به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زن داداش کینه ای من

    سلام دوستای جدیدم
    خیلی سعی کردم عنوانی انتخاب کنم که همه بیان راهنماییم کنن
    اول یکم از خودم بگم .23 سالمه .متاهل.شاغلم .شغلم طوریه که فقط جمعه ها وقت دارم به خانوادم سر بزنم ازین بابت همیشه یک حس عذاب وجدان به خانوادم دارم مخصوصا به مادرم.
    اما هر وقت که میرم انجا با چشم گریون و دلی شکسته بر میگردم.دلیلشو میگم...
    قضیه از عروسی من شروع شد.یعنی شهریور امسال.خانوم برادرم توی آتلیه کار میکنه و برای عروسی ما اصرار داشت که کار فیلم و عکس مجلس مارو آتلیه اونا انجام بدن خلاصه با کلی مشورت با شوشو تصمیم گرفتیم که به اونا بدیم .هرچند ته دل هردومون همیشه یه حسی بود که این کار اشتباهه.
    در نهایت با دادن مبلغی به عنوان بیعانه عکاس و فیلمبردارو برای اون تاریخ رزرو کردیم......گذشت.تا اینکه تو همون دغدغه های عروسی و لباس خریدنو طلا و اینجور برنامه ها که درگیرش بودم یک روز ظهر خانوم داداشم اس ام اس زد که همین الان بهم زنگ بزن ومنم چون توی شرایطی نبودم که بتونم بهش زنگ بزنم بهش گفتم اگه اشکال نداره شب زنگ میزنم.تا اینکه شب بهش زنگ زدم و دز کمال ناباوری بهم گفت چون ظهر زنگ نزدی منم فیلم و عکست رو کنسل کردم و عکاس و فیلمبردارت رفتن واسه مجلس دیگه ای.این در حالی بود که فقط 6 روز دیگه به عروسیم مونده بود.وای نمیدونین که چقدر تلخ بود....بماند که کلی جلوی همسرم سرشکسته شدم.با اینکه پسر خوبیه و خیلی به روی آدم نمیاره و کلی هم دلداریم داد وقتی از گریه داشتم میمردم.
    بعد از اون روز همیشه یه جو سنگین بین منو خانوم داداشم بود با اینکه من یک بارم پا پیش گذاشتم که گذشته ها رو فراموش کنیم.اما نمیدونم چرا اون از من طلبکاره .اونا طبقه بالای خونه پدرم زندگی میکنن.هر دفعه که من میرم اونجا جواب سلام من رو هم نمیده و زود میره گریه کنان طبقه بالا و برادرم هم پشت سرش میره بالا.ازین میترسم که رابطه منو برادرم هم بهم بزنه.چون چند بار که پایین بودن داداشم ازش پرسیده خانوم چرا ناراحتی و جواب داده که بریم بالا بهت میگم...و خدا میدونه راجع به من چی یهش میگه و ذهنیتشو بهم میریزه.بخدا دیگه موندم.به مامانم گفتم مامان فکر کنم میخواد پای منو ازینجا ببره که دیگه نیام.باور نمیکنید هر دفعه که من میرم اونجا یه دعوایی راه میندازه.خونه بابای خودمم دیگه جرات ندارم برم.
    ازتون میخوام راهنماییم کنید چون رفتار ایشون روی زندگی همه ما تاثیر گذاشته .
    ممنونم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1392-10-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,511
    سطح
    22
    Points: 1,511, Level: 22
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 46 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسف شدم برای مشکلت ولی دوست دارم دوستانه کمکت کنم.به نظرم بهتره موضوع رو برای شفاف کنی برای همه.وگرنه این مساله همینطور کشپیدا میکنه و در طول زمان عمیق تر میشه بهتره اول با پدر و مادرت و برادرت در این مورد صحبت کنی و به هیچ وجه در این مورد سکوت نکن چون با توجه به اینکه اونا همخونه هستن شاید بیشر تحت تاثیر حرفای اون قزار بگیرن و در مرحله بعدی با زن داداشت روبرو شو و علت رو بپرس به هر حال هرکی برا خودش یه نظری داره و اونم ممکنه دلایل خودشو داشته باشه و چهبسا بارها از طرف مامان شما سرزنش شده باشه پس سعی هرچه سریعتر مشکلو حل کنی و صرف محدود کردن رابطه و نرفتن به خونه پدری و سکوت و مشاهده وضعیت دردیو دوا نمیکنه

  3. 2 کاربر از پست مفید ستاره کویر تشکرکرده اند .

    mehrnegar (جمعه 13 دی 92), شیدا. (جمعه 13 دی 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبل هر چیز از ستاره کویر عزیز بابت وقتی که گذاشتی تشکر میکنم
    عزیزم من یک بار راجع به رفتار و کردار نادرست اون با مادرم صحبت کردم.و مادرم گفتن که متوجه رفتارش شدن اما به خاطر برادرم سکوت میکنن و منم اصراری به این موضوع نکردم که یک وقت مسئله مامانمو بهم بریزه.آخه ما 3 ماهه متوجه سرطان مامانم شدیم .حرص و جوش براش سمه.مخصوصا که الان داره شیمی درمانی میکنه و بدنش واقعا ضعیفه(تورو خدا براش دعا کنین) حتی پدرم هم از دست کارای خانوم داداشم ناراحته اما همه به خاطر مامانم و برادرم چیزی نمیگن.منم نمی تونم خودخواهی کنم و اینو به زور ازشون بخوام توی این شرایط.دز مورد زن داداشم هم باید بگم که همون دفعه که پا پیش گذاشتم تا کدورت ها رو از بین ببریم در موردش حرف زدیم و ظاهرا همه چی تموم شد چون روی هم رو هم بوسیدیم اما این فقط ظاهر قضیه بود و واسه اون تموم نشد.
    من بین زمین و آسمونم.اگر نرم اونجا از دلتنگی مادرم و اینکه توی حال و روزی که داره نمی خوام تنها بذارمش یا اینکه کم ببینمو همیشه حسرت دیدارشو داشته باشم.هم از طرفی هروقت میرم اونجا با رفتاراش دعوا راه میندازه با داداشم و صداشون رو مادرم هم میشنوه و اذیت میشه.دلم خیلی گرفته.
    ویرایش توسط mehrnegar : پنجشنبه 12 دی 92 در ساعت 17:50 دلیل: تکراری بود

  5. کاربر روبرو از پست مفید mehrnegar تشکرکرده است .

    مهربونی... (شنبه 14 دی 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1392-10-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,511
    سطح
    22
    Points: 1,511, Level: 22
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 46 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مهر نگار عزیز بابت بیماری مادرت واقعا ناراحت شدم و برای سلامتیشون دعا میکنم عزیزم تو خیلی بزرگواری و روح بزرگی داری تو این قضیه تو مقصر نیستی اگه اون نتونسته با قضیه کنار بیاد و هضمش کنه به خودش مربوطه.ازت میخوام در حال حاظر تمام تمرکزتو روی مادرت و حال روحی پدرت بذاری و به اونا ارامش بدی چیزای دیگه اهمیت نداره

    - - - Updated - - -

    میدونی بعضی ادما فم میکنن باید الزاما باهم بد باشن مثل رابطه عروس و مادر شوهر یا عروس و خواهر شوهر یا الزاما باید با خانواده شوهر چپ باشن این طرز فکر خودشونه و ما نمیتونیم تغییرش بدیم ولی میتونیم تحت تاثیرشون قرار بدیم مثلا تو میتونی به یه مناسبتی یه هدیه بدی بهش جلوی شوهرش و شرمندش کنی یا محبت کلامیتو بیشتر کنی و همچنین به مامانتم بگی هیچ مشکلی نیست و ارومش کنی. الان مادرت در الویته بقیه چیزا تو طول زمان حل میشه

  7. 2 کاربر از پست مفید ستاره کویر تشکرکرده اند .

    mehrnegar (جمعه 13 دی 92), شیدا. (جمعه 13 دی 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم عزیزم که این فکرو راجع به من داری.اما تا وقتی اون اونجاست من نمیتونم این کارو انجام بدم چون هردفعه یه فیلمی در میاره با اینکه من حتی فکر میکنم وجود نداره اما اون همیشه میخواد عذاب بده.راستی از دعایی که واسه مادرم کردی ممنونم.لطف تو بود.

    - - - Updated - - -

    آره فکر خوبیه اما میترسم ازینکه ردش کنه آخه اون دفعه که واسه آشتی رفتم پیشش شکلات براش بردم حتی اونو حاضر نشد ازم بگیره.و اینکه توی اتفاقی که افتاد اون مقصر بود اما باز من کوتاه اومدم .اگه این کارو بکنم ممکنه دیگران فکر کنن که هر دفعه که من میرفتم خونه مامان من مقصر بودم و آزارش میدادم که حالا اومدمو براش کادو خریدم که از دلش در بیارم.اینطور نیست؟

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام امروز جمعه است .روز رفتن به پیش خانوادم اما من واقعا موندم چه کار کنم.فکر میکردم اینجا مشکلم حل میشه اما هیچ کس راهنماییم نکرد.ممنونم.
    هر لحظه مادرم از فکرم بیرون نمیاد .خیلی خوشحال بودم که اینجا رو پیدا کردم .شایدم مشکل من براتون کم اهمیت میومده.
    اشکالی نداره بازم صبر میکنم.

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    سلام
    بابت مادرت متاسم و امیدوارم خدا به همه مریضا شفا بده

    در مورد این موضوع با داداشت صحبت کردی ؟
    برخورد برادرت با شما چه طور هست ؟
    نمیشه با برادرت هماهنگ کنی و بهش بگی حالا که خانم خوشش نمیاد شما را ببینه روزای جمعه تو خونش بشینه و کارای زندگیش راانجام بده و شما پیش مامانت هستی و کارای مامان را انجام میدی

    حالا اگه زن برادرت با قهر روشو از شما برکردونه از شما یا شخصیت شما و شوهرت چیزی کم میشه؟!!!!!!!!!!

    مطمدن هستی همه چیز را در مورد اختلاف با زن دادشت اینجا گفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. 3 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    mehrnegar (جمعه 13 دی 92), sanjab (جمعه 13 دی 92), شیدا. (جمعه 13 دی 92)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    سلام
    بابت مادرت متاسم و امیدوارم خدا به همه مریضا شفا بده

    در مورد این موضوع با داداشت صحبت کردی ؟
    برخورد برادرت با شما چه طور هست ؟
    نمیشه با برادرت هماهنگ کنی و بهش بگی حالا که خانم خوشش نمیاد شما را ببینه روزای جمعه تو خونش بشینه و کارای زندگیش راانجام بده و شما پیش مامانت هستی و کارای مامان را انجام میدی

    حالا اگه زن برادرت با قهر روشو از شما برکردونه از شما یا شخصیت شما و شوهرت چیزی کم میشه؟!!!!!!!!!!

    مطمدن هستی همه چیز را در مورد اختلاف با زن دادشت اینجا گفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    سلام نازنین جان ممنون واسه دعای خوبت.انشاا... و از جوابی هم که دادی ممنون.
    در مورد سوالت باید بگم که فقط یک مرتبه به برادرم گفتم و صحبتش شد و گفت که وارد مسائل زنانه نشه بهتره و بین خودمون حلش کنیم و رفتار خود برادرم با من خیلی خوبه .ما کلا توی خانواده با هم مشکلی نداریم و بی احترامی بینمون نبوده تا به این سن.
    در مورد پیشنهادت اتفاقا همین دیشب بهش فکر میکردم و میخواستم بیام اینجا بپرسم که آیا بد نیست اگه اینجوری از برادرم بخوام؟؟؟
    و اینکه سلام جواب ندادن رو به عنوان مثال گفتم تا به درک بیشتری به مشکل من برسین .من نیازمند جواب سلام اون نیستم هرچند جلوی شوهرم وجهه خوبی نداره کار ایشون اما بحث من سلام ایشون نبود .مشکل من دعوایی هست که پس از دیدن من توی اون خونه راه میندازه.
    در مورد سوال آخرتم :آره گلم همه رو کامل نوشتم و اتفاق دیگه ای در بین ما نبوده.

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    چه اشکال داره جلو شوهرت باهم سنگین باشید ؟!!!!!!!!
    شوهرت که شما را میشناسه و میدونه که چه دل پاکی داری
    ولارم نیست که به خاطر شوهرت همه بهت سلام کنند تا وجهه شما حفظ شه ولی لازم هم نیست با شوهرت در مورد ایشون صحبت کنی و از اخلاق مزخرفش چیزی بگی

    و حالا که زن برادرت اینقدر بی ادب و دهاتی هست که به خاطر یه مسئله جزیی یه دعوای حسابی راه مینداره بهتره که تا ابد با هم حرف نزنید
    با دادشت هماهنگ کن که می خوای بعد از یه هفته بری پیش مامان پس کاری کنه و یه جوری زنش را را دور کنه که اونجا نباشه و شما هم یواش بی صدا از پله ها برو که متوجه نشه شما اونجایی

    به نظر من مشکل اصلی این خانم اینه که به شما و ازدواجت حسادت میکنه

  14. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    mehrnegar (جمعه 13 دی 92)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ولارم نیست که به خاطر شوهرت همه بهت سلام کنند تا وجهه شما حفظ شه ولی لازم هم نیست با شوهرت در مورد ایشون صحبت کنی و از اخلاق مزخرفش چیزی بگی

    مرسی نازنین عزیز
    عزیزم گفتم که سلام جواب دادن یا ندادن اون اصلا برام مهم نیست و اونو به عنوان مثال گفتم و مشکلم بچه بازیاش بود نزدیک 40 سال سن داره اما هنوز نمیدونه که من باهاش هیچ مشکلی ندارمومجبورم این راه حل رو ادامه بدم اما نمیدونم تا کی و اصلا این رفتارا توی خانواده ما مرسوم نیست .
    فقط دلم واسه مامانم کباب میشه وگرنه اصلا برام مهم نیست و خدایی هم هست و یک جایی یک روزی جواب کاراش رو میده.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.