سلام به همه
من با خانوادم خیلی مشگلات داشتم ... بیشتر اختلافاتمون به دلایل مالی بود ... پدرمو بخاطر بی پولی سرزنش میکردم خیلی حرفای بدی بهش زدم ... خدا ازم نگذره .... بدترین و زشت ترین و رکیک ترین و بیشرمانه ترین حرفها ... با مادرم خیلی مشگل داشتم... خیلی .. خیلی ... حتی به برخورد فیزیکی هم رسید ... از اخلاق گندش متنفر بودم (هنوز هم هستم) اما بدبخت دست خودش نیست ... زن دلسوز و فداکاری هست اما اخلاقهای مزخرفی هم داره که واقعا گاهی اوقات غیر قابل تحمل میشه ... اما شرایط عوض شد و وضع مالی بابام خوب شد تا حدودی ... بهم پول مول زیاد میده ... بعضی وقتا بهش میگم لازم ندارم اما قبول نمیکنه ... دلم نمیخواد یک ریال ازش بگیرم چون عرق شرم همیشه دارم جلوش ... دیگه خیلی داره شرمنده ام میکنه ... منم که گذشته ی ننگینی داشتم ... چقدر احساس گناه میکنم ... ! میگن زمستون تموم میشه و روسیاهیش برای ذغال ... قضیه ماست ... دوستان خیلی حال داغونی دارم ... احساس گناه میکنم ... احساس میکنم کثیف ترین و شقی ترین موجود در دنیا ام که این کارها رو با پدرو مادرم کردم ... و اونها باز هم هوامو دارند ...
من یک چیزی میگم شما یک چیزی میشنوید ... خیلی بهشون بد کردم ... خیلی ... آبرو هم براشون نذاشتم
آخه چجوری دلم اومد این کارا رو بکنم من لعنتی ؟ از خودم متنفررم ....
کاش وضع مالی منم حالا خوب میبود و یک کارهایی میتونستم براشون بکنم تا بلکه بتونم شادشون کنم ....
- - - Updated - - -
چه زخم زبونا که نزدم بهشون ... اون ننه ی بدبختو بگو چقدر اذیت کردم ... پیر شد از دستم ... لعنت به من ... لعنت بفرستید بهم ... به بدی دیوم ... آلوده ام همرنگ با مرداب ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)