هیچ حضوری توی اون نداشتی رو به رخ بکشی و نذاری طرف توی زمان حال زندگی کنه و ایشون هم برای رهایی از مواخذه های شما هی دروغ

    میگه،از بعد از ورود شما توی زندگی این آدم اگه اون دختر نقشی داشته شما به طور کامل حق داری اگه نداشته پس یعنی تموم شده و اون آدم حق زندگی داره همونطور که شما حق

    داری انتخاب کنی و یا اینکه بپذیری،زشته اینقدر شان خودت رو پایین میاری به زن سابق اون آدم درخواست دوستی میدی که چی بشه؟؟؟؟؟اونا اگه میخواستن باهم بموننن ، میموندن

    خانم دکتر ،اون آدم هم اگه نگفته از اشتباهش ضعف داشته و دلش نمیخواسته شما رو از دست بده،ولی من میگم شما اگه بپذیری هم مقطعی میپذیری و دوباره میخوای مو از ماست

    بکشی بیرون و هی براش یادآوری کنی،من خودم دخترم تحمل دروغ شنیدن رو ندارم،ولی بدتر از اون تحمل به بازی گرفتن و دور زدن رو ندارم،کاری که شما باهاش میکنی،بازم میگم

    فهمیدی دروغ میگه رهاش کن نه بازیش بده و دورش بزن.در موقعیت خودت و ایشون هم بهتره واقع بینانه ببینی که به لحاظ تحصیلی کم از موقعیت شما نداره،شما پزشک عمومی ایشون

    کارشناسی ارشد از یکی از رشته های مهندسی،پس زیاد فکر نکن به خاطر موقعیتت هست که دلش نمیخواد از دستت بده،حتما دوستت داره


    ببخشید در مورد دست دادن هم شما خط قرمز و حد مرز رابطه ت رو میتونستی تعیین کنی همه پسرا تمایل دارن این دختره که حد میذاره و اجازه نمیده طرف هرچقدر هم عزیز باشه ازش

    رد بشه،وقتی رد شد یعنی اجازه دادی نه بلانسبت خر شدی،چون بچه نیستی 28 ساله ای و دکتر.

    امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری و ببخشید اگه تند صحبت کردم،چون اول از همه با این کارت آرامش خودت رو میگی،منظورم تجسس در مورد رابطه ی گذشته ی اون و حسادت به اون

    دختر،بعدشم اینکه میخوای هم اینو داشته باشی هم موقعیت خوبی بود اونم رد نکنی،که این میشه بازی دادن یه نفر دیگه که خودشم گفته توی آبنمک نخوابونم بعد خودت عذاب وجدان

    و نا آروم تر میشی.

  13. 2 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 17 دی 92), شیدا. (سه شنبه 17 دی 92)

  14. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آسمان آبی عزیز، شاید منظور دکتر شیوا، از توبه و رابطه غیر حلال، توضیحی هست که ایشون در مورد رابطه در دوران نامزدی و قبل از عقد دادند.

    ولی مهم این هست که دکتر شیوا وسواس بیش از حد روی رابطه جنسی ایشون دارند و تمرکزشون رفته روی اون و موارد دیگه را نادیده می گیرند.
    بیشتر هم دارن احساساتی عمل می کنند تا عقلانی.

    به خاطر احساسات و شاید آبروی اون آقا تحقیق درباره اون دختر و زندگی گذشته و علت طلاق و ... را نادیده گرفتند و نمی خوان اون آقا ناراحت بشه!!
    چشمهاش را بسته فقط واسه این که اون ناراحت نشه.

    از طرف دیگه تمرکز کرده روی رابطه این آقا با همسر قبلی اش که تا حدودی می شه گفت عادی و حقش بوده.

    داره احساسی تصمیم می گیره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    asemaneabi222 (سه شنبه 17 دی 92)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    شیدا عزیز و بزرگوار شما درست می فرمایید

    ولی من میگم اگه این آدم دروغگو هست رهاش کن ولی نمک روی زخمش نپاش،اونم انسانه از خوشحالی که طلاق نداده حتما به مرحله ی جدایی رسیدن و هیچوقت هم نمیشه گفت

    کی مقصر بوده،همونطور که گفتید ایشون تمرکز کرده روی رابطه ی ایشون با همسرش ،زن و شوهر شرعی و قانونی بودن زشته کسی ریز بشه توی روابطشون،دکتر شیوا اگه نمیپذیره و

    حقش هم هست که انتخاب کنه اون بنده خدارو دور نزنه،موقعیت خوب براش پیدا با این بنده خدا بهم زده دیده اون به دردش نمیخوره خودش به این آدم که شاید توی شرایط فراموشی بوده

    اس ام اس زده دلم برات تنگ شده،الان دوباره باز زوم کرده روی گذشته اون آدم،اینطوری تمرکزی براش نمیمونه که رفتار این آقارو به حد نسبی توی زمان حال بشناسه،به نظرم صحبت کردن

    با زن قبلی اون آقا هم اشتباست چون هیچوقت طرف نمیگه من ایراد داشتم،مثل همین آقا که گفت دختره خیانت کرده و...

    عقل آدم اینجا میگه نشونه هارو دنبال کن،مشورت بگیر و اصلا ببین طرف با معیارهات جور در میاد یا نه بعد تصمیم بگیر،نه اینکه دورش بزنه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاپیک نارجیس: مسابقه عکس کلیپ تصویر و نوشته ها، شهریور 94
    توسط نارجیس در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 شهریور 94, 11:42
  2. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 تیر 93, 07:33
  3. تصور می کنم شایدهمسرم من را نمیخواهد( آیا ممکنه اینطور باشه ؟)
    توسط نفس65 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 10:52
  4. همسرم با اونی که تصور میکردم خیلی فرق داره....
    توسط آسمونی ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 07 دی 92, 19:33
  5. نمی تونم توی هیچ انجمنی پست بزارم حتی توی تاپیکی که خودم زدم .چه کنم؟
    توسط heaven65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 92, 08:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.