دلم گرفته ای خدا حرفی بزن توبامن...<br>امروز داشتم مطالب آقای بی وفا رو میخوندم.وای چقدر زندگی سخت شده اما خودمونم سخت ترش میکنیم.<br>دلم واسه آغوش گرم خدا تنگ شده.<br>دارم کم کم به این نتیجه میرسم که کلا تا آخر عمر تنها باشم.<br>چیه این ازدواجهای بیخود که همش بحث ودعواست واسه مال دنیا یا واسه هوس زودگذرمرد یازن .<br>به خدا عاشق اینم که زندگیم خیلی زود تو این دنیا تموم بشه.<br>ناشکرنیستم.هرروز با خدای خوبم حرف میزنم وشکر نعمتهاشو به جا میارم.از این دنیای کلک ودروغ خوشم نمیاد.هرچی میخوام خوب باشم برچسب پاستوریزه بهم میزنن.<br>من از تقلب اصلا خوشم نمیاد.یعنی یادم نمیاد که تقلب کرده باشم.اما بچه های دانشگاه خیلی راحت تقلب میکنن.<br>من هر کار بتونم واسه هر کسی انجام میدم چون ایمان دارم خدا خیلی جاها تکو تنها سربلندم کرده.اما خیلی از بچه های دانشگاه اینطور نیستن.اصلا دوست ندارن کسی از خودشون بهتر یاد داشته باشه.یا بیشتر پیشرفت کنه.گاهی میگم مثل خودشون باشم اما دوست ندارم لطف خدارو از دست بدم.<br><br>فرشته مهربون اجازه میدید من درددل کنم؟<br><br>
علاقه مندی ها (Bookmarks)