به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: گناه ....

  1. #1
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    14
    سطح
    1
    Points: 14, Level: 1
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    گناه ....

    سلام به همه

    من با خانوادم خیلی مشگلات داشتم ... بیشتر اختلافاتمون به دلایل مالی بود ... پدرمو بخاطر بی پولی سرزنش میکردم خیلی حرفای بدی بهش زدم ... خدا ازم نگذره .... بدترین و زشت ترین و رکیک ترین و بیشرمانه ترین حرفها ... با مادرم خیلی مشگل داشتم... خیلی .. خیلی ... حتی به برخورد فیزیکی هم رسید ... از اخلاق گندش متنفر بودم (هنوز هم هستم) اما بدبخت دست خودش نیست ... زن دلسوز و فداکاری هست اما اخلاقهای مزخرفی هم داره که واقعا گاهی اوقات غیر قابل تحمل میشه ... اما شرایط عوض شد و وضع مالی بابام خوب شد تا حدودی ... بهم پول مول زیاد میده ... بعضی وقتا بهش میگم لازم ندارم اما قبول نمیکنه ... دلم نمیخواد یک ریال ازش بگیرم چون عرق شرم همیشه دارم جلوش ... دیگه خیلی داره شرمنده ام میکنه ... منم که گذشته ی ننگینی داشتم ... چقدر احساس گناه میکنم ... ! میگن زمستون تموم میشه و روسیاهیش برای ذغال ... قضیه ماست ... دوستان خیلی حال داغونی دارم ... احساس گناه میکنم ... احساس میکنم کثیف ترین و شقی ترین موجود در دنیا ام که این کارها رو با پدرو مادرم کردم ... و اونها باز هم هوامو دارند ...
    من یک چیزی میگم شما یک چیزی میشنوید ... خیلی بهشون بد کردم ... خیلی ... آبرو هم براشون نذاشتم
    آخه چجوری دلم اومد این کارا رو بکنم من لعنتی ؟ از خودم متنفررم ....

    کاش وضع مالی منم حالا خوب میبود و یک کارهایی میتونستم براشون بکنم تا بلکه بتونم شادشون کنم ....

    - - - Updated - - -

    چه زخم زبونا که نزدم بهشون ... اون ننه ی بدبختو بگو چقدر اذیت کردم ... پیر شد از دستم ... لعنت به من ... لعنت بفرستید بهم ... به بدی دیوم ... آلوده ام همرنگ با مرداب ....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام دوست عزیز خیلی خوبه پشیمونی اول از همه برو و خالصانه از پدر و مادرت عذر بخواه و بگو حلالت کنن،هر آبرویی ازشون بردی سعی کن به شکل دیگه ای جبرانش کنی،شک نکن خدا راحت میبخشه و بهت آرامش میده مشروط بر اینکه دل پدر و مادرت رو بدست بیاری،همه چیز پول نیست که میگی کاش پول داشتم براشون کاری میکردم بهترین کار براشون اینه که حرمتشون رو حفظ کنی و فرزند صالحشون باشی،باور کن اگه این کارو کنی دعای خیرشون بهترین راه هارو برات باز میکنه...
    دوست عزیز پدر و مادر در هر شرایطی بچه شون رو میبخشن ولی حتما اقدام کن برای عذرخواهی و در ضمن خودت رو ببخش

  3. 5 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    rainbow69 (یکشنبه 05 آبان 92), فرشته مهربان (یکشنبه 05 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), دختر مهربون (یکشنبه 05 آبان 92), دریا72 (دوشنبه 06 آبان 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 شهریور 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    4,674
    سطح
    43
    Points: 4,674, Level: 43
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    92

    تشکرشده 36 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    به نظر من همین فردا صبح برو پیش پدرت و دستش رو ببوس و بگو شرمنده کارایی هستی که قبلا انجام دادی و بعدش هم برو مادرت رو ببوس و بهش بگو شرمنده ای.

    بعدش انقدر وجدانت آروم میشه که از زندگی لدت میبری و اونها هم خیلی خوشحال تر میشن.

    من بچه بودم پدرم فوت کرده.الان حاضرم تمام زندگیم رو بدم یه لحظه ببینمش.

    به نظر من آدم باید از زندگیش لذت ببره.همین که شاد باشید یعنی لذت. با پول فقط میشه موقتا شاد بود اما ادم وقتی همیشه خوشحال باشه و راحت گذشت کنه و دنیا پیشش پشیزی ارزش نداشته باشه دیگه نه زخم زبون نه بی پولی نه هیچ دردی نداره.
    بین 7 میلیارد آدم مگه به غیر از پدر و مادر , خواهر و برادر و همسر و خانوادش آدم کیو داره؟
    میشه جور دیگه ای شادشون کنید.مثلا بهشون بگید بریم یه زیارت سه نفری. شما پیشنهاد دهنده باشید.
    خداوند بسیار بخشنده است.مطمئن باشید وجدانتون آروم میشه و باقی عمر رو لذت می برین.

  5. 2 کاربر از پست مفید rainbow69 تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (یکشنبه 05 آبان 92), دریا72 (دوشنبه 06 آبان 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 اسفند 95 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    3,335
    سطح
    35
    Points: 3,335, Level: 35
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 162 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همین که گفتی شرمنده ای خدا بخشیده مطمئن باش اگه خیلی عذر خواهی برات سخته براشون کارهای خوب انجام بده کارهایی که خوشحالشون می کنه همیشه نباید با پول دیگران رو خوشحال کرد راههای زیادی داره گذشت زمان باعث می شه تلخی ها فراموش بشه پدر و مادر زود بچه ها رو می بخشن. من آدمهای زیادی رو می شناسم . نمونه اش پدر خودم بگذارید یه خاطره براتون بگم پدر من از بچگی مادرش رو از دست می ده یعنی از سن دو سالگی . زیر دست نامادری بزرگ می شه زن خوب بوده ولی به هر حال نامادری مادر خود آدم نمی شه اونم نامادری که از خودش شش تا بچه دیگه داره بابام تو زمان کودکیش همه اش خونه عمه هاش و خاله های واقعی اش بوده و سر سفره اونا نون خورده و بزرگ شده تا اینکه پسر جوونی می شه به هر حال مثل همه جوونها از دست کارهای نامادریش دلش می گیره و یه روز عصبی می شه با هم دعواشون می شه البته اون زمان دیگه پدر من خودش ازدواج کرده بوده یه بحث شدید و برخورد فیزیکی که زن عموی کوچک یعنی همسر برادر ناتنی پدرم شاهد ماجر بوده. سالها از اون زمان می گذره خدا رحمتش کنه مادربزرگم رو همین مادر ناتنی چندین سال پیش مشرف می شه کربلا زمانی که از کربلا اومده بود پدرم تمام تلاشش رو کرد که یه مراسم خوب براش بگیره وقتی هم که از راه رسید اولین کسی که رفت خوش اومد گفت با گرمی نامادریش رو به آغوش کشید پدرم بود یادمه زنعموی ما که خیلی هم حرفهای سخت می زد برگشت تو جمع گفت یادته فلان روز با همین نامادری چیکار کردی یهو مادربزرگ ما ( مادر ناتنی پدرم ) بلند گفت من از همه بدیها به خاطر همین لحظه گذشتم و از پسرم هم می خوام که از من بگذره... باورتون نمی شه همه به گریه افتادند.
    می بینی گذشت همه چیز رو حل می کنه...

  7. 4 کاربر از پست مفید امیدوار92 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 05 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), دختر مهربون (یکشنبه 05 آبان 92), دریا72 (دوشنبه 06 آبان 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 07:23]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    2,647
    سطح
    31
    Points: 2,647, Level: 31
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    74

    تشکرشده 74 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز سلام!!!چطور دلت اومد پدر ومادرتو اذیت کنی؟!!حال که متوجه اشتباهت شده ای از کارهایی که اونارا دلخوش میکنه براشون انجام بده به بابات برس
    ازشون عذرخواهی کن که اون زمون عقلم ناپخته بود نه تنها باشمااینجوری بودم بگو باهمه اینطوری بوده ای تااینکه متوجه بشن شرایط سنی ت موجب این کارا شده تاازدلشون دربیاری!!!!!!!
    من درین سایت همدردی خودمو باا پرددردان اینجا مقایسه کردم اخه چرا تو سرنوشت من برعکس اتفاقات این مشکل داران جامعه رخ داده؟؟!این اقا میگه بابامو اذیت کردم احساس گناه میکنم واز محبت باباش رضایت داره؟1من هم رضایت خودمو ازبابام میگم بدلایل زیر.
    1-از کودکی انقد کتکم میزد بخاطر چی شکسته شدن نوک مداد سیاه!!همه همکلاسانم اونزمان 2 تومان پول مدرسه میاوردند من اصلا 2 تومانی را لمس نکرده بودم!
    2در پنجم ابتدایی شاگرد نمونه استان بودم مانع رفتنم به مدرسه شد که پسر فلانی به چوبانی بمبلغ 10هزار تومان رفته تو باید بری برام پول بیاری منو بااشک وگریه فرستاد من ازسگ میترسیدم ازبیابون وصحرا میترسیدم فرار کردم اومدم.گذاشت روی فرش تابراش فرش ببافم اونهم باهزاران کتک ساعاتانه!!!
    3-سال بعد باصرار معلمان محل رفتم مدرسه دریک روستای همجوارمون .هفته ای 20 تومان پول لواش برای هفت روز که روزانه 3تا از یک تومان میشد 21 تومان میگفت عصر پنج شنبه شام تو خونه میایی 1 تومان بخاطر اون کسر میداد.شب درتاریکی درمنزل میموندم معلم ها متوجه شدند برام چراغ خریدند هفته بعد اومد باز چراغو برد وباز تاریک میموندم شب ها بمدت 3 سال!!
    4-وخیلی مصیبت های دیگر اخر درسو خودم خوندم تموم کردیم رفتم کارگری روزی 400 تومان 2 سال بود از خونه رفته بودم سر عید همه بخونه امدندومن ترسیدم بمونم من هم امدم خونه همون روز تمام پولهامو گرفت یادمه 18000تومان غروبش تو خونه راهم نداد ورفتم ازهمسایه مون 500 تومان گرفتم بر گشتم همون دم عید باز به تهران!!
    5- دوسال سربازی رفتم بخاطر اینکه در جزیره خارک بودم کرایه زمینی ودریتایی زیاد بود 2 سال مرخصی نیومدم وموقع ترخیص کادرها تعجب میکردند حتی یادمه اخر روزهای ترخیص بود چون خودم ارشد منشی گردان بودم تودفتر با فرمانده نشسته بودیم تلفن زنگ خورد فرمانده برداشت گفت فلانی ترا مخواد میگه باباشم!!مگه بابات زنده هست؟گوشی گرفتم بعداز صحبت کوتاه گفت مخوام بیام برا جزیره/؟چی جمع کرده ای برام بیم بیارمش فرمانده ناراحت شد وگفت مرتکه اینجا اب خنکو بپول میفروشن .تو سرباز چی هست بت بدهد وقطع کردم!!
    6-خدمت تموم شد اومد شهرمون بااینکه زمین زیادداشت یک دانه کوچکشو بمن داد که خونه بسازم خونه را نیمه کاره کرده بودم اومد دعوا کرد که پنجره رااازاین جاوومتراژش را اینقد بزرگ میساختی ومصالح را درروز بحران فقرم رها کردم وبش دادم ورفتم ازیکی دیگه زمین خریدم به احداث خونه!!
    7-خونه را ساختم یکی شون نیامد به کارگرام خسته نباشین بگن وبعد عروسی کردم واونهم منجر به طلاق ومهریه دادم واما در بدو شروع عروسی دومم ازش تقاضای حضور درمجلس عروسی کردم که فقط حضورت برام مهمه ویک میلیون هم میدم خرج کن گفت برای حضورم 20 میلیون ازت پول میگیرم اونهم باخوناده زنم درمیان گذاشتم گفتندلزومی ندارد بیاد.
    8-زن دومممو که طلاق دادم خسته ازراه رسیده بودم که دیدم بار ماشین خالیه خیال کردم شاید بخاطر بارش باران بارشو خالی کردن ولی بعد متوجه شدم همه بارمو بین خودشون تقسیم وندادند ودفتر حساب مو نمیدادن باوساطت 500 هزار گرفتن ودادندوخیلی های دیگر تااینکه خدا گواه هست تموم خرج خونه شون هم من میدادم
    9-چندین بار تصادف دراستانه مرگ بودم یکی یک زنگ نزد اماموقعیکه سرشون درد کنه نقش 115 دارم وبه روشون نمیکشم ...
    10 -پنج سال پیش بش پیشنهادددادم که بارفیقات البته بصورت کم شاید ماهی یکبار تریاک زهرمارو میکشند گفتم اینو ترک کن برات یه دونه شاسی بلند بگیرم حرفمون شد ودیگه دوربرش نمیرم .
    دوست عزیز!!به پدری که اینقد به من وحتی به برادرهام همینقد ظلم کرده وبی تفاوتیش باعث شده به دوتا طلاق منجر بشم هنوز خدا گواه هست جلوش جورابمو در نیاورده ام وحالا چه برسه بش بی احترامی کنم اگه تو بجای من بودی میکشتیشون!!!
    عزیزم پدر ومادر هرچقد بد باشن باید بشون احترام بگذاری .تو خوبی کن دردجله انداز .که ایزد ........................
    من دربرابر این ظلمها که چندین بار مخواستم خودکشی کنم دربچه گیم.بخاطر صبرم خدا بخاطر تحمل اون روزهای سرسخت بی پولی که همه کلوچه میگرفتن ومن دهانم اب میفتاد الان ازهمه همسن وهمسالانم ثروتمندترم .والان ماشینی که من سوار میشم اب تو دهان همسنوو همسالانم میفته میبینی کاررروزگارو!!
    باید بخاطر پول حرمت را نشکنی !!از بابات حلالیت بگیر1!!اخه مادر که خیلی لطیفه !!مگه میشه بش یه چپ نگاهی کرد!!خدایا دل مارا ودل اینو ببیین!!ازقدیما گفتند انی که زجر پدر ومادر دهد نون نیابد ونون نخورد عامل فقرت هم همون بی احترامیست .هیج چییزی بدون حکمت نیست.راضیشون کن برو نماز بخون شب ها با خدا صحبت کن ازش معذرتخواهی کن اگه یه خورده پیش بری صدای وجدانتو خواهی شنید که حرف خدارا بت میرسانه!!وارامش پیدا میکنی..
    من خودم ماتم برده که همه وقایع رخ داده در سرنوشت اعضای همدردی برعکس وقایع سرنوشت من هست!!چه در ازدواج چه در سایر مسائل!!
    همونقدر که زجرشون داده ای عیال تو انقد برات زجر خواهددداد.من الن یه دونه پسر دارم چون خودم بی پولی را کشیده ام از همه چی ساپورتش میکنم وهمیشه هم برا اخلاقش نظارت دارم میبینم ازمن هم که بربابای سنگدل مهربان بودم برام مهربانه!!چون تو کارومعامله هام شاهد ماجراست روزی سه بار حداقل میاد میبوسه منو میگه پدرم تو چقد صادق وپاکی وچقدرسم انصافو رعایت میکنی ومهر عاشقانه مابین پسر م وخودم همیشه برقراره...واین تحمل روزهای سخت هست که الان ازش بهره میبرم.


    - - - Updated - - -


    ویرایش توسط bkaf38 : یکشنبه 05 آبان 92 در ساعت 09:37

  9. 2 کاربر از پست مفید bkaf38 تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), دریا72 (دوشنبه 06 آبان 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.