سلام . پسری هستم 23 ساله .
مشکل من از جایی شروع میشه که چند ماه پیش پدرم بحث ازدواج رو مطرح کرد . تا قبل از این هیچ وقت پدر و مادرم با من در این مورد صحبت نکرده بودند . دلیلش هم داشتن یک برادر بزرگ تر از خودمه که هنوز مجرده و پدر و مادرم موفق نشدن راضیش کنن که برای ازدواج اوکی بده (به قول معروف) .
خوب کیه که از ازدواج بدش بیاد . من هم شدیدا این نیازو درون خودم میبینم .
اما مشکلاتی سر راه من بود تا من هم مثل برادرم با این قضیه مخالفت کنم .
مثل تموم نشدن درسم تا یک سال دیگه ، سربازی ، بیکاری و مهمتر این که هیچ دید مثبتی نمیتونم نسبت به آینده شغلیم داشته باشم . اهل درس نیستم . رشته دانشگاهمو برای کار اصلا دوست ندارم . دانشگاه رفتن من صرفا برای گرفتن مدرک تحصیلی بود و مهارت خاصی هم ندارم و سرمایه ورود به شغل آزاد هم فراهم نیست .
البته پدرم با وجود این مشکلات باز هم با من هم نظر نبود و ازدواج رو حلال این مشکلات میدونست . دختر خانم ها حتما جوال سوال منو میدن . آیا حاضرن با پسری با این شرایط ازدواج کنن ؟
اما حرف اصلی من اینها نیست .
این قضایا گذشت . من سال آخر دانشگاه هستم و توی این چند سال توی دانشگاه با هیچ دختری ارتباط نداشتم . اصلا به ارتباط با جنس مخالف خارج از چارچوب خانواده اعتقادی ندارم . اما این ترم در یکی از کلاس ها دختری رو دیدم که عجیب فکرمو مشغول کرده . من هیچی اطلاعاتی به جز اسم فامیلی ازش ندارم .حتی نمیدونم ایشون رشتشون چیه یا ترم چندم هستن .
اشتباه نکنید قضیه عشق در یک نگاه نیست . رفتار ایشون ، نجابتشون و خیلی چیزای دیگه باعث شد تا این علاقه ذره ذره به وجود بیاد .
اما مشکل اصلی این جاست . فرهنگ خانوادگی من این اجازه رو نمیده که من برم و مستقیم با ایشون صحبت کنم . برای مطرح کردن این قضیه با خانواده هم مشکل دارم (مشکل اصلی) چون انتخاب دختر رو به خودشون واگذار کرده بودم . شما بگید من چیکا ر کنم ؟ سه روز دیگه آخرین جلسه ترمه و من برای آخرین بار ایشونو میبینم و دیگه نمیتونم ایشون رو توی دانشگاه پیدا کنم . به کمکتون نیاز دارم . ببخشید اگه طولانی شد
علاقه مندی ها (Bookmarks)