سلام دوستان.راستش نمیدونم چه عنوانی برای مشکل من مناسبه.من 27 سالمه و 1سال و نیم هست که ازدواج کردم.و همسرم هم خیلی دوست دارم و اونم همینطور. شکرخدا زندگی خوبی داریم. فقط چند بار دعوامون شد که من باید کنترل می کردم اما نکردم و موضع گرفتم. ما عقاید مذهبیمون باهم تفاوت داره.من دینو به چادر و نماز و روزه اش نمیبینم اما اون اینطور نیست. به نظر من خدا هیچوقت چیزی که باعث سختی تو زندگی بشه رو برامون نفرستاده.(مثل همین چادر). من قبل ازدواج یه دختر معمولی بودم.چادر نداشتم اما بعد ازدواج با همسرم چادرو قبول کردم تا باهاش ازدواج کنم. ما تو محیط کار باهم آشنا شدیم.قبل از همسرم هیچ ارتباطی با جنس مخالف نداشتم.اون اومد تو زندگیم و منو عاشق کرد.من از اعتقاداتم بهش گفتم اما اون توجه نکرد و نرفت.به من میگفت که فقط حجابت کامل باشه.چادر نمیخواد بذاری اما بعد اینکه مادرش مخالفت کرد و نذاشت ازدواج کنیم همسرم هم موضع گرفت و گفت اگه دوسم داشتی قبول می کردی.که بعد از 1سال وقتی دوباره اومدن خاستگاری پذیرفتم چادری شم. این مسئله باعث شکستن غرورم شد. البته وانمود کردم که چون دوسش دارم این برام مهم نیست. اما با خودم درگیرم که نباید خودمو تغییر می دادم.بضی وقتا میگم اگه اون از اول باهام صادق بود و همه چیزو بهم می گفت و اگه من 1بار خانوادشو میدیدم هیچوقت الان زنش نبودم.از طرفی هم نمیخام ناشکری کنم چون از بودن با اون لذت می برم .اما تنها سختیم چادره که دوس دارم اون هم یکم کوتاه بیاد.آخه بضی خواسته هاش آزارم میده. مثلأ ازم میخاد پیش فامیلام که قبلا خیلی راحت بودم الن چادر بذارم حتی تو خونه و این برای من قابل تحمل نیست. چون این فرهنگ خانواده اونه نه من. چه کنم؟ نمیخام دعوامون بشه.یه جور پیشنهاد بدین که بتونم بتدریج این آدم سرسختو تغییر بدم.مرسی
علاقه مندی ها (Bookmarks)