به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 23:30]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    168
    سطح
    3
    Points: 168, Level: 3
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New2 بدجوری داغونم ازخواهرم انتقام بگیرم یا واگذارکنم ؟

    سلام دوستان امیدوارم حال همگی خوب باشه خوشحالم که اینجا هستم و میتونم باهاتون درد دل کنم . سعی میکنم خلاصه مشکلم رو بگم براتون خواهش میکنم کمکم کنید بگید چیکار کنم ؟
    یکی از پسرای فامیلمون از من خواستگاری کرد و قرار شد برای اشنایی بیشتر باهم مخفیانه حرف بزنیم اشتباه بودنش بماند که خودم سخت پشیمونم ولی چندین ماهی باهم تلفنی در تماس بودیم یه خواهر دارم از خودم سه سال بزرگتر این کم کم به ما مشکوک شد از وقتی مشکوک شد رفتارش با من و پسرفامیلمون و خانوادش بد شد . من تعداد زیادی از حرف های خودم و پسرعمم که توی مسنجر تایپ کرده بودیم رو توی برنامه وورد کپی کرده بودم و همه رو گذاشته بودم توی فلش . یه روز نمیدونم چجوری به اون فلش دست پیدا میکنه و تمام فایل های من رو کپی کرده بود توی سیستمش و تمام حرفای بین من و پسر عمم رو خونده بود تمام برنامه هایی که برای انتخاب مهریه و نوع مراسم ازدواج ریخته بودیم ابراز علاقه هامون و .... همه و همه هرچی راز داشتیم . چیزاییی که پسر عمم گفته بود به تنها خدا میدونه و تو اونا رو هم خونده بود .با این دزدی که خواهرم کرد ، دنیا رو برام تیره و تار کرد اون نه تنها دزدی کرد بلکه هرچی اطلاعات از ما بدست اوورده بود به مامانم منتقل کرد تمام روابطمون رو ... حتی میزان مهریه رو که من کم گفته بودم رو تمسخر میکرد گاهی تهدیدم میکرد که به بابام هم میگه . هروقت پسرعمم میومد با کنایه هاش و حرفاش تحقیرش میکرد همیشه مایه آزارم بود . اون حتی یه جادوگره یه دعایی بلده بخونه که دونفر رو جلوی چشمتون به دعوا میندازه چندین بار مینشست بین من و پسرعمم و اون دعا رو میخوند و ما رو به جون هم می انداخت خودشم به مامانم گفته بود که من میخونم دعا رو . تنها دلیلش این بود که پولدار نیستن نباید قبول کنی ولی من یقین داشتم که اصلا اون با ازدواج من مخالفه چون چندسال پیش هم یه خواستگارخیلی خوب و پولدارداشتم با یه ترفند بهمش زد. من عقیده داشتم آرایشی که میخوام داشته باشم متعارف باشه اگر قرار باشه بپسندن باید بپسندن ولی خواهرم آرایش فوق العاده غلیظ کرد و اومد جلوی اونا ، اونا هم نپسندیدن و رفتن چون من به نظرشون خیلی ساده میومدم اصلا ما رسم داریم وقتی برای یه نفر میان خواستگاری ، خواهرش نیاد بیرون ولی اون اومد و منم چیزی نگفتم .
    من و پسر عمم تقریبا یک سال رابطه داشتیم اگر بهتون بگم در هفته یکی دوبار دعوای مفصل داشتیم و هرروز بحث و جدل های کوتاه اما اعصاب خردکن ، دروغ نگفتم . اونقدر اعصاب مادرم رو خرد کرد که مریضش کرد . آبروم رو جلوی تمام خواهرام برد تقریبا همه رو متوجه رابطمون کرد حتی کوچک ترین عضو خانواده هم گاهی متلک میزد و به من پوزخند میزد
    به خدا نمیدونید چی کشیدم ؟ یه بار به دروغ به بابام گفت عکس من و پسرعمم رو کنار همدیگه دیده یه دعوای مفصل داشتیم
    پسرعمم هیچ پولی نداشت که بیاد خواستگاری و میدونست اگر بگه ج منفی میشنوه و الا به پدر ومادرش گفته بود .
    خلاصه اینکه 7ماه پیش یه دعوای مفصل با پسرعمم داشتم و همه چیز تموم شد فعلا کاری به رابطم و سوالاتی که توی ذهنمه ندارم فعلا سوال من از شما فقط در مورد رابطه من با خواهرمه چون داغونم کرده شاید علت اینکه دیگه حوصله پسرعمم رو نداشتم برای اینکه یکسال برای خودم و خانوادم و اون شد بود رنج و دعوا و منشاش خواهرم بود .
    به خدا یه وضعیتی بود مامانم مثل بید ازش میترسید که بازم شر درست نشه از عمم اینا دعوت نمیکرد به خاطر اون . اون وقت من و پسرعمم دعوامون میشد . چه شب هایی که حال پدر ومادرم بد میشد یه شب بابام سر یه دعوا ؛ بی حال شدو مامانم غش کرد
    الان بعد از 7 ماه که گذشته و از نوع رفتارم و اینکه پسرعمم 7ماهه نیومده خونمون متوجه شده که همه چیز تموم شده و خیلی خوشحاله . کنایه هاش خیلی کم تر شده ولی امشب یه چیزی گفت که دیگه خیلی اعصابمو خرد کرد . من برای عمم چندتا پیامک فرستاده بودم " در مورد غم و بی وفایی و بی مرامی " وقتی عمم توی جمع خانوادگی ما (خانواده من +عمم)خوندشون خواهرم گفت عمه اون همه اینها رو با منظور برات فرستاده همشون رو منظور داشته "
    خیلی داغون میشم میبینم بعد از یکسال رنج و اینکه من و پسرعمم رو از همدیگه جدا کرد هنوزم چاقو رو از روی استخونم برنمیداره . به خدا دشمن جونمه بگید چیکار کنم باهاش ؟ بعضی اوقات خیلی راحت میتونم ازش انتقام بگیرم اما چون از روز اول گفتم : خدایا من واگذارش کردم به تو ، تو انتقام من رو ازش بگیر ... تو نشونش بده مظلومیتم رو .
    به خاطر همین اگر حتی بهترین موقعیت انتقام گرفتن جور بوده ولی گذشت کردم و کاری نکردم خودش با پسرای فیسبوک و کلوبش در ارتباطه مخفیانه . ظاهرا یه دلباخته هم داره
    بهم بگید چیکار کنم آیا انتقام بگیرم وقتی خداوند شرایط انتقام گرفتن رو برام مهیا میکنه ؟ یا بزارم دست خدا
    گاهی میگم نکنه خدا داره شرایط رو در اختیارم میزاره بعد من استفاده نکنم .
    نکنه خدا انتقاممو نگیره و اون وقت اعصابم خرد بشه که چرا خودم انتقام نگرفتم و ایمانم کم بشه ؟
    اینایی که گفتم مختصری بود از تمام حرفام ببخشید طولانی شد از تمام شما تشکر میکنم که با صبرو سعی صدر درددلم رو خوندید .
    منتظر راهنمایی هاتون هستم عزیزان
    ویرایش توسط نیلوفر بانو : شنبه 20 مهر 92 در ساعت 05:53

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نیلوفر جان،

    از شرایطی که برات پیش اومده متاسفم.
    در مورد سوالی که پرسیدی، اگر بخواهی از خواهرت انتقام بگیری و مثل خودش رفتار کنی
    اول این که خودت هم درگیر می شی و دائم باید به فکر این باشی که چیکار کنم و چی بگم.
    کنترلش کنی تا آتوی بیشتری دستت بیاد.
    همین کارها از نظر روحی خسته و فرسوده ات می کنه.

    دوم این که پدر و مادرت همون نگرانیهایی که در مورد شما داشتند در مورد خواهرت خواهند داشت
    آرامش خونه به هم می ریزه و همه افراد خانواده از جمله خودت از این فضای آشفته رنج خواهی برد.

    آخر این که خواهرت هم ممکنه به فکر انتقام بیفته و این دور باطل ادامه پیدا کنه.

    حیف نیست زندگی که می تونه قشنگ و آروم و بدون کینه باشه تبدیلش کنی به میدون جنگ؟
    اون هم با خواهرت؟
    تا سالها این خصومت ها بمونه و به بچه هاتون منتقل بشه و ...
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 20 مهر 92), نیلوفر بانو (شنبه 20 مهر 92)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،اگه تو وپسرعمه ت به هم علاقه مندیدوقصد ازدواج دارید اجازه بدیدیه مدت آبها ازآسیاب بیفته واونم این مدت دنبال استقلال مالی باشه.بعدش رسمی بیادخواستگاری اونم باصحبت قبلی پدرومادرش باپدرومادرت.خواهرت هیچ کاره است خودت بزرگش کرده بودی چون بخاطرپنهانکاری ترسیدی.اون دعاهم که مدعیش بوده چرت وپرت بوده بهتون تلقین کرده.اگه بغیرازاین مسائل تو وپسرعمت مشکلات ودعواهایی دارید بحثش جداست وجداگانه بررسیش کن.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : شنبه 20 مهر 92 در ساعت 12:17

  5. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    نیلوفر بانو (شنبه 20 مهر 92), شیدا. (شنبه 20 مهر 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    دوست عزیز میشه بگین شما و خواهرتون چند سالتونه؟

    گفتین از شما بزرگتره و همین باعث بروز مشکل شده متاسفانه خواهرتون به دلیل اینکه بزرگتر هستند شاید به دلیل نداشتن خواستگار مناسب و ترس از ازدواج زودتر شما از خودشون حس حسادت پیدا کردند و ایشون نه فقط به رابطه شما و پسر عممه اتون بلکه به اصل ازدواج شما با هر کسی حساسند (با توجه به اینکه خواستگار قبلیتون رو هم به طریقی رد کردند) . شما باید خواهرتون رو درک کنید و به جای نفرت و انتقام ازشون این مشکل رو با خانواده اتون بدون اینکه به خودش بگین یا تو سرش بزنید یا از این مورد برای انتقام گرفتن از خواهرت ازش استفاده کنی مطرح کنید و شرایط ازدواجشون رو فراهم کنید تا راه برای خودتون هم هموار بشه و اگه مقدور نبود اگر واقعا شما و پسر عممه اتون قصد ازدواج دارین ازشون بخواین تا ازدواج خواهرتون صبر کنن تا هم مشکل خودتون با خواهرتون حل شه و هم وضع مالی خودشون هم بهتر بشه. فقط باز تاکید میکنم به فکر انتقام و آزارشون نباشید. ایشون حس میکنن شما با رابطه داشتن با پسر عمه اتون ارزش ایشون رو له کردین و به احساساتش بی تفاوت هستین.

    موفق باشین

    ویرایش توسط kamr : شنبه 20 مهر 92 در ساعت 13:21

  7. 3 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 20 مهر 92), نیلوفر بانو (شنبه 20 مهر 92), شیدا. (شنبه 20 مهر 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 23:30]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    168
    سطح
    3
    Points: 168, Level: 3
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام،اگه تو وپسرعمه ت به هم علاقه مندیدوقصد ازدواج دارید اجازه بدیدیه مدت آبها ازآسیاب بیفته واونم این مدت دنبال استقلال مالی باشه.بعدش رسمی بیادخواستگاری اونم باصحبت قبلی پدرومادرش باپدرومادرت.خواهرت هیچ کاره است خودت بزرگش کرده بودی چون بخاطرپنهانکاری ترسیدی.اون دعاهم که مدعیش بوده چرت وپرت بوده بهتون تلقین کرده.اگه بغیرازاین مسائل تو وپسرعمت مشکلات ودعواهایی دارید بحثش جداست وجداگانه بررسیش کن.
    من و پسر عمم به دلیل اختلافاتی که داشتیم الان دیگه کاملا بیخیال همدیگه شدیم یعنی ادعا و تلاشمون اینه ! اینکه بتونیم یا نه خدا میدونه !؟! منم اوایل که خواهرم تازه شروع کرده بود به لجبازی ، میگفتم اون هیچ کارست و نهایت این منم و پدر ومادرم هستیم که تصمیم میگریم ولی شما نمیدونید چجور آدمیه . از اون اشخاصه که اگه 5 دقیقه پیشش بشنی مغزت رو شستشو میده به نفع خودش و اهدافش . همیشه کارهام رو گزارش میداد به تمام خواهرهام پسر عمم رو جلوی جمع و پشت سرش ، جلوی من تحقیر میکرد و تمسخر . هروقت عمم اینا میومدن از اتاق نمیومد بیرون و علنا بی احترامی میکرد بهشون . هر کاری از دستش بر میومد انجام میداد . منم در مورد دعا میگفتم خدا نمیزاره که بین دونفر جدایی بیوفته ولی یه بار برای اینکه بهمون ثابت کنه به نیت دعوای خالم و دخترش خوند ، فرداش شنیدم که دعوای شدید صورت گرفته و خالم رفته بیمارستان بس که حالش بد شده . خودش به این دعا ایمان داره چندین باری که من و پسرعمم دعوامون میشد ، بعد میشنیدم که به نیتمون خونده اون دعا رو منم خودم دختری بودم که به این خرافات اعتقادی نداشتم ولی ایمان پیدا کردم . حتی روز آخری که دعوامون شد از سر یه موضوع خیلی خیلی بچه گانه دعوامون به یه دعوای بزرگ کشیده شد و به توهین رسید .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام،اگه تو وپسرعمه ت به هم علاقه مندیدوقصد ازدواج دارید اجازه بدیدیه مدت آبها ازآسیاب بیفته واونم این مدت دنبال استقلال مالی باشه.بعدش رسمی بیادخواستگاری اونم باصحبت قبلی پدرومادرش باپدرومادرت.خواهرت هیچ کاره است خودت بزرگش کرده بودی چون بخاطرپنهانکاری ترسیدی.اون دعاهم که مدعیش بوده چرت وپرت بوده بهتون تلقین کرده.اگه بغیرازاین مسائل تو وپسرعمت مشکلات ودعواهایی دارید بحثش جداست وجداگانه بررسیش کن.
    من و پسر عمم به دلیل اختلافاتی که داشتیم الان دیگه کاملا بیخیال همدیگه شدیم یعنی ادعا و تلاشمون اینه ! اینکه بتونیم یا نه خدا میدونه !؟! منم اوایل که خواهرم تازه شروع کرده بود به لجبازی ، میگفتم اون هیچ کارست و نهایت این منم و پدر ومادرم هستیم که تصمیم میگریم ولی شما نمیدونید چجور آدمیه . از اون اشخاصه که اگه 5 دقیقه پیشش بشنی مغزت رو شستشو میده به نفع خودش و اهدافش . همیشه کارهام رو گزارش میداد به تمام خواهرهام پسر عمم رو جلوی جمع و پشت سرش ، جلوی من تحقیر میکرد و تمسخر . هروقت عمم اینا میومدن از اتاق نمیومد بیرون و علنا بی احترامی میکرد بهشون . هر کاری از دستش بر میومد انجام میداد . منم در مورد دعا میگفتم خدا نمیزاره که بین دونفر جدایی بیوفته ولی یه بار برای اینکه بهمون ثابت کنه به نیت دعوای خالم و دخترش خوند ، فرداش شنیدم که دعوای شدید صورت گرفته و خالم رفته بیمارستان بس که حالش بد شده . خودش به این دعا ایمان داره چندین باری که من و پسرعمم دعوامون میشد ، بعد میشنیدم که به نیتمون خونده اون دعا رو منم خودم دختری بودم که به این خرافات اعتقادی نداشتم ولی ایمان پیدا کردم . حتی روز آخری که دعوامون شد از سر یه موضوع خیلی خیلی بچه گانه دعوامون به یه دعوای بزرگ کشیده شد و به توهین رسید .

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 23:30]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    168
    سطح
    3
    Points: 168, Level: 3
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی سخته ببینی یه نفر چه تلاش هایی برای جدایی تو و اونی که عاشقته میکنه .و خیلی سخته ببینی موفق شده در حالیکه خودش داره عشق و صفاشو میکنه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این ازدواج غلط افسرده و داغونم
    توسط raha69 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 خرداد 95, 22:49
  2. یک هفته از طلاقم میگذره خیلی داغون شدم
    توسط مینا 66 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 22:36
  3. افکاری که از ذهنم بیرون نمیره و داره داغونم می کنه!
    توسط tonio_m2000 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 23 اردیبهشت 93, 13:44
  4. چی جوری با غول بدخوابی مبارزه کنم؟
    توسط سپیده سحر در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 91, 19:19
  5. داغونم کمکم نمی کنید؟
    توسط من تنهام در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 دی 91, 23:21

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.