سلام دوست عزیزم.
یک مقداری گنگ صحبت کردی. اما با همین سر نخ هایی که دادی دست ما،
برات بگم که اون نیاز فیزیولوژیک، عیناً مثل نیاز به غذا نیست.
هیچ کس تا به حال از فشار نیاز جنسی نمرده.
انقدر به خودت تلقین نکن که داری میمیری!
میگی فقط کسی میتونه درکت کنه که موقعیتش عین خودت باشه.
شاید از این جهت نتونیم درکت کنیم. چون اصولا موقعیت انسانها خیلی با هم متفاوته و پیدا کردن 2 تا آدم با شرایط یکسان خیلی سخته.
اما من هم دخترم و قبلش انسانم و میفهمم چی میگی.
اما باور کن همه چیز در دست خودت و تحت قدرت ذهن توست.
بحث ازدواج رو چون خودت گفتی خب میذاریم کنار. اصلا خوبه فارغ از ازدواج بتونی این کنترل رو روی حساسیت های خودت داشته باشی.
بیشتر مذکر ها به چشم ناخوبی نگاه میکنه(یه نگاه و بعدش کلی فکر مزخرف)جالب اینجاست بعدش از خیلی از مردا هم بدم میاد...
نگاهت، و بعدش فکرهای ناخوبی که پشتش میاد، داره شما رو به کاری که گناه میدونی سوق میده. (حتی اگه در همون حد فکر بمونه در نظرت نباید انجامش بدی و اون رو گناه میدونی)
اما شما اشتباهی به جای اینکه از نگاهت متنفر بشی، از مردا متنفر شدی.
عزیزم، نگاهته که باید ازش متنفر باشی. (نگاه به نامحرم)
با این همه درس و زندگی همش فکرم درگیره-نه تمرکز دارم نه...به بهانه ی نیاز عاطفی میرم تو فکر و خیال بعد هم نت و چت روم.بعد اونجا هم بیشتر تحریک جنسی میشم و...
زندگیم داره فلج میشه...درمونده شدم یجورایی
تیر زهرآلود شیطان که میگن یعنی همین.
فلج میکنه.
اگه اولش بخوای جلوشو بگیری خیلی سخت نیست.
نذار نشونه گیری تیرش به هدف بخوره. بعدی هاش هم دنبالش نمیان.
منم هم سن و سال خودت هستم. توی همین جامعه رفت و آمد میکنم.
باید خودت رو قوی کنی.
وگرنه رک بهت بگم مشکلت با ازدواج حل نمیشه.
- - - Updated - - -
یه سوال دارم ازت یادم رفت بنویسم.
تا به حال تصویر سازی ذهنی کردی؟
از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟
ویرایش توسط دختر مهربون : دوشنبه 27 آبان 92 در ساعت 01:28
علاقه مندی ها (Bookmarks)