بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
چند وقتی است که یه سری درد و دل و نگرانی دارم.همش می خواستم بیام اینجا و با شما مطرح کنم اما صرف نظر می کردم.
اما دیگه امروز دیدم واقعا احتیاج به انگیزه و روحیه دارم.اصلا تمرکز ندارم.
من الان ترم 5 ارشد هستم.کار هام به شدت فشرده است.واقعا نمی تونم 6 ترمه بشم.چون هزینه داره!!!
تو این مدت خواستگار برام زیاد اومد.واقعا خیلی درگیری فکری داشتم.از محرم هر کسی زنگ زد گفتیم ان شاالله بعد محرم و صفر تشریف بیارید.یعنی بهانه آوردم تا توی این مدت بتونم کار پایان نامه ام را جلو ببرم.
من دیگه واقعا به قانون جاذبه ایمان آوردم.الان دقیقا من خواستگار نمی خوام ولی چند تا خواستگار پیدا شده.که 3تاشون را در جریانم که تحصیلاتشون در حد من یا بالاتره و یکی لیسانس اما گویا خیلی پسر مذهبی هست(که برای من معیار خیلی مثبتیه) یکیشون را هم هنوز نمی دونم.
***البته خب معلوم نیست از این ها چند نفرشون منو یادشون می مونه و بعد از محرم و صفر میان.البته 2 نفر گویا خیلی رغبت دارن.*یکیشون هم گویا به معیارهایم نزدیکه.(چون معرف دوستم هست و منو میشناسه.هنوز در مورد اولین جلسه چیزی نگفتیم.).حالا فعلا فکر کنید مثلا 2یا 3 نفر پیگیر مساله خواستگاری بشن.
از یک طرف دلم می خواد پایان نامه ام را جلو ببرم.خیلی کارهای آزمایشگاهی دارم.گاهی 8 یا 9 شب خونه می رسم.بهمن باید دفاع کنم.واقعا استرس دارم.اما تمرکز ندارم.تو نوشتن پایان نامه خیلی تنبلی می کنم.تو کار عملیم خیلی سختی دارم.واقعا کارم باید دقیق باشه.هر اشتباه ...
حالا من چی کار کنم؟
چه جوری موقع درس به موضوع ازدواج فکر نکنم؟
*خودم یه فکری به سرم زد.ببینید خوبه؟ بعد ماه صفر هر کدوم که زنگ زدن می گیم مادر آقا پسر تشریف بیارن.اگه مایل به ادامه بودن؛حقیقت را می گیم.می گیم به دلیل پایان نامه (چون اون موقع دیگه به دفاع نزدیک می شم)لطفا بقیه مسائل بمونه برای بعد از بهمن ماه.این جوری ذهنم کمتر درگیر میشه.
*اما بعضی خواستگاران من خودشون از همون اول با آقا پسر میان! اون وقت به نظرتون زشت نیست که بگیم لطفا اول خودتون بیایید ؟
*به نظرتون بهتر نیست از همون اول راستش را بگیم.بگیم که شرایطم جوری نیست که فعلا به ازدواج فکر کنم.اگر قسمت باشه لطفا بعد از بهمن تشریف بیارید؟
ولی مادرم می گن این براشون بهانه ای برای جواب منفی تلقی میشه.
حالا توی این شرایط چه کار کنم؟ همیشه دعا می کردم خدا یک همسر با ایمان و خوش اخلاق نصیبم کنه.تو خواستگارام کمتر شخصی با ایمان واقعی و البته نه تعصبی را دیدم.
خیلی جنبه های دیگه هم برام مهمه.که واقعا تو یک جلسه نمی تونم بفهمم و باید بررسی کنم.واقعا فکرم را درگیر می کنه!!!!
ای کاش می شد مساله ازدواج را فقط دو ماه ببندم!
راستش اگه الان کسی بیاد من بیشتر دوست دارم که اون طرفم معیارهای منو نداشته باشه و اون یا من همو همون جلسه اول نپسندیم.خب فکر می کنم این رغبت منفی(که حتما اشتباه هست) تو شناختم اختلال ایجاد می کنه.مثلا ممکنه یه مساله کم اهمیت را با اهمیت ببینم و برعکس.
خوشحال میشم که از راهنمایی های شما مثل همیشه بهره مند بشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)