سلام
من یه پسر متولد 72 هستم که از نظر دور و بری هام مذهبیم و خودمم واقعا تلاش میکنم که باشم
من کلا همیشه مگیفتم که من تو زندگیم مشکل خاصی ندارم و خدا رو هم شکر میکردم
البته زندگی خاصی ندارم ولی هیچ مشکلی رو هیچ وقت انقدر بزرگ و مهم نمیبینم که براش ناراحت بشم
پارسال همین موقع ها بود که متوجه شدم شدییییییییییدا به دختر همه ام که یک سال ازم بزرگتره وابسته شدم و باهاش مطرح کردم ولی اون مخالفت کرد و خواست تمومش کنم تا دوباره با هم مثل خواهر برادر( البته از نگاه اون چون ما از خواره برادر هم نزدیکتر بودیم) باشیم اما من همش دوست داشتم قبول کنه که بعده ها ( نه الان( باهم ازداج کنیم
اون عاشق کس دیگه ای بود که اون طرف هم بهش محل نمیداد
بعد از اینکه فهمید من عاشقشم بازم همش از عشقش به اون طرف برام میگفت و پسرای دیگه ای که باهاشون دوست میشد و رابطه هایی که باهم داشتن یه بار یه پسر 23ساله که هم سیگاری بود هم مشروب خور بود هم مدرکش دیپلم بود و اهل لات و لوط بازی هم بود رو قبول کرد برا ازدواج ولی رفتن تحقیق و پدرمادرش قبول نکردن
از همون موقع ها مشکل من شورع شد
چون هرچی ازش میپرسیدم که این پسره چی داره مگه که من ندارم
بگو من همون کارو میکنم همونجوری میشم هربار یه بهانه ای اورد
گفت تو تاحالا با دختر رابطه نداشتی ولی من داشتم بعدا اینو میزنی توسرم
منم گفتم من باهرکسی که تو بخوای میرم هر رابطه ای که تو بگی برقرار میکنم که بعدا نتونم چیزی بگم
ولی قبول نکرد بعده ها به مذهبی بودنم گیر داد که من گفتم من همه دینم و میذارم کنار فقط تو قبول کن بازم نکرد
اخرم گفت من دوستت دارم ولی نه برای ازدواج
به هر حال از اون به بعد این فکر تو سرم افتاده که وقتی اون این پسره( والبته چندنفر هم بعدش که همه وعضششون وحشتناک خراب بود و بیشتر این و برای رابطه جنسی میخواستن) قبول کرد ولی من و نه پس حتما یه مشکلی دارم
از اون گذشته دختر عمه ام عاشق یه پسره شد
تممام دخترایی که ت اینترنت و اهای دیگه میشناسمم عاشق یه پسری شدن
هرکدوم از این پسرا رو هم میینم اکثرا زیر 20 بودن که یکی عاشقشون شده
پس حتما من یه مشکلی دارم که کسی بهم محل نمیذاره دیگه
این فکر داره روانیم میکنه
یه وقتایی یهویی گریه ام میگیره اصن
یه جوری شدم
به هرکی که بایه دختر رابطه نزدیک داره حسودیم میشه اونم کی ؟ منی که اصلا حالم از حسودا به هم میخورد
الان مث سگ پشیمونم که دینم رو به خاطر یه دختر فروختم و سعی میکنم بیشتر مذهبی باشم تا معذرت خواهی کرده باشم از خدا
ولی این فکر لعنتی ول کنم نیست
یه چیزی هم اضافه کنم هرکی دور و بر من هست میگه چهرت معمولی یا خوبه
چ جلوم چ پشت سرم( از یه سریا شنیدم)
و همه حتی همون دختر عمه ام هم میگه تو اخلاقت عالیه
حتی خود دختر عمه ام یه بار میگفت تو اخلاقت خیلی خاصه و کمتر پسری اینجوریه
من مذهبی هستم ولی خیلی منطقیم و خیلی به اینکه ادم باید اخلاق مدار باشه اهمیت میدم و نه اهل دروغم نه غیبت نه کسی رو دور زدن
حتی حاضر نشدم بعد از این ماجرا برم سراغ دختر بازی تا دختر عمه ام رو یادم بره
تورو قران کمکم کنید اعصابم خیلی خورد شده دیگه
چیکار کنم این فکرا از سرم بره بیرون ؟؟؟؟؟
من واقعا مشکل دارم ؟ اگه ندارم دختر عمه ام مرض داشت من و رد کرد؟؟؟
چرا هر دختری میشناسم عاشق یه پیره ولی کسی من و جزو ادم حساب نمیکنه ؟؟؟
با تشکر قبلی از همه کسایی که راهنمایی میکنن
ایشلا که برا خودتون همچین چیزایی پیش نیاد
علاقه مندی ها (Bookmarks)