به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نگران شوهرم هستم خیلی داره رنج میکشه

    با سلام
    شوهرم میل ج خیلی زیادی داره البته از اولش بود ولی نه تا این حد.هر وقت از موضوعی ناراحت میشه خودشو از این طریق تخلیه میکنه.خیلی گوشه گیر شده هر روز ازم میپرسه ترنم تو منو دوست داری؟یا اگه از موضوعی ناراحت باشم همش میگه از من ناراحتی؟اشتهاش به غذا کم شده.همش تو فکره.این حالتها بعد از اینکه من باردار شدم به صورت خفیف شروع شد بعد از اینکه بچم دنیا اومد بدتر شد.دوست داره هر جا میره و هر جا میشینه من کنارش باشم.اگه یه ساعت برم بیرون زنگ میزنه ترنم زودتر بیا خونه تنهام.رفتارش مثل بچه ها شده.من اگه یه لبخند اونم بی منظور به یه مرد یا حتی برادرش بزنم میگه ترنم تو به اونا علاقه داری؟خیلی داره رنج میکشه دوست دارم کمکش کنم خواستم اول بیام اینجا بعدش اگه نتیجه نگرفتم برم مشاوره چون شوهرم که مشاوره بیا نیست

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 اردیبهشت 93 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    785
    سطح
    14
    Points: 785, Level: 14
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 46 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.اول بگو رفتارت قبل از به دنیا اومدن بچه وبعد به دنیا اومدنش با همسرت تغییر کرده؟
    وکلا از این همسرانی بودی که خیلی به شوهرت میرسیدی ؟حالا از هر نظر؟

  3. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کمکم کنید عزیزان
    اینم بگم که شوهرم تو بچگیش مادرش رو از دست داد تا یه مدتی با هیچ کس حرف نمیزد تا اینکه پدرشوهرم که دایی من هم میشه دوباره ازدواج کرد با محبتهای زنداییم حال شوهرم بهتر میشه ولی وقتی زنداییم بچه دار میشه محبتاشون نسبت به شوهرم کمرنگ میشه و شوهرم دوباره منزوی میشه.تا این که به من علاقه مند میشه اونموقع اون 18 سالش بود و من 15 سالم منم خیلی دلم براش میسوخت با این که سنی نداشتم عین مادر بهش محبت میکردم مدت 3 سال صیغه بودیم بعدشم عقد و عروسی تو این مدت حالش خیلی خوب بود دیگه گوشه گیر نبود تا اینکه من باردار شدم و بخاطر وضعیتم ده ماه رو منزل مادرم بودم تو این مدت حواسم بهش بود ولی نه تا اون حدی که تو خونه خودمون بهش هست آخه نمیشد.اونم که تو خودش بود من فکر میکردم از خستگی کاره ولی اینطور نبود الان هر چی بهش محبت میکنم دو روز خوبه دوباره به هم میریزه فقط کافی خستگی رو تو چهره من ببینه میگه از زندگی با من خسته شدی؟من چون بچه نوپا دارم وفوقالعاده شلوغ بعضی وقتها خستم ولی سعی کردم خستگیمو بروز ندم ولی نمیشه از همه بدتر اینکه وقتی ناراحته از طریق رابطه ج خودشو خالی میکنه من دیگه اینو نمیتونم تحمل کنم خیلی به من فشار میاد نمیدونم چی کار کنم؟شوهرمم هم شده بچه من


    - - - Updated - - -

    کمکم کنید عزیزان
    اینم بگم که شوهرم تو بچگیش مادرش رو از دست داد تا یه مدتی با هیچ کس حرف نمیزد تا اینکه پدرشوهرم که دایی من هم میشه دوباره ازدواج کرد با محبتهای زنداییم حال شوهرم بهتر میشه ولی وقتی زنداییم بچه دار میشه محبتاشون نسبت به شوهرم کمرنگ میشه و شوهرم دوباره منزوی میشه.تا این که به من علاقه مند میشه اونموقع اون 18 سالش بود و من 15 سالم منم خیلی دلم براش میسوخت با این که سنی نداشتم عین مادر بهش محبت میکردم مدت 3 سال صیغه بودیم بعدشم عقد و عروسی تو این مدت حالش خیلی خوب بود دیگه گوشه گیر نبود تا اینکه من باردار شدم و بخاطر وضعیتم ده ماه رو منزل مادرم بودم تو این مدت حواسم بهش بود ولی نه تا اون حدی که تو خونه خودمون بهش هست آخه نمیشد.اونم که تو خودش بود من فکر میکردم از خستگی کاره ولی اینطور نبود الان هر چی بهش محبت میکنم دو روز خوبه دوباره به هم میریزه فقط کافی خستگی رو تو چهره من ببینه میگه از زندگی با من خسته شدی؟من چون بچه نوپا دارم وفوقالعاده شلوغ بعضی وقتها خستم ولی سعی کردم خستگیمو بروز ندم ولی نمیشه از همه بدتر اینکه وقتی ناراحته از طریق رابطه ج خودشو خالی میکنه من دیگه اینو نمیتونم تحمل کنم خیلی به من فشار میاد نمیدونم چی کار کنم؟شوهرمم هم شده بچه من


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدرین نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.اول بگو رفتارت قبل از به دنیا اومدن بچه وبعد به دنیا اومدنش با همسرت تغییر کرده؟
    وکلا از این همسرانی بودی که خیلی به شوهرت میرسیدی ؟حالا از هر نظر؟
    من خیلی بهش محبت میکردم و هنوز هم میکنم براش مثل مادر شدم همش کادو میخرم همش بهش میگم دوستت دارم و خیلی کارا دیگه ولی بعد از بچه دار شدن گاهی اوقات واقعا خستم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدرین نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.اول بگو رفتارت قبل از به دنیا اومدن بچه وبعد به دنیا اومدنش با همسرت تغییر کرده؟
    وکلا از این همسرانی بودی که خیلی به شوهرت میرسیدی ؟حالا از هر نظر؟
    من خیلی بهش محبت میکردم و هنوز هم میکنم براش مثل مادر شدم همش کادو میخرم همش بهش میگم دوستت دارم و خیلی کارا دیگه ولی بعد از بچه دار شدن گاهی اوقات واقعا خستم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدرین نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.اول بگو رفتارت قبل از به دنیا اومدن بچه وبعد به دنیا اومدنش با همسرت تغییر کرده؟
    وکلا از این همسرانی بودی که خیلی به شوهرت میرسیدی ؟حالا از هر نظر؟
    من خیلی بهش محبت میکردم و هنوز هم میکنم براش مثل مادر شدم همش کادو میخرم همش بهش میگم دوستت دارم و خیلی کارا دیگه ولی بعد از بچه دار شدن گاهی اوقات واقعا خستم

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    به نظرم ایشون احساس امنیت سابق رو ندارن.انگار یه زخم کهنه سر باز کرده.مشخصا بزرگترین دغدغش از دست دادن شماست.

    شما کمی در رفتارهاتون قبل و بعد از بارداری و تولد فرزندتون دقیق بشید.قطعا به واسطه حضور و فرزند و افسردگی بعد از زایمان مقداری از توجه شما نسبت به ایشون کم شده(که طبیعیه) و ایشون رو با توجه به عقبه ای که داشتن دچار نگرانی کرده.احتمالا به بچش هم بعنوان یه رقیب نگاه می کنه.رقیبی که شریک شده در محبتی که ایشون تماما مال خودش میدونه.

    البته خانمهای زیادی هستن که بعد از بچه دار شدن نقش همسری رو به کل با نقش مادری جایگزین می کنن.البته نمی گم شما هم اینطورید.به نظرم بهتره توجه به شوهرتون رو افزایش بدید.گرچه میدونم با حضور اون طفل انرژی زیادی از شما سلب میشه.

    سعی کنید شوهرتون رو راضی کنید که به یه مشاوره حضوری بیاد.خیلی میتونه کمک کنه.

    فقط خدا

    - - - Updated - - -

    ببخشید.پست دومتون رو تازه خوندم.خیلی مسایل رو توش خودتون ذکر کردید.ان شاءالله موفق باشید

  5. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    *ترنم* (جمعه 19 مهر 92), kamr (شنبه 20 مهر 92)

  6. #5
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط faghat-KHODA نمایش پست ها
    سلام

    به نظرم ایشون احساس امنیت سابق رو ندارن.انگار یه زخم کهنه سر باز کرده.مشخصا بزرگترین دغدغش از دست دادن شماست.

    شما کمی در رفتارهاتون قبل و بعد از بارداری و تولد فرزندتون دقیق بشید.قطعا به واسطه حضور و فرزند و افسردگی بعد از زایمان مقداری از توجه شما نسبت به ایشون کم شده(که طبیعیه) و ایشون رو با توجه به عقبه ای که داشتن دچار نگرانی کرده.احتمالا به بچش هم بعنوان یه رقیب نگاه می کنه.رقیبی که شریک شده در محبتی که ایشون تماما مال خودش میدونه.

    البته خانمهای زیادی هستن که بعد از بچه دار شدن نقش همسری رو به کل با نقش مادری جایگزین می کنن.البته نمی گم شما هم اینطورید.به نظرم بهتره توجه به شوهرتون رو افزایش بدید.گرچه میدونم با حضور اون طفل انرژی زیادی از شما سلب میشه.

    سعی کنید شوهرتون رو راضی کنید که به یه مشاوره حضوری بیاد.خیلی میتونه کمک کنه.

    فقط خدا

    - - - Updated - - -

    ببخشید.پست دومتون رو تازه خوندم.خیلی مسایل رو توش خودتون ذکر کردید.ان شاءالله موفق باشید
    ممنون ولی من خیلی بهش محبت میکنم چه تو جمع چه تنها باز من نمیدونم چه مدلی باید محبت کنم؟؟

    - - - Updated - - -

    نمیدونم چی کار کنم؟؟؟نمیتونم تو این وضعیت ببینمش بهش میگم بیا همینطوری بریم پیش مشاور میگه بریم چی کار کنیم ما که مشکلی نداریم میگم احساس میکنم تو یه خورده حساس شدی ناراحت میشه میگه حساس نیستم فقط خستم تازشم میگه اگه بریم پیش مشاور باید تمام آمار زندگیتو بدی تا اون بتونه کمکت کنه و این محاله. منم ناراحت شدم گفتم خودم میرم نمیخواد تو بیای میگه میدونم از زندگی با من خسته شدی میدونم داری به زور تحملم میکنی باور کنید عاشق شوهرم هستم دوست دارم درمان بشه ولی چه جوریشو نمیدونم کمکم کنید هر روشی که بگید انجام میدم

    - - - Updated - - -

    نمیدونم چی کار کنم؟؟؟نمیتونم تو این وضعیت ببینمش بهش میگم بیا همینطوری بریم پیش مشاور میگه بریم چی کار کنیم ما که مشکلی نداریم میگم احساس میکنم تو یه خورده حساس شدی ناراحت میشه میگه حساس نیستم فقط خستم تازشم میگه اگه بریم پیش مشاور باید تمام آمار زندگیتو بدی تا اون بتونه کمکت کنه و این محاله. منم ناراحت شدم گفتم خودم میرم نمیخواد تو بیای میگه میدونم از زندگی با من خسته شدی میدونم داری به زور تحملم میکنی باور کنید عاشق شوهرم هستم دوست دارم درمان بشه ولی چه جوریشو نمیدونم کمکم کنید هر روشی که بگید انجام میدم

  7. کاربر روبرو از پست مفید *ترنم* تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (جمعه 19 مهر 92)

  8. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 آذر 92 [ 14:13]
    تاریخ عضویت
    1392-7-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    162
    سطح
    3
    Points: 162, Level: 3
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ترنم
    ببین خانمی من یه چیز بهت بگم شما هر وقت که شوهرتون میاد خونه بچتون رو خواب کنید تا بتونید بیشتر بهش برسید هیچ وقت مستقیم بهش مشکلش رو نگو سعی کن با آرامش باهاش حرف بزنی بهش بگو عزیزم تو همه زندگی منی تو پدر بچه منی من دوستت دارم اگه میبینی یه وقتی خستم فقط به خاطر اینه که با بچه سرو کله میزنم بگو بوجود تو افتخار میکنم بگو همیشه خدا رو بابت همچین شوهری شکر میکنم

  9. 2 کاربر از پست مفید کیمیا نجات تشکرکرده اند .

    *ترنم* (شنبه 20 مهر 92), ساحل75 (دوشنبه 22 مهر 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست عزیز

    به نظر من متاسفانه همسر شما به خاطر چند مورد بی محبتی در مقاطع مختلف سنی دچار افسرگی هستند و شما به خاطر محبت بیش از حد (محبت مادرانه) ایشون رو وابسته خودتون کردید. الان همسر شما عین یه بچه ای هستند که یه لحظه که از مادرش جدا میشه میزنه زیر گریه. حس پدرانه و حس مسئولیتش رو تحریک کنید. مثلا یه کمی از کار خونه ات رو نگه دار برای موقعی که همسرت میاد خونه و ازش بخواه مراقب بچه باشه تا تو کارهاتو بکنی. رابطه اش با بچه اتون چجوریه؟؟؟ باهاش بازی میکنه؟؟؟ بهش محبت میکنه؟؟؟ یا کاریش نداره و همه مسئولیتها با توئه؟؟؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    *ترنم* (شنبه 20 مهر 92)

  12. #8
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    رابطه اش با بچه اتون چجوریه؟؟؟ باهاش بازی میکنه؟؟؟ بهش محبت میکنه؟؟؟ یا کاریش نداره و همه مسئولیتها با توئه؟؟؟
    سلام با بچه رابطش خوبه بله باهاش بازی میکنه حتی گاهی وقتا حمامش میبره تو خونه قبل از اینکه من بگم خودش بلند میشه کمک میکنه فکر میکنه اگه این کارها رو نکنه من از زندگی دلسرد میشم.بیشتر مسولییت های بچه با منه چون شوهرم از صبح میره سرکار ساعت 6 میاد خونه و کمتر تو خونه هست ولی وقتی هست کمک میکنه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    رابطه اش با بچه اتون چجوریه؟؟؟ باهاش بازی میکنه؟؟؟ بهش محبت میکنه؟؟؟ یا کاریش نداره و همه مسئولیتها با توئه؟؟؟
    سلام با بچه رابطش خوبه بله باهاش بازی میکنه حتی گاهی وقتا حمامش میبره تو خونه قبل از اینکه من بگم خودش بلند میشه کمک میکنه فکر میکنه اگه این کارها رو نکنه من از زندگی دلسرد میشم.بیشتر مسولییت های بچه با منه چون شوهرم از صبح میره سرکار ساعت 6 میاد خونه و کمتر تو خونه هست ولی وقتی هست کمک میکنه

  13. #9
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوباره امشب حال شوهرم خراب شد و باز خودشو با رابطه ج خالی کرد وقتی از چیزی ناراحت میشه اصلا دیگه مهم نیست که من اذیت میشم یا نه البته منم به روی خودم نمیارم ولی بعد رابطه خودش متوجه میشه که اذیت شدم میزنه زیر گریه میگه ببخشید. جریان از این قراره که شام خونه داییم بودیم برادرشوهرم یه شوخی با من کرد و من خیلی خندم گرفت بهش گفتم خوش به حال اونی که بخواد زن تو بشه وقتی اومدیم خونه به سمت من حمله کرد برای رابطه ج.به من گفت تو داداشمو دوست داری؟میگفت میدونم در حقت شوهری نکردم.باور کنید دوستش دارم هر چی میگم بیا بریم مشاوره میگه حرفشو نزن .دیگه تحمل ندارم.

  14. #10
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-19
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    96
    سطح
    1
    Points: 96, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وای من چیکار کنم؟حال شوهرم مدتی بود که بهتر شده بود ولی من داغون شدم اصلا حال خوبی ندارم چون خیلی سعی کردم دیگه از چیزی خرده نگیرم.الان مدت چند روزی میشه که فهمیدم دوباره باردارم.شوهرم به من همیشه میگفت همین یه بچه بسته.میترسم دوباره جریان بارداریمو بفهمه و بهم بریزه چیکار کنم اصلا دلم نمیاد بچمو سقط کنم با تخمینی که خودم زدم حدس میزنم نزدیک 2 ماهه حاملم من چه جوری به شوهرم بگم؟؟

    - - - Updated - - -

    سلام
    وای من چیکار کنم؟حال شوهرم مدتی بود که بهتر شده بود ولی من داغون شدم اصلا حال خوبی ندارم چون خیلی سعی کردم دیگه از چیزی خرده نگیرم.الان مدت چند روزی میشه که فهمیدم دوباره باردارم.شوهرم به من همیشه میگفت همین یه بچه بسته.میترسم دوباره جریان بارداریمو بفهمه و بهم بریزه چیکار کنم اصلا دلم نمیاد بچمو سقط کنم با تخمینی که خودم زدم حدس میزنم نزدیک 2 ماهه حاملم من چه جوری به شوهرم بگم؟؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.