به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 چگونه به خواهرم کمک کنم؟

    سلام خدمت همه عزیزان و دوستان گرامی‌،راستش من یه مشکلی‌ تو خانوادمون پیش اومده و من ازش مطلع شدم ولی‌ هرچی‌ فکر می‌کنم نمی‌تونم یه تصمیم عاقلانه بگیرم واسه حلش،البته موضوع مربوط به خواهرمه نه خودم،
    بگذارید از اول واستون تعریف کنم،ما سه خواهر در خانواده هستیم و در یکی‌ از شهرأ شمالی هستیم،پدرم و مادرم تحصیل‌کرده(دکترا)و دارای موقعیت اجتماعی و مالی بسیار خوبی‌ هستند،خواهر بزرگترم ۸ساله پیش وقتی‌ ۲۲ سالش بود در شهریکه دانشجو بود (کرمانشاه) با یه آقائی آشنا می‌شه که از خودش ۸،۹ سالی‌ بزرگتر بود و به خانواده معرفی‌ می‌کنه که می‌خوام با هاش ازدواج کنم که این آقا تحصیلاتش لیسانس وضع مالی نسبتا خوب و اهل همون کرمانشاه بود،من از روز اولیکه این آقا رو دیدم میدونستم که اینا به هم جور در نمیان،یجورایی خواهرم خیلی‌ امروزیتر بود،در ضمن اینکه اختلاف فرهنگی شدیدی بین دو خانواده بود،اونا خانواده سوپر مذهبی‌ بودن و ما خانواده نه آنچنان مذهبی‌،و داستان از همونجا شروع شد،خواهرم اشتباهه بزرگی‌ کرده بود ولی‌ خوب اون زمان با سن کمش عاشق شده بود‌و‌ متوجه موضوع نبود که چقد اختلاف هست بینشون،این آقا از همون اول یجوری بود انگار که مجبورش کرده بودن که بیاد خواهرمو بگیرن در صورتی که خواهرم از اون آقا سر بود ولی‌ انقد ادعاش زیاد بود که فک میکرد چه شاهزادی هست،کلا خانوادگی در عین اینکه هیچ پخی نبودن حتا یکنفر که سرش به تنش بیارزه تو خونوادشون نبود(مثلا اینکه داداشش معتاد بود و ما اصلا چنین چیزایی تاو خانوادمون نداشتیم)ادعاشون سر به فلک می‌کشید،حالا بماند این‌چیزا کلا از لحظه‌ا‌ی که دستان خواستگاری و اینا شروع شد اختلافات هم شروع شد و روزبروز بدتر شد،خواهرم هم چون انتخاب خودش بود تا همین چندوقت پیش که داستان واسهٔ من برملا شد لام تا کام هیچی‌ به هیچکس راجع‌به هیچی‌ نگفته و همیشه تا جائیکه میتونست وانمود به این کرده که باهم خیلی‌ خوبن و شوهرش آدم خیلی‌ خوبیه از همه لحاظ ولی‌ من همیشه می‌تونستم حس کنم و تاحدودی ببینم که پشت این ظاهر چینی‌ِ خواهرم این آدم اصلا دلچسب نیست،خواهرم در حال حاضر یه دختر ۴ ساله داره این آقا هیچ دلخوشی واسه خواهرم بوجود نیاورد،در حالیکه خواهرم از اول پر از امیدو ذوق و شوق بود،نه خونه آنچنانی‌ نه ماشین آنچنانی‌ نه آزدی عملی‌ نه چیزی که یه زن خونه بخواد دلش بهش خوش باشه،واسه انتخاب حتا ریزترین چیزها اون که تصمیم میگیره و هیچ اهمیتی به خواهرم نمیده(که این فرهنگ اصلا توی خانواده ما رایج نیس،نه اجازه کار کردن بیرون نه رانندگی‌ نه هیچی‌،و خواهرم این مدت مثل زندنیهأی بود که توی زندونش بود و هرچند وقت یبار میومد شهر خودش و دلش باز میشد)و اینکه هیچ اهمیتی واسه ذوق و شوق خواهرم قائل نبود مثلا اینکه هیچوخ ابراز علاقه نمی‌کنه ،۱۰۰ بار خواهرم به مناسبت مختلف واسش با کلی‌ ذوق با پولی‌ که دستش بوده بهترین کادوی که تونست رو تهیه کرده ولی‌ اون فقط زده تو ذوقش که نمیدونم این رنگ دوس ندارم یا اینکه این مدلی‌ من نمیپوشم وغیر..بماند بخوام بگم زیاده منظورم در کّل اینکه خواهرم خیلی‌ سعی‌ کرده که این زندگیو جون ببخشه ولی‌ اون آدم شعورشو نداشته شایدم بخاطر اختلاف فرهنگ شاید واسه اینه که تو فرهنگشون زن فقط یعنی‌ یه کلفتی که رابطه جنسی‌ هم داری باهاش!!!تا ۲ساله پیش که من متوجه شدم که خواهرم دیگه یجورائی خسته شده از اینکه سعی‌ کنه بخواد با اون رابطشو بهتر کنه و سعی‌ می‌کنه که خودشو با عوامل بیرونی سرگرم کنه اول شروع کرد به کار ترجمه انگلیسی‌ در منزل و همش سرگرم اون بود بعد کامپیوتر خریدو اینترنت گرفت،من در حال حاضر خارج از کشور زندگی‌ می‌کنم(واسه تحصیل) و خواهر کوچیکترم که در جریان کارش قرار گرفته بود بهم خبر داد که به نظرم میرسه که خواهر بزرگمون با یه پسری از طریقه اینترنت در ارتباط هست بعداز یمدت که رفتم ایران متوجه شدم که شکش درسته ولی‌ از ترس اینکه من دعواش کنم نمیخواد که من متوجه موضوع بشم من هم نتونستم باهاش اون موقع صحبت کنم چون باید زود برمی‌گشتم،و این موضوع بمدت ۵،۶ ماه اخیر ادامه پیدا کرد تا اینکه خواهر کوچیکترم (۱۵ ساله) اواخر تابستون موضوعی رو بمن گفت که تا به امروز داره دیوونم می‌کنه،گفت تابستون یه سری رفته بوده کرمانشاه خونه‌ی خواهر بزرگترم و شب اول توی حال می‌خوابه یهو ساعت ۴ِ صبح میبینه یکی‌ داره صداش می‌کنه وحشتزده از خواب پا می‌شه میبینه شوهر خواهرمه که قصد نزدیک شدن بهش و تجاوز بهش رو داره(الان که دارم اینو مینویسم دست پام داره می‌لرزه)و خواهر کوچیکترم از وحشت لبش بهم دوخته شده بود و حتا نمیتونست جیغ بزنه بعد اون شروع می‌کنه که من خیلی‌ دوست دارمو این حرفا و خواهرم هم از دستش فرار می‌کنه توی اتاق بچه و دررو به روش می‌بنده بد ازون یک بار دیگه هم این اتفاق براش میافته(این‌دفعه در شهر ما وقتی‌ خواهرم و شوهرش و بچش اومده بودن شهر ما)و خواهر کوچیکترم که حیوونکی حتا دست یک پسر بهش نخرده بود وحشتزده این موضوع رو فقط واسهٔ من تعریف می‌کنه)بد من هم هرچی‌ فک کردم که به پدرمادرم بگم دیدم اگه بگم جفتشون در جا سکته می‌کنن اینه که به خواهر بزرگترم زنگ زدم و ازش خواستم که کل داستانو واسم بگه که چه بلائی سر زندگی‌ش اومده که شوهرش چنین کاری کرده،اونم گفت که شوهرش از روز اول دست بزن شدید داشته و بسیار بددهن هست(در حدیکه ۳بر تاحالا پرده گوش خواهرمو پاره کرده و خواهرم خودش درمان کرده بود)و اینکه ۲ساله همش قصد طلاق دارن حتا تا لبه مرزشم رفتن ولی‌ به خاطره بچه دلش نیومده طلاق بگیره،و اینکه گفت دیگه من زندگی‌ خودمو دارم واسه خودم،یه سر سوزن هم واسم مهم نیست اون،و گفت که حالا که این جریان پیش اومده دیگه طلاق میگیرم و من گفتم همه جوره ساپورتت می‌کنم اگه بخوای طلاق بگیریو..ولی‌ گفت که چون همسرش ۱۵۰ میلیون از بابام پول قرض کرده و قراره تا آخر مهر پس بده بذار این پولو پس بده تا دیگه این پول قاطیه داستان نشه منم گفتم اوکی،هرجور خودت میدونی،و واسه داستان اون پسر هم که باهاش در ارتباط بود اعتراف کرد بهم و بهش گفتم شاید شوهرت ازون ماجرا باخبر شده و خواسته از این طریق تلافی کنه گفت نمیدونم گفتم بهرحال دور خودتو از این جور انگلها خلوت کن تا واست دردسرساز نشه اونم گفت باشه،تا اینکه دوباره خواهر کوچیکترم که مامورش کرده بودم که خواهر بزرگمو تحت نظر داشته باشه بهم خبر داد که ظاهراً مثل اینکه قصد طلاق نداره چون موضوع تجاوزو به شوهرش گفت که چرا اینکارو کردیو ... و اینکه شوهرش هم از داستان این پسر که باهاش در ارتباط هست اطلاعی نداره و گویا خواهر بزرگم قصد داره به همین روند ادامه بده و حتا چندوقت پیش از مامانم به یه بهونه‌ای پول قرض کرده و داده به اون پسر که باهاش در ارتباط هست(گویا پسره بهش گفت این پولو بهم قرض بده)خلاصه اینکه صبر منو خواهر کوچیکم که در جریان همه چی‌ هستیم داره سر میاد ولی‌ نمیدونیم چیکار می‌شه کرد،من خیلی‌ دوس دارم که به بابام بگم ولی‌ توان گفتنشو ندارم در ضمن اینکه دلم واسه خواهر بزرگترم می‌سوزه اونم دلش نمیخواد که زندگی‌ش اینجوری باشه اگرم جذب اون پسر بصورت آنلاین شده واسه اینکه زندگی‌ عاطفی خودش داغونه،ولی‌ به‌هرحال این راهش نیست،توروخدا کمکم کنید بگید چیکار می‌تونم بکنم تا به خواهرانم کمک کنم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    این تاپیک ها رو آدم می خونه واقعا متاسف میشه.
    ببینید خواهر شما اول باید تکلیفش رو با خودش روشن کنه که آیا می خواد طلاق بگیره یا نه. اگه نمی خواد که همین آش و همین کاسه تازه اگه خدای نکرده شوهرش در آینده یه بلایی سرش نیاره.
    اگه می خواد طلاق بگیره باید بعد از کتک کاری حتما بره پزشک قانونی و گزارش بگیره ازشون تا بتونه در دادگاه علیه شوهرش و برای طلاق گرفتن ازش استفاده کنه و همچنین از اهرم مهریه هم برای رسیدن به هدفش استفاده کنه. اصلا هم لازم نیست نگران بچه باشه، بچه باید در یک محیط سالم بزرگ بشه نه در این محیط.
    برای بدست آوردن حضانت بچه هم باید باز از گزارش پزشک قانونی مبنی بر اینکه پدرش سلامت روانی نداره استفاده کنه.
    به هر حال اگه تصمیم بر طلاق هست باید با یک وکیل با تجربه مشورت کنید.
    در مورد رابطه اینترنتی، با توجه به توضیحاتی که شما دادید خیلی نمیشه اظهار نظر کرد ولی به هر حال خواهرتون با توجه به تنهایی عاطفی که داره مجبور شده به این صورت تا حدی از تنهاییش کم کنه. ولی در کل آدم باید خیلی مراقب رفتارهای اینترنتی اش باشه چون خیلی ها فقط قصد فریب دارند و بس. ولی از نظر اولویت اگه بخواهیم بررسی کنیم اول باید تکلیف شوهرش معلوم بشه و اولویت اول رو داره. واقعا شوهر با این رفتار وقیح مایه شرم جامعه است.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    سلام
    قبول کن که زیاد خواهر سر به راه و منطقی نداری
    اون از اشنایی با شوهرش و ازدواج با مردی که همه جوره با هم تفاوت داشتن
    این از رابطه اش با یه پسر دیگه و قرض کرفتن پول از مامانت برا پسره

    واینکه اصلا به فکر ابروی خودش شما و پدر و مادرتون نیست

    باید ذره ذره و قدم به قدم پدر و مادرتون را در جریان کاراش قرار دهید

    خواهرت که ایرانه از مامانت برسه ابجی برا چه کاری پول لازم داشت؟
    شوهرش میدونه که ابجی از شم پول قرض کرده ؟ یا مامان مطمئن هستی ابجی خوشبخته؟

    فکر میکنم جون پدر ومادرت تحصیل کرده اند و روابط اجتماعی بالایی دارند زود قضیه را بگیرند و بفهمند که یه چیزی این وسط هست
    یا خواهرت به مامانت بگه که من به شوهر ابجی و ابجی اصلا اعتماد ندارم ولی دلیلش را نگه
    نمیدونم چطور ولی میدونم که پدر ومادرت باید در جریان باشند تا گند بالاتری به بار نیومده

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    شما اشتباه می کنی در قضایای خواهرت دخالت می کنی. انفعال خواهرتون کاملا مشهوده و دخالت شما و پشتگرمی اون به شما، مشکل انفعالش رو بیشتر می کنه. تجربه ای از یکی از دوستان نزدیکم دارم که سالها وقتشو صرف راست و ریست کردن مشکلات زندگی خواهر برادراش کرد، اما الان کاملا پشیمونه چون نه اونها اصلاح شدند و نه دل برای این خواهرشون سوزوندند. الان از اون ور بوم افتاده و دلش مثل سنگ شده!
    شما وظیفه حل مشکلات زندگی خواهرت رو نداری. باید بهش بگی خواهر جان! خودت برای مشکلات زندگیت اقدام کن. کاسه داغتر از آش نشو. اگرم کسی بخواد با پدرتون صحبت کنه اون خواهر شماست نه شما.
    می دونم دلسوزی خواهرانه مانع از درک حرفهای من برات میشه اما مطمئن باش اگر یکروز اونها دوباره با هم خوب بشن شما این وسط آدم بده ماجرا میشی.
    باز خودت می دونی...

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز نمایش پست ها
    شما اشتباه می کنی در قضایای خواهرت دخالت می کنی. انفعال خواهرتون کاملا مشهوده و دخالت شما و پشتگرمی اون به شما، مشکل انفعالش رو بیشتر می کنه. تجربه ای از یکی از دوستان نزدیکم دارم که سالها وقتشو صرف راست و ریست کردن مشکلات زندگی خواهر برادراش کرد، اما الان کاملا پشیمونه چون نه اونها اصلاح شدند و نه دل برای این خواهرشون سوزوندند. الان از اون ور بوم افتاده و دلش مثل سنگ شده!
    شما وظیفه حل مشکلات زندگی خواهرت رو نداری. باید بهش بگی خواهر جان! خودت برای مشکلات زندگیت اقدام کن. کاسه داغتر از آش نشو. اگرم کسی بخواد با پدرتون صحبت کنه اون خواهر شماست نه شما.
    می دونم دلسوزی خواهرانه مانع از درک حرفهای من برات میشه اما مطمئن باش اگر یکروز اونها دوباره با هم خوب بشن شما این وسط آدم بده ماجرا میشی.
    باز خودت می دونی...
    شما درست میگید من همیشه از دخالت بخصوص در زندگی‌ زناشوئی متنفر بودم و هیچوقت اینکارو نکردم،میگم با اینکه قبل این هم تو حدودی از بعضی‌ مسائل زندگیشون بوی برده بودم ولی‌ هیچوقت حتا به روی خودم نمیآوردم ولی‌ چیزی که هست اینکه من نمیتونم اجازه بدم چنین شوهر آشغالی با خونوادمون(بخصوص خواهر کوچیکم رفت‌و آمد داشت باشه) و چون پدرم و مادرم در جریان هیچی‌ نیستن رابطشون با اون آقا خوب و بهش اعتماد دارن و خیلی‌ راحت صمیمی‌ خونه ما رفت‌و آمد میکنه که این با توجه به مسائل پیش اومده اصلا درست نیست،بدم از طرفی‌ خواهر بزرگترم اصرار شدید کرد بهم که به پدر مادرم نگم،میدونم خواهر بزرگترم اشتباه میکنه و سر به راه نیست،ولی‌ همش به خاطره سادگیشه،از طرفی‌ خواهرم نمیخواد طلاق بگیره چون بچه ۴ سالش به باباش خیلی‌ وابسته هست و به هیچ ترتیبی حاضر نمی‌شه از بچه جدا شه

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    منکه بهت گفتم کمک تو باعث انفعال بیشتر خواهرت میشه.
    ببین! بین زن و شوهرها یه چیزهایی وجود داره که فقط خودشون می دونند چیه. خواهرتم پول و بچه رو بهانه می کنه. فکر می کنی چرا قضیه خواهر کوچیکش رو صاف گذاشت کف دست شوهرش؟
    تنها کاری که از دستت برمیاد اینه که خواهرت رو راهنمایی کنی با شوهرش برن پیش مشاور و زندگیشون رو اصلاح کنند. خودت میگی که خواهرت ساده است پس نباید همینجوری ادامه بده و حل مشکلش هم اصلا وظیفه شما نیست.

  7. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    فکر میکنم قبل از هر چیزی باید اول خود خواهرتو از رابطهای که داره واردش میشه و غرق میشه نجات بدی و هرچه زودتر رابطشو به هم بزنه
    بعد در مورد مشکلاتش با همسرش صحبت شه
    مگه نگفتین خانوادش مذهبی بودن پس چرا به خواهر کوچیک شما چشم داشته ؟
    پوشش خواهر کوچیک شما جلوی داماد خانواده چه طوریه ؟ اینا مهم هست

  8. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 آذر 92 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1392-6-22
    نوشته ها
    257
    امتیاز
    1,102
    سطح
    18
    Points: 1,102, Level: 18
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 293 در 136 پست

    Rep Power
    36
    Array
    این شوهر انتخاب خواهر شماست و اگر دارد به این زندگی ادامه می‌دهد یعنی هنوز میخواهد همسر این اقا باشد!
    ایشان اگر کمک بخواهند راحت میتواند از پدر و مادر تحصیل‌کرده‌اش یا مشاور خانواده یا دادگاه کمک بخواهد!
    شما قرار نیست از بیرون از کشور! خودتان را برای او ناراحت و نگران کنید چون اینکار هیچ تاثیری در حل مشکل او ندارد!

    من بیشتر نگران خواهر 15 ساله شما هستم که در معرض تجاوز بوده و این فشار و استرس و ترس از مردها میتونه آینده زندگی تحصیلی و ازدواجش را خراب کنه و به نظر من حتماً باید پدر و مادرتان را در جریان این موضوع بگذارید چون شما نمی‌توانید از خارج از ایران به خوبی از خواهر کوچک‌تان مراقبت کنید و مطمئناً این فشار و ترس و استرس و عدم اطلاع پدر و مادر او را خیلی آزار می‌دهد (باز هم دختر مقاومی بوده که خودکشی نکرده! چون بعضی‌ها اینقدر خودشان را تو این جریان سرزنش می‌کنند که به خودکشی ممکن است دست بزنند!)

    نگران فشار پدر و مادر نباشید مطمئناً اگر آرام آرام به پدرتان این قضیه را بگویید با توجه به این که خدا را شکر برخورد جسمی صورت نگرفته، مشکلی برای پدرتان بوجود نخواهد آمد! فقط پدر و مادرتان را روشن کنید که حامی خواهر 15 ساله تان باشند نه سرزنش کننده او در این قضیه!

    تنها کاری که برای خواهر متاهل‌تان می‌توانید انجام دهید این است که از او بخواهید پیش مشاور باتجربه خانواده برود و مشکلت‌اش را با او مطرح کند! (خودتان را درگیر مشکلات زندگی او نکنید چون آنطور که مشخص است او مشکلی در زندگی‌اش ندارد وگرنه از کسی کمک می‌خواست شما هم نمی‌توانید مرتب خواهرتان را چک کنید که روابط بیرون از خانواده‌اش نداشته باشه! مگر اینکه بخواهید زندگی‌تان را وقف زندگی خواهری که از شما کمک نخواسته کنید!)



    با این حال اگر قانع نشدید و هنوز تردیدهایی دارید می‌توانید از یکی از دوستان‌تان که در ایران است بخواهید از یک مشاور خانواده باتجربه و باسابقه برای‌تان وقت بگیرد و بگوید که شما در خارج از کشور هستید و می‌خواهید مشاوره تلفنی بگیرید بعد هزینه مشاوره را پرداخت کند و در ساعتی که به شما اعلام می‌کند که مشاور منتظر تماس شماست به مشاور زنگ بزنید و مشاوره بگیرید

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 آذر 92 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1392-6-22
    نوشته ها
    257
    امتیاز
    1,102
    سطح
    18
    Points: 1,102, Level: 18
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 293 در 136 پست

    Rep Power
    36
    Array
    در ادامه : نیاز هست که خواهر 15 ساله‌تان پیش مشاور باتجربه برود تا اثرات بد آن حادثه را با صحبت با مشاور و گرفتن را‌ه حل برطرف شود! (احتمالاً ایشان : ترس و اضطراب و وحشت و مشکل خوابیدن دارد (کابوس و ترس از خوابیدن در اتاق تاریک!)!)

    همراهی و حمایت پدر و مادر + مراجعه به مشاور باتجربه و باسابقه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.