سلام.
من 29سال دارم و نامزدم 32 سال. حدودا" یک ماه و نیم دیگه جشن عروسیمونه.
نامزدم مرد خیلی حساس و دل نازکیه و خیلی حواسش به من هست
فوق العاده هم ازخودگذشته و صبور و آرومه. و هر لحظه حاضره از خودش و خواسته هاش بگذره تا کوچکترین درخواست من را به بهترین نحو انجام بده. خدا رو شکر رابطه خیلی خوبی با هم داریم.
ایشون از نظر مالی دست و بالشون زیاد باز نیست اما خیلی دست و دلباز هستن. اینجوری نیست که بتونه هر چیزی که من بخوام را برام بخره و این خیلی اذیتش میکنه با اینکه من سعی میکنم مراعات کنم( چون میدونم خیلی حساسه).
ما یه خونه خیلی کوچیک داریم که بعد از فوت پدرم با سهم الارثم اون را خریدم. همسرم همیشه میگه که این خونه هشتاددرصد مشکلات مارو حل کرده اما من حس میکنم احساس گناه میکنه و مدام خودش را سرزنش میکنه که از خودش خونه نداره.
این توضیحات را اضافه کنم که ما هنوز خرید نکردیم. نه خریدهای عروسی را انجام دادیم نه لباس عروس دیدیم و نه آینه و شمعدون و غیره. یعنی میخوام بگم شوهرم الان کلی خرج رو دوششه. و فکرش از این بابت خیلی مشغوله.
همه اینها را توضیح دادم که در نهایت به اینجا برسم:
این آخر هفته که نامزدم خونه ما بود یکدفعه شروع کرد به هذیان گفتن. شب اول چون از سرکار مستقیم اومده بود خونه ما فکر کردم شاید بخاطر خستگی باشه. جمله های بی ربط میگفت. و منو ترسونده بود. وسط حرفاش پرسیدم نگران چی هستی؟ گفت: لباس عروس، آرایشگاه، آتلیه و دوباره شروع کرد هذیان گفتن.
این هذیان گویی دیشب هم ادامه داشت. شدتش کمتر بود. من باهاش حرف زدم اما اون خیلی درونگراست. مغروره و دلش نمیخواد حرف بزنه.
دیشب سه ساعت خوابید. وقتی بیدار شدم دیدم چشاش خیسه. این مدت چندین باز ازم پرسیده من تو را اذیت میکنم؟ یا بهم میگه میترسم لایق تو نباشم. درحالی که از نظر من از هر نظر مرد لایق و شایسته ایه. و همیشه اینو بهش گفتم.
به من بگید چکار کنم؟ چطور آرومش کنم؟ دیشب فشارش را گرفتم ضربان قلبش رو 99 بود درحالی که استانداردش 72 هست. خیلی نگرانم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)