به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: سرگذشت

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 87 [ 08:36]
    تاریخ عضویت
    1387-6-03
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    122

    تشکرشده 126 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سرگذشت

    شب ها ، به کنج خلوت من می گفت
    افسانه های روز جدایی را
    با خنده های تلخ ، نهان می داشت
    در چشم خویش ، راز خدایی را
    آن آتشی که شعله به جان می زد
    دیگر نمی شکفت به چشمانش
    وز گریه های تلخ پشیمانی
    اشکی نمی نشست به دامانش
    شوقی که جاودانه مرا می سوخت
    دیگر نمی گداخت نگاهش را
    وان قطره های اشک شبانگاهی
    از دل نمی زدود گناهش را
    چشمی که با نگاه سخن می گفت
    افسانه های روز جدایی داشت
    چون غنچه ی کبود سحرگاهی
    از خواب ناز ، دیده گشایی داشت
    در چشم او که اینه ی دل بود
    دیدم که عشق گمشده پیدا نیست
    دیدم که در نگاه گنهکارش
    روز و شبان رفته ، هویدا نیست
    دیدم که با نگاه ،‌ مرا می راند
    بی آنکه با امید فراخواند
    دیدم که با سکوت سخن می گفت
    بی آنکه با نگاه سخن راند
    می خواستم به دامنش آویزم
    تا بشکنم سکوت غم افزا را
    چندان کشم به ظلمت شب ها دست
    تا وکنم دریچه ی فردا را
    می خواستم به گریه فرو خوانم
    در گوش او حدیث پریشانی
    می خواستم به مویه فرو ریزم
    در پای او سرشک پشیمانی
    می خواستم چو ابر سیه دامن
    از چشم ها ستاره فروبارم
    وان اختران گرم فروزان را
    در آسمان دامن او بارم
    می خواستم به تیرگی شب ها
    شمعی ز چشم روشن او گیرم
    می خواستم ز وحشت تنهایی
    چون شعله ای به دامن او گیرم
    می خواستم به گونه ی من لغزد
    اشکی ز دیدگان پشیمانش
    می خواستم به شانه ی من ریزد
    انبوه گیسوان پریشانش
    چندان فسانه های عبث خواندم
    تا خاطرات گمشده باز آرم
    وان عشق دلفریب خدایی را
    چونان که رفته بود ، فراز آرم
    چشمم چه اشک ها که به دامن ریخت
    تا با نگاه دوست ، سخن گوید
    وز دل ، غبار تیره ی حرمان را
    با قطره های اشک فرو شوید
    اما نگاه غمزده اش می گفت
    بنگر که آنچه رفت ، هویدا نیست
    بر گور خاطرات فرومرده
    نوری ز شمع سوخته پیدا نیست
    اینک ، درون محبس شب ها ، من
    سر می کنم حدیث جدایی را
    تا کی به شامگاه گرفتاری
    جویم فروغ صبح رهایی را
    سر می نهم به دامن تنهایی
    تا در نگاه چشم وی آویزم
    وز آتشی که روشنی دل بود
    بار دگر ، شراره برانگیزم
    شاید که یار گمشده باز اید
    وان ماجرای رفته ز سر گیرد
    تا ناله های وحشت و نومیدی
    در سینه ام طنین دگر گیرد
    خوشا به حال آسمان هرگاه مي گريد دريايي هست درکش کند، درد دلش را گوش دهد غمخوارش باشد


  2. کاربر روبرو از پست مفید نديم تشکرکرده است .

    نديم (چهارشنبه 13 شهریور 87)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: سرگذشت

    کد PHP:
    منو به ياد روزي انداختي كه مي خواستم به خدايم،‌به بتم،‌به بهترينم بگويم كه توانايي ياري اش را تا باقي عمر ندارمدر همان حال پشيمان بودم اما خودم را مجبور مي ديدم كه بگويم نمي توانم شرايطت را تحمل كنمخداوندا كاري كن از گناه من درگذرد كه به او بد كردم وقتي كه به پايم مويه مي كرد تا آنجه كه حق اوست را او نگيرم سخت ترين لحظات زندگيم بود كه روزهاست از نظرم دور نمي شود.
     
    جملات " شاید که یار گمشده باز اید ، وان ماجرای رفته ز سر گیرد " قشنگ است اما اي كاش واقعاً مي شد.... اي كاش خدا با من يار بود.... اي كاش مي توانستم سرافكنده نباشم........

    نديم جان
    مثل هميشه با مطلب به جا و با معني ات منو مديون خود كرديد از شما تشكر  مي كنم و اميدوارم هر آنچه كه از خدا مي خواهيد به شما بدهد
    .
    در پناه حق
    اميدوارم كامروا باشي 

  4. کاربر روبرو از پست مفید دانه تشکرکرده است .

    دانه (چهارشنبه 13 شهریور 87)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 87 [ 08:36]
    تاریخ عضویت
    1387-6-03
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    122

    تشکرشده 126 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    از لطف شما ممنونم دانه جان اما به كامروا شدن اميدي نيست

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: سرگذشت

    اميدوار باش. من هم با تمام ناراحتي هايم اما هنوز اميدوارم.
    هيچ وقت نا اميد نشو چون هميشه در زندگي اتفاقاتي مي يفته كه فكرش را نمي كردي. كامروايي آن چيزي نيست كه ما فكر مي كنيم بايد توسط فلان چيز كامروا مي شديم. شايد كامروايي كه خدا به ما مي دهد با آنچه كه دل ما مي خواهد فرق داشته باشد.

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 87 [ 08:36]
    تاریخ عضویت
    1387-6-03
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    122

    تشکرشده 126 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    بي خيال..........

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 مرداد 90 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1387-6-10
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    6,299
    سطح
    51
    Points: 6,299, Level: 51
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 85 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    با خوندن این شعری که گذاشته بودید ته دلم خالی شد. خیلی سخته. آآآآآآآه
    کاروان رفته بودو دیده من
    همچنان خیره مانده بود به راه
    خنده می زد به دردو رنجم اشک
    شعله می زد به تار و پودم آه!

    رفته بودی و رفته بود از دست
    عشق و امید وزندگانی من
    رفته بودی و مانده بود به جا
    شمع افسرده ی جوانی من

    شعله سینه سوز تنهایی
    باز چنگال جان خراش گشود
    دل من در لهیب این آتش
    تا رمق داشت دست و پا زده بود

    چه وداعی چه درد جانکاهی
    چه سفر کردن غم انگیزی
    نه فشار لبی نه آغوشی
    نه کلام محبت آمیزی

    گر در آنجا نمی شدم مدهوش
    دامنت را رها نمی کردم
    وه چه خوش بود کاندر آن حالت
    تا ابد چشم وا نمی کردم

    چون به هوش آمدم نبود کسی
    هستی ام سوخت اندر آن تب و تاب
    هر طرف جلوه کرد در نظرم
    برگ ریزان عشق و شباب

    وای بر من نداد گریه مجال
    که زنم بوسه ای به رخسارت
    چه بگویم فشار غم نگذاشت
    که بگویم خدا نگهدارت

    کاروان رفته بود و پیکر من
    در سکوتی سیاه می لرزید
    روح من تازیانه ها می خورد
    به گناهی که عشق می ورزید


    او سفر کرد و کس نمی داند
    من در این خاکدان چرا ماندم؟
    آتشی بعد کاروان ماند
    من همان آتشم که جا ماندم

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 87 [ 08:36]
    تاریخ عضویت
    1387-6-03
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    122

    تشکرشده 126 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    parmis08 عزيز
    از لطفت ممنوم .ولي اين فقط يك شعر نبود.
    سرگذشت من بود. سرنوشتي كه از سر غلط نشوشته شده بود.

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 87 [ 08:36]
    تاریخ عضویت
    1387-6-03
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    122

    تشکرشده 126 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    یاد دوست
    بر گور روزهای سیه ، بوته های عشق
    پژمرد و غنچه های امید گذشته مرد
    در حیرتم هنوز که ایا چگونه بود
    آن روزها که مرد و ترا جاودانه برد
    خوابی گذر نکرد ، دریغا ، گذر نکرد
    در چشم من ، شبان سیه ، بی خیال تو
    ای آنکه دل به رنج غریبی سپرده ای
    گریم به حال خویش و نگریم به حال تو
    یاد آرمت هنوز ، هنوز ای امید دور
    ای آنکه در زوال تو بینم زوال خویش
    چون بنگرم هنوز در انبوه روزها
    یادآورم ورود ترا در خیال خویش
    گویی در آن غروب بهاری گشوده شد
    درهای تنگ معبد تاریک خاطرات
    همراه با بخور خوش و زخمه های چنگ
    در دل طنین فکند مرا ضربه های پات
    با من چنان به مهر درآمیختی که بخت
    چون در تو بنگریست ، لب از شکوه ها بدوخت
    وان قطره ی نگاه تو چون در دلم چکید
    چون اشک گرم شمع ، مرا زندگی بسوخت
    اینک ، تو نیز رفتی و بر گور روزها
    شمعی ز یاد روشن خود برفروختی
    ای آفتاب عمر ! درین وادی غروب
    هر سو مرا کشاندی و لب تشنه سوختی
    بازآ که بی فروغ تو ، این روزهای تار
    بر من چنان گذشت که بگذشت شام من
    ای دیو شب ! فرشته ی خورشید را بکش
    تا صبحدم دوباره نیاید به بام من

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 مرداد 90 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1387-6-10
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    6,299
    سطح
    51
    Points: 6,299, Level: 51
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 85 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    فکر می کنم ندیم عزیز دردی شبیه هم داریم .
    کاش می شد این نگاه غوطه ور میان اشک را
    بر جهان دیگری نثار کرد
    کاش می شد این دل فشرده را
    زیر آسمان دیگری قمار کرد!

    کاش می شد از میان این ستارگان کور
    سوی کهکشان دیگری فرار کرد!

    با که گویم این سخن که درد دیگری ست
    از مصاف خود گریختن

    ای کرانه های جاودانه ناپدید
    این شکسته صبور را
    در کجا پناه می دهید؟
    ای شما ! که دل به گفته های من سپرده اید ؟
    این شکسته صبور را
    در کجا پناه می دهید ؟؟

  12. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 مرداد 90 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1387-6-10
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    6,299
    سطح
    51
    Points: 6,299, Level: 51
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 85 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سرگذشت

    چقدر سخته وقتی می بینی نگاه عزیزت از عشق خالی شده ، داره ترکت می کنه و هیچ کاری به جز بغض و دعا واسه خوشبختیش ازت بر نیاد


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.