به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 15:18]
    تاریخ عضویت
    1392-6-29
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,248
    سطح
    19
    Points: 1,248, Level: 19
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 67 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از نعمت فراموشی محروم شدم!

    با اینکه من از خودم روندمش ولی خیالش ثانیه ای ولم نمی کنه
    همه کار کردم اما فایده ای نداره
    امروز رفتم جلو پیش دبستانی که دخترشو می بره از دور دیدمش... مثل همیشه نازه ناز
    دست دخترش تو دستش بود با هم بر می گشتن خونه
    تو دلم غوغایی بود... نفسم به شماره افتاده بود
    می خواستم صداش کنم برگرده منو ببینه اما نمی تونستم
    به همون نگاه از دور شاد بودم و راضی....

    دلم خوشه که بعد از مرگ تو اون دنیا بعد از تحمل عذاب پاک می شیم و می تونیم با هم باشیم
    فانتری هام خنده داره؟ این همه اون چیزیه که منو شاد می کنه!

    نمی دونم تو این 22 سال چجوری وقت شد این همه بدبخت شم سنم کمه اما کم نمی فهمم
    می دونم زنی که به شوهرش وفا نکرد به هیچکسی وفا نمی کنه.. می دونم زنی که حیاش بره همه چیش می ره اما خودمو که نمی تونم گول بزنم... نبودش واسم کشندس

    هیچ وقت فکر نمی کردم چشم دنبال یه زن شوهر دار بچرخه
    احساس می کنم کار از کار گذشته و برگشت محاله

    منی که 6 سال بود تصادف نکرده بودم تو 3 روز دوبار تصادف کردم و الان دارم یه دستی تایپ می کنم
    از قدیم عادت صدقه دادن داشتم اما تصادف اولی که کردم صدقه ندادم فکر می کردم دارم به مرگ نزدیک می شم نمی خوام با خدا لجبازی کنم (و صد البته نمی تونم لجبازی کنم)
    اما چرا دقیقا زمانی که وبلاگ و فیس بوکو پاک کردم و کلاس زبانو ار سر گرفته بودم و سرم تو کتاب بود این خانوم پا گذاشت تو زندگیم؟ من نه هیز بودم نه حریص... سرمم به کار خودم بود
    چرا یهو همه چی بهم ریخت؟؟
    چه جوری فراموش کنم؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام لطفا به سوالات زیر جواب بدین:
    1)تاحالا مشاوره رفتین؟
    2)شغل دارین؟
    3)تنها زندگی می کنید؟خانواده و....
    4)دوستانتان چگونه اند؟
    5)تفریحاتتون چه جوریه؟ورزش دوست دارید؟علاقه مندیهاتون چیاست؟

    شما باید ایشون را فراموش کنید.
    می دونم خیلی سخته چون فکر کردنش براتون لذت بخشه.اما با فکرکردن فقط احساساتتون را آبیاری می کنید!
    نباید به افکارتون پرو بال بدین! هرچقدر زمان بگذره براتون سخت تر میشه.
    اصلا نباید می رفتین به دیدن اون خانم.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 15:18]
    تاریخ عضویت
    1392-6-29
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,248
    سطح
    19
    Points: 1,248, Level: 19
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 67 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام لطفا به سوالات زیر جواب بدین:
    1)تاحالا مشاوره رفتین؟ فقط مشاوره تحصیلی رفتم
    2)شغل دارین؟ از بعد از این داستان ها, خیر...
    3)تنها زندگی می کنید؟خانواده و.... با خانواده اما تنها
    4)دوستانتان چگونه اند؟ دوستن دیگه متوجه نمی شم! از دانشجوی دکترا گرفته تا شاگرد بقالی.
    5)تفریحاتتون چه جوریه؟ورزش دوست دارید؟علاقه مندیهاتون چیاست؟ خیلی سال هست که دیگه سراغ ورزش نرفتم, تفریح؟ چیزی به خاطرم نمیاد

    شما باید ایشون را فراموش کنید.
    می دونم خیلی سخته چون فکر کردنش براتون لذت بخشه.اما با فکرکردن فقط احساساتتون را آبیاری می کنید!
    نباید به افکارتون پرو بال بدین! هرچقدر زمان بگذره براتون سخت تر میشه.
    اصلا نباید می رفتین به دیدن اون خانم.
    دوست عزیزم
    این که نباید بش فکر کنم و نرم سراغش خیلی بدیهیه... مشکل اینجاست که چه جوری فراموش کنم؟

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط jonube-sorkh نمایش پست ها
    دوست عزیزم
    این که نباید بش فکر کنم و نرم سراغش خیلی بدیهیه... مشکل اینجاست که چه جوری فراموش کنم؟
    خب این سوالات را برای این پرسیدم که دوستان راحت تر برای فراموشی کمکتون کنند.
    من توی این فرصت بعضی از پست های تاپیک های قبلتون را خوندم.متوجه شدم که دلیل اینکه شما مرتکب این خطا شدید اولش افسردگی بوده.

    یعنی شما اول حالتون خوب نبوده و برای خوب کردن حالتون تلاشی نکردین و وقتی در شرایطی که به طور موقت می تونست یه احساس خوب در شما ایجاد کنه؛از روی منطق نتونستید عمل کنید.
    الان هم به نظر من مشکل اولیه شما یعنی افسردگی هست که در این شرایط شدیدتر شده.

    براتون پیشنهاداتی دارم:

    1)حتما به یک مشاوره خوب برید.
    2)مسافرت برین.خیلی خیلی در فراموشی تاثیر داره!پیشنهادم مشهده.از امام رضا کمک بگیرید.کسی از پیش ایشون ناراضی برنمیگرده!!!
    3)به طور جدی دنبال یک شغل خوب بگردین.اینقدر کار کمه که وقتی دنبالش بگردی این قدر برات دغدغه و مشغولیت ذهنی ایجاد می کنه که کمتر فرصت پیدا می کنی که به اون خانم فکر کنی.(از مزیت های کمبود شغل!)
    4)حتما یک باشگاه ورزش ثبت نام کن.پیشنهاد من ورزش های رزمی است.چون به نظر من این ورزشکاران خیلی مودب ترن.اونجا دوستای خوبی پیدا کنید.با هم تفریح برید.کوه ؛شنا و...
    رابطه دوستانه و عاطفی باهاشون پیدا کن.

    5)قدر پدر و مادرتون را بدونید.می دونید حتی اگر اونا آدمای خوبی نباشن(که انشاالله برای شما خوبن) دعاشون در حق شما مستجابه.حتما روایات و احادیث و... را می دانید.احترام به پدر و مادر در هر شرایطی واجبه.این وظیفه شماست.و روایت داریم که کسی که حرمت پدر و مادرش را حفظ می کند و به آنه نیکی می کند در همین دنیا نتیجه عملش را می بیند و کسی که پدر و مادرش از او راضی نیستند هم توی همین دنیا نتیجه عملش را می بیند.
    بهشون محبت کنید.رابطتون را باهاشون گرم کنید.خودتون را با خدمت به پدر و مادرتون مشغول کنید.از خوشحالی و رضایتشون خوشحال بشید.این طوری خدا بیشتر بهتون کمک می کنه.
    مطمئن باشد.کسی را ندیدم که دعای خیر از ته دل پدر و مادر پشت سرش باشه و عاقبت به خیر نشده باشه!

    ان شاالله عاقبت به خیر بشین


    - - - Updated - - -

    یک پیشنهاد دیگه:
    می تونید تمام احساساتتان را روی کاغذ بنویسید و پاره کنید.از نظر روانی تاثیر گذاره.
    حتی الان به ذهنم رسید که یه نامه به امام رضا بنویسید و بندازید حرم.
    (نمیدوم چرا تاپیکتون را خوندم حس کردم راه حل مشکلتون امام رضا ست.ایشون را پیش خدا واسطه بگیرید.
    خدا اگر دعای ما را رد کنه؛دعای امام رضا را که رد نمیکنه!!!)

    موفق باشید

  5. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (دوشنبه 06 آبان 92), Pooh (یکشنبه 05 آبان 92), دختر مهربون (یکشنبه 05 آبان 92)

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    آقای جنوب سرخ
    من دوباره اومدم.

    نمیدونم چرا. ولی حس میکنم شما از من خوشتون نمیاد و از پست هام ناراحت میشید.

    اگه پستهام ناراحتتون میکنه معذرت میخوام.

    برادر گرامی، این مشکل دل کندن برای خیلی ها توی تالار وجود داره. من، شما، و صدها کاربر دیگه.

    سخته. ولی شدنیه.

    اولش باید فکر کنید اصلا تموم شده. اصلا انگار اون فرد مرده. یعنی کاملا از بودنش ناامید بشید.
    و بعد هم خودتون رو با چیزهای دیگه سرگرم کنید.
    آقای جنوب سرخ، کلاس هاتونو برید. تمرکزتون رو بذارید روی درستون. خواهش میکنم.

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 15:18]
    تاریخ عضویت
    1392-6-29
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,248
    سطح
    19
    Points: 1,248, Level: 19
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 67 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا افسردم؟
    اگه افسردم چرا افسردم؟
    یکی از فعالیت های روزانه ام بالا پایین کردن نیازمندی های روزنامه هاس... البته کار پیدا کردن خودش معضلیه که تایپیک جداگانه می طلبه
    یکی از دردهای جدیم اینه که پدر و مادر منو تو این اوضاع و احوال می بینن غصه می خورن.... همیشه شرمندشون بودم.
    داستان اون کاغذ و احساسو حتما پیاده می کنم فکر می کنم جواب بده...
    دلم پر می کشه واسه نماز صبح های مسجد گوهرشاد , آقا بطلبه با سر و صورت می رم پا بوس


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    آقای جنوب سرخ
    من دوباره اومدم.

    نمیدونم چرا. ولی حس میکنم شما از من خوشتون نمیاد و از پست هام ناراحت میشید.

    اگه پستهام ناراحتتون میکنه معذرت میخوام.

    برادر گرامی، این مشکل دل کندن برای خیلی ها توی تالار وجود داره. من، شما، و صدها کاربر دیگه.

    سخته. ولی شدنیه.

    اولش باید فکر کنید اصلا تموم شده. اصلا انگار اون فرد مرده. یعنی کاملا از بودنش ناامید بشید.
    و بعد هم خودتون رو با چیزهای دیگه سرگرم کنید.
    آقای جنوب سرخ، کلاس هاتونو برید. تمرکزتون رو بذارید روی درستون. خواهش میکنم.
    این طوری نگید تورو خدا
    من چرا باید از شما خوشم نیاد؟!
    من که جز خوبی از شما چیزی ندیدم...
    این انرژی که صرف اصلاح کردن من گذاشتین اگر تو مسیر دیگه ای بود تا الان یه فرزند صالح تربیت کرده بودین!

    انقدر ذهنم درگیره که هر روز دارم یه گندی می زنم
    دوبار تصادف کردم گوشیمو کلیدمو گم کردم و .... حالا به نظر شما تو کلاس آروم و قرار می گیرم با این ذهن درگیر؟

    همه تایپیک های شمارو کامل خوندم
    شما دیگه هیچ حسی به علی ندارید درسته؟ حالا که هیچ حسی ندارید به زندگی عادی برگشتین؟
    اینکه با مرور زمان فراموشش کردین چه کمکی به شما کرد؟
    زخم هاش خوب شد؟ حتی اگرم خوب شه جاش که می مونه.
    اون دل تنگی هایی که یهویی میاد سراغتونو می شناسم
    منم سال هاست از این دل تنگی ها دارم
    مثل آتیش زیر خاکستر می مونه
    درست وقتی که فکر می کنید خاموش شده گر می گیره و همه وجود آدمو به آتیش می کشه
    منم اگر زنده باشم یه روزی نسبت به این خانوم بی تفاوت می شم قطعا اما اون آدم سابق می شم؟ با این اعتمادهای شکسته چیکار کنم؟
    هنوز تقاص پس دادنم شروع نشده تازه
    ننگ و نکبت کاری که ندانسته کردم تا آخر عمر ولم نمی کنه
    حتی اگر تو خوش بینانه ترین حالت همه چی رو فراموش کنم فردای قیامتو چیکار کنم؟؟؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید jonube-sorkh تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 06 آبان 92)

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام مجدد.
    ممنون که از من بدتون نمیاد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط jonube-sorkh نمایش پست ها
    انقدر ذهنم درگیره که هر روز دارم یه گندی می زنم
    دوبار تصادف کردم گوشیمو کلیدمو گم کردم و .... حالا به نظر شما تو کلاس آروم و قرار می گیرم با این ذهن درگیر؟
    باید خودتون رو مجبور کنید به مسائل و فعالیت های مثبت تمرکز بگیرید. هر چی به این درگیری های ذهنی بیشتر رو بدید بیشتر رشد میکنن. باید باید باید سعی کنید.
    باید خودتون رو مجبور کنید برید سر کلاس. باشه قبول. تمرکز روی درس ندارید. ولی خودتونو مجبور کنید که کلاس ها رو برید. کلاس ها رو حتما برید. به زور هم که شده باید باید این کارو بکنید.
    نمیدونم اهل ورزش هستید یا نه. ولی برادر گرامی، این خواهش منو میپذیرید که برید یه کلاس ورزشی اسم بنویسید و دنبال کنید؟
    من نمیدونم. هر کاری خودتون میدونید. فقط میدونم باید بلند شید. باید. باید. بلند شو. زودتر. از این کرختی خودتونو بکشید بیرون.


    همه تایپیک های شمارو کامل خوندم
    شما دیگه هیچ حسی به علی ندارید درسته؟ حالا که هیچ حسی ندارید به زندگی عادی برگشتین؟
    هنوز نه کاملا. ولی بهتر از قبل هستم. خیلی بهتر.
    اینکه با مرور زمان فراموشش کردین چه کمکی به شما کرد؟
    زخم هاش خوب شد؟ حتی اگرم خوب شه جاش که می مونه.
    اون دل تنگی هایی که یهویی میاد سراغتونو می شناسم
    منم سال هاست از این دل تنگی ها دارم
    مثل آتیش زیر خاکستر می مونه
    درست وقتی که فکر می کنید خاموش شده گر می گیره و همه وجود آدمو به آتیش می کشه
    منم اگر زنده باشم یه روزی نسبت به این خانوم بی تفاوت می شم قطعا اما اون آدم سابق می شم؟ با این اعتمادهای شکسته چیکار کنم؟
    باشه. فرض کنیم 50 درصد مردم جهان به هم خیانت میکنن. ولی یه 50 درصد دیگه هم هستن که خیانت نمیکنن. اعتماد به همه کس که نباید بشکنه. فقط باید آدم چشمش رو باز کنه. همین.
    سخت نگیر برادر خوب.

    هنوز تقاص پس دادنم شروع نشده تازه
    اینجوری که شما دارید پیش میرید، خدا هم هی بگه بابا بنده ی من من تو رو بخشیده ام هی شما اصرار داری تقاص بشی.
    ننگ و نکبت کاری که ندانسته کردم تا آخر عمر ولم نمی کنه
    باز هم خوبه که دانسته نکردید. اینکه ندانسته کردید خیلی باید بهتون کمک کنه که خودتونو ببخشید.
    حتی اگر تو خوش بینانه ترین حالت همه چی رو فراموش کنم فردای قیامتو چیکار کنم؟؟؟

    این نمیدونم از احادیث ائمه است یا یک حدیث قدسی است. نقل به مضمون میکنم.
    وقتی بنده ای واقعا توبه کنه، خداوند چنان گناه او رو میبخشه که حتی فرشته ها هم یادشون میره او زمانی آن گناه رو کرده. فقط خودش میدونه و خدا.


    و یکی از صفات خدا، که صفت واقعا عجیب و تکان دهنده ایه، ستار العیوب بودنشه. خدا بدی های ما رو میپوشونه. آبروی ما رو نمیریزه. و اگه توبه کنیم توی اون دنیا هم نمیریزه.

    و وقتی توبه کنیم خدا بدی های ما رو تبدیل به خوبی میکنه.

    و خدا توبه کننده ها رو دوست داره.

    در مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین رو بخونید.به معانیش دقت کنید.

    تا حالا شنیدید توبه ی نصوح رو؟ جریانش رو میدونید؟
    اگه نمیدونید بگید تا براتون تعریف کنم.


    - - - Updated - - -

    سلام مجدد.
    ممنون که از من بدتون نمیاد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط jonube-sorkh نمایش پست ها
    انقدر ذهنم درگیره که هر روز دارم یه گندی می زنم
    دوبار تصادف کردم گوشیمو کلیدمو گم کردم و .... حالا به نظر شما تو کلاس آروم و قرار می گیرم با این ذهن درگیر؟
    باید خودتون رو مجبور کنید به مسائل و فعالیت های مثبت تمرکز بگیرید. هر چی به این درگیری های ذهنی بیشتر رو بدید بیشتر رشد میکنن. باید باید باید سعی کنید.
    باید خودتون رو مجبور کنید برید سر کلاس. باشه قبول. تمرکز روی درس ندارید. ولی خودتونو مجبور کنید که کلاس ها رو برید. کلاس ها رو حتما برید. به زور هم که شده باید باید این کارو بکنید.
    نمیدونم اهل ورزش هستید یا نه. ولی برادر گرامی، این خواهش منو میپذیرید که برید یه کلاس ورزشی اسم بنویسید و دنبال کنید؟
    من نمیدونم. هر کاری خودتون میدونید. فقط میدونم باید بلند شید. باید. باید. بلند شو. زودتر. از این کرختی خودتونو بکشید بیرون.


    همه تایپیک های شمارو کامل خوندم
    شما دیگه هیچ حسی به علی ندارید درسته؟ حالا که هیچ حسی ندارید به زندگی عادی برگشتین؟
    هنوز نه کاملا. ولی بهتر از قبل هستم. خیلی بهتر.
    اینکه با مرور زمان فراموشش کردین چه کمکی به شما کرد؟
    زخم هاش خوب شد؟ حتی اگرم خوب شه جاش که می مونه.
    اون دل تنگی هایی که یهویی میاد سراغتونو می شناسم
    منم سال هاست از این دل تنگی ها دارم
    مثل آتیش زیر خاکستر می مونه
    درست وقتی که فکر می کنید خاموش شده گر می گیره و همه وجود آدمو به آتیش می کشه
    منم اگر زنده باشم یه روزی نسبت به این خانوم بی تفاوت می شم قطعا اما اون آدم سابق می شم؟ با این اعتمادهای شکسته چیکار کنم؟
    باشه. فرض کنیم 50 درصد مردم جهان به هم خیانت میکنن. ولی یه 50 درصد دیگه هم هستن که خیانت نمیکنن. اعتماد به همه کس که نباید بشکنه. فقط باید آدم چشمش رو باز کنه. همین.
    سخت نگیر برادر خوب.

    هنوز تقاص پس دادنم شروع نشده تازه
    اینجوری که شما دارید پیش میرید، خدا هم هی بگه بابا بنده ی من من تو رو بخشیده ام هی شما اصرار داری تقاص بشی.
    ننگ و نکبت کاری که ندانسته کردم تا آخر عمر ولم نمی کنه
    باز هم خوبه که دانسته نکردید. اینکه ندانسته کردید خیلی باید بهتون کمک کنه که خودتونو ببخشید.
    حتی اگر تو خوش بینانه ترین حالت همه چی رو فراموش کنم فردای قیامتو چیکار کنم؟؟؟

    این نمیدونم از احادیث ائمه است یا یک حدیث قدسی است. نقل به مضمون میکنم.
    وقتی بنده ای واقعا توبه کنه، خداوند چنان گناه او رو میبخشه که حتی فرشته ها هم یادشون میره او زمانی آن گناه رو کرده. فقط خودش میدونه و خدا.


    و یکی از صفات خدا، که صفت واقعا عجیب و تکان دهنده ایه، ستار العیوب بودنشه. خدا بدی های ما رو میپوشونه. آبروی ما رو نمیریزه. و اگه توبه کنیم توی اون دنیا هم نمیریزه.

    و وقتی توبه کنیم خدا بدی های ما رو تبدیل به خوبی میکنه.

    و خدا توبه کننده ها رو دوست داره.

    در مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین رو بخونید.به معانیش دقت کنید.

    تا حالا شنیدید توبه ی نصوح رو؟ جریانش رو میدونید؟
    اگه نمیدونید بگید تا براتون تعریف کنم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    دختر مهربون (دوشنبه 06 آبان 92)

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام مجدد.


    - - - Updated - - -

    سلام مجدد.
    ممنون که از من بدتون نمیاد.


    این نمیدونم از احادیث ائمه است یا یک حدیث قدسی است. نقل به مضمون میکنم.
    وقتی بنده ای واقعا توبه کنه، خداوند چنان گناه او رو میبخشه که حتی فرشته ها هم یادشون میره او زمانی آن گناه رو کرده. فقط خودش میدونه و خدا.


    و یکی از صفات خدا، که صفت واقعا عجیب و تکان دهنده ایه، ستار العیوب بودنشه. خدا بدی های ما رو میپوشونه. آبروی ما رو نمیریزه. و اگه توبه کنیم توی اون دنیا هم نمیریزه.

    و وقتی توبه کنیم خدا بدی های ما رو تبدیل به خوبی میکنه.

    و خدا توبه کننده ها رو دوست داره.

    در مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین رو بخونید.به معانیش دقت کنید.

    تا حالا شنیدید توبه ی نصوح رو؟ جریانش رو میدونید؟
    اگه نمیدونید بگید تا براتون تعریف کنم.
    سلام poohجان اتفاقا من این داستان را امروز تو ایمیلم خوندم.همین الان می خواستم برای آقای جنوب سرخ بذارم که دیدم شما خودتون می خواهید تعریف کنید.گفتم شاید تعریف شما بهتر باشه.برای همین نذاشتم.

    واقعا داستان قشنگیه... وقتی خوندم مو به تنم سیخ شد!
    با خوندن این داستان هیچ شکی برای آدم نمی مونه که اگر کسی خالصانه توبه کنه؛خدا نه تنها اونو می بخشه بلکه صاحب چه چیزهایی هم نمی کنه.

    خدا توبه نصوح را قسمت همه ما هم بکنه!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام مجدد.


    - - - Updated - - -

    سلام مجدد.
    ممنون که از من بدتون نمیاد.


    این نمیدونم از احادیث ائمه است یا یک حدیث قدسی است. نقل به مضمون میکنم.
    وقتی بنده ای واقعا توبه کنه، خداوند چنان گناه او رو میبخشه که حتی فرشته ها هم یادشون میره او زمانی آن گناه رو کرده. فقط خودش میدونه و خدا.


    و یکی از صفات خدا، که صفت واقعا عجیب و تکان دهنده ایه، ستار العیوب بودنشه. خدا بدی های ما رو میپوشونه. آبروی ما رو نمیریزه. و اگه توبه کنیم توی اون دنیا هم نمیریزه.

    و وقتی توبه کنیم خدا بدی های ما رو تبدیل به خوبی میکنه.

    و خدا توبه کننده ها رو دوست داره.

    در مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین رو بخونید.به معانیش دقت کنید.

    تا حالا شنیدید توبه ی نصوح رو؟ جریانش رو میدونید؟
    اگه نمیدونید بگید تا براتون تعریف کنم.
    سلام poohجان اتفاقا من این داستان را امروز تو ایمیلم خوندم.همین الان می خواستم برای آقای جنوب سرخ بذارم که دیدم شما خودتون می خواهید تعریف کنید.گفتم شاید تعریف شما بهتر باشه.برای همین نذاشتم.

    واقعا داستان قشنگیه... وقتی خوندم مو به تنم سیخ شد!
    با خوندن این داستان هیچ شکی برای آدم نمی مونه که اگر کسی خالصانه توبه کنه؛خدا نه تنها اونو می بخشه بلکه صاحب چه چیزهایی هم نمی کنه.

    خدا توبه نصوح را قسمت همه ما هم بکنه!

  12. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 06 آبان 92)

  13. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    مصباح عزیزم
    ممنون میشم شما خودتون زحمتش رو بکشید.
    چون تازه داستان رو خونده اید و جزئیاتش هم بیشتر در ذهنتون هست. و هم قلم شیوایی دارید.
    امیدوارم آقای جنوب سرخ هم این داستان واقعی رو دوست داشته باشند.

    ضمنا آقای جنوب سرخ، در قران هم اشاره به توبه ی نصوح شده. یعنی توبه ای بی بازگشت. بالاخره نصوح اونقدر مقامش رفت بالا، اون هم با توبه، که نامش در کتاب خدا آورده بشه.
    ببینید توبه کنندگان چه جایگاه والایی دارند.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (دوشنبه 06 آبان 92)

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقای جنوب سرخ من این مطلب را امروز از ایمیلم خوندم.واقعا تامل برانگیزه.
    وقتی آدم میبینه که همچین خدای مهربونی داره؛جای هیچ غصه ای براش نمی مونه.فقط کافیه بهش اعتماد کامل داشته باشیم و به دستوراتش گوش کنیم.

    نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد

    آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟ مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود. کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد. نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت. او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند. رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسی د به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان. نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند... ***********
    يا ايّها الَّذينَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً؛
    اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد توبه حقيقى و خالص كنيد
    .
    قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَة الله إنّ الله يَغفرُ الذُّنوبَ جَميعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحيم؛
    بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‌ايد، از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‌آمرزد و او بسيار بخشنده و مهربان است.

    ان شاالله هممون عاقبت بخیر بشیم!

    خیلی مهم نیست که اول کار چه طور بودیم؛مهم تر اینه که آخر کار خوب تموم بشه! یعنی همون دعای عاقبت بخیری.

    - - - Updated - - -


    آقای جنوب سرخ ببخشید که توی تاپیکتان پرحرفی می کنم.اما مطلبی دیدم که برای من تاثیرگذار بود گفتم به شما هم بگم:

    15 توصیه میرزا اسماعیل دولابی برای زندگی مومنانه


    1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

    2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

    3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

    4**. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

    *5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.


    6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

    7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

    8*. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

    *9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

    *10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

    11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

    *12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.


    13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

    14. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."

    15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

  16. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 06 آبان 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.