به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh زندگی متاهلی و علاقه نداشتن به همسرم.

    سلام دوستان من 22 ساله و حدود 6 ساله ازدواج کردم.همسرم خصوصیات مثبت زیاد داره ولی از همون اول ازدواج هیچ حسی بهش نداشتم.راستش تو مجردی پسرعموم رو دوست داشتم و وقتی ازون حرکتی ندیدم تصمیم گرفتم ازدواج کنم.فکر می کردم می تونم فراموشش کنم تقریبا هم کردم.تو این 6 سال خیلی سعی کردم همسرمو دوست داشته باشم ولی نشده با عرض معذرت حتی یک بار هم از رابطه زناشویی لذت نبردم چون حسی نبود که..... زندگیم همین طور بود تا اینکه توسط یک نفر فهمیدم پسرعموم هم منو دوست داشته وقتی من اینو شنیدم مثل آتش زیر خاکستر شدم.ازین که چرا با عجله ازدواج کردم و منتظر نموندم و زندگیمو تباه شده دیدم .تو این چند ماه چنین کیلو وزن کم کردم.حتی تصمیم گرفتم جدا شم تا با پسرعموم ازدواج کنم و توسط واسطه بهش گفتم باز خدا خیرش بده که منطقی برخورد کرد گفت خانوادم به هیچ عنوان قبول نمی کنن با یه زن مطلقه ازدواج کنم.می دونم فکرم اشتباه ولی کمک کنید تا ازین برزخ نجات پیدا کنم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-28
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    5,299
    سطح
    46
    Points: 5,299, Level: 46
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    109

    تشکرشده 177 در 70 پست

    Rep Power
    23
    Array
    دوست عزیز شما یه زن متاهل هستین!!! تفاوت متاهل بودن با مجرد بودن در تعهد به یه نفر به عنوان شریک زندگیه آدمه.. اولین وظیفه شما وفاداری به همسرتونه..گناه ایشون چیه که با هزار امید و آرزو مثلا ازدواج کرده تا به آرامش وسروسامان برسه؟!!اگه نمیخواستینش چرا به خواستگاریش جواب مثبت دادین؟؟به نظر من الان فقط به زندگی متاهلی با شوهرتون بچسبین و اصلا سعی نکنید پسرعموتون رو ببینین یا از افکارش باخبر شین..فکر عشق دوران مجردی رو برای همیشه در قلبتون مدفون کنین..

  3. کاربر روبرو از پست مفید پسرایرونی تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 15 مهر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    فکر می کنید برای چی به اینجا اومدم.یکی از دلایلش همسرمه.من یه بار مشاوره حضوری رفتم اونم با همسرم آره اونم فهمید وقتی حال خرابمو تو این چند ماه دید اونقدر گیر داد که همه چی رو بهش گفتم و اونم با بزرگواری با من برخورد کرد گفته باید تکلیف مشخص بشه یا به کل فکر فرد مورد علاقمو از ذهن بیرون کنم یا از هم جدا شیم بعدش منو برد مشاوره ولی واقعا حال من با یه جلسه حل نمی شه.البته خیلی بهترم خودمو مشغول می کنم.ولی این عدم علاقه به همسرم داره منو اذیت می کنه.کمکم کنید .کارشناسان محترم تکلیف یه نفر که اون حسی که دیگران به همسرشون دارن رو نداشته باشن باید تا آخر عمر همین طور بمونه.وقتی پیشش هستم همون حسی رو دارم که پیش دوست صمیم می شینم دارم.تو این سالها انگار بیشتر بهش عادت کردم.پس همسرم چه گناهی داره که باید با من زندگی کنه.اگه راه های عملی دارید لطفا بگید.بازم می گم من دیگه به این باور رسیدم که نباید به پسر عموم فکر کنم.

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خواهش می کنم بی توجه از کنار مشکلم رد نشوید.باور کنید که به راهنمایی هاتون احتیاج دارم.خیلی دارم اذیت می شم.من واقعا می خوام زندگی کنم با همسرم.منم دلم عشق می خواد.دلم یه زندگی بی دغدغه می خواد.یعنی مشکل من راه حل نداره.

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    39
    Array
    پريا خانم باسلام [/u][/i]
    املاي ننوشته غلط ندارد. قبل از همه لازم است همه ما شخصيت خودمون را درك كنيم و آدم با شخصيتي باشيم يعني به اصول انساني، ازدواج، قوانين اجتماعي و.... احترام قائل بشيم و از روي باور و اعتقاد قلبي، نه ظاهري . تا شخصيت واقعي در جامعه و خانواده داشته باشيم .
    شخصيت شوهرتون خيلي انساني و متعالي است با اين برخوردي كه با شما داشته . در عين حال هيچ تضميني نيست كه با فرد ديگر يا پسر عموي قديميتون بدون مشكل باشيد و چه بسا با مشكلات بيشتر؟؟
    همانطور كه گفته كسي كه از شوهرش جدا شود كه با يكي ديگه ازدواج كند يا در خانه شوهر به ديگري فكر كند . ارزشش و شخصيتش آنقدر پايين ميايد كه حتي به خوشگذراني و سوئ استفاده هم ازش استقبال نميشود چه رسد به همسر گزيني و ازدواج لذا اين فكر مطلقاً غلط است.
    نميدانم زياد در كنار هم هستين يا مشكلاتي در زندگي نداريد كه در كنار هم بي خاصيت شديد اگر ممكنه هر از گاهي از شوهرت دور باش (مسافرت ماموريت خانه پدرو...) تا به هم احساس نيازتون بيدار شود و جاي خالي هم بنمايد.
    يك كار يا سرمايه گذاري در زندگيتان ايجاد كنيد كه بايد بكمك هم از عهدش برآييد و قدر همو و دلسوزيهاي همرا متوجه شويد كه فقط شما دوتا به درد هم ميخوريد و بايد از هم لذت ببريد.
    در صورت علاقمندي با ترغيب خودتون به احساس نياز به جنس مخالف و رابطه جنسي بطرف هم رفته و نيازتون را با علاقه از هم رفغ كنيد و كام شيرين بگيريد تا عادت شود محبتتون عاشقانه گردد.

    آفرين صد آفرين ...... اشتباه و خطا كردن عيب نيست ماندن در خطا عيب و غير قابل توجيه هست همه ما خطا ميكنيم و فكر دهها خطا به ذهنمون مياد مهم دور كردن آنهاست...خوشبخت باشي با شوهر فهميدت..[/b]
    [[color="e=4[u][i][u][u][i]]اهی داره که باید با من زندگی کنه.اگه راه های عملی دارید لطفا بگید.بازم می گم من دیگه به این باور رسیدم که نباید به پسر عموم فکر کنم. [/size]

    - - - Updated - - -

    ببين پريا خانم دسترسي ما به تو است لذا همه چيرا فقط به شما ميتونيم بگيم بقيه با خودته ؟
    اگه سردي از طرف خودت هست كه خب بحمدلله داري تلاش ميكني لذت ببري و با خودت تكرار كن و تنها كسي كه ميتونه تو را همراهي كنه شوهرته و نه كس ديگه لذا هميشه به شوهرت و تنها به نكات مثبتش فكر كن و دوم ببين خانم خوب اگه انتظار محبت و عشق از طرف اون زياد داري بايد به علايق و آلارمهاي مثبت اون توجه نشون بدي اينو واقعاً ميگم كم مردها خيليه اگه مردي بگه تو خوبي اون خوبي هزاران تن و خروار هست ساده ازش نگذر اگه مردي بگه خوشگلي يا خوشتيپ شدي بدون كه از ته دلش واله و مجذوبت شده متاسفانه يا خوشبختانه مردها كمتر به زبان مياورند ولي در عمل و پذيرش تلاششون را ميكنند لذا از كوچكترين آلارمهاي توجه جلب و كشش مردتون بعنوان بهترين فرصت استفاده كن. اگر كنارت وايستاد بدون كه ميخوادت اگه دست بهت زد بدون تا نهش ميره

  7. 2 کاربر از پست مفید حسين40 تشکرکرده اند .

    miyna (سه شنبه 09 مهر 92), paria70 (چهارشنبه 10 مهر 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از راهنمایی هاتون آقا حسین.شاید اگه 5-6 ماه پیش این حرفها رو می زدید هیچ کدوم رو نمی پذیرفتم.من اونقدر تو این چند ماه فکر کردم و دو دو تا چهار تا کردم که دیگه نمی تونم خودمو توجیه کنم.دیگه می دونم پسرعموم پروندش بسته شده.برگی بوده از دفتر زندگیم.می خوام زندگیمو درست کنم.راستش فکر می کنم مشکل اصلی من رابطه جنسی مون باشه.من اصلا کششی ندارم.سرد مزاجم.از همون اولش.همسر من با اینکه نیاز جنسی داشته پا به پای من اومده یعنی شاید اگه کسی به جز اون بود تا حالا ازم نا امید شده بود.به خدا دیگه خسته شدم از این زندگی.دوست دارم زندگیم روح و نشاط داشته باشه.دوست دارم یه زندگی جدیدی شروع کنم اما این سرد مزاجی من مانعش می شه.اصلانمی دونم مشکل من درمان داره؟همسر من علاقه زیادی به بچه داره ولی می گه وقتی هنوز خودم به اون لذت نرسیدم برای چی بچه دار شیم.دوست دارم با درمان خودم هم لذت زندگی رو به شوهرم بدم که پا به پام تا حالا اومده و هم خودم.من چی کار کنم؟تا اون جایی که عقلم قد داده تو این روزها انجام دادم به زندگیم بیشتر رسیدم و .....ولی مشکل اصلی من سرد مزاجیه که بخشی از اون به بی علاقه گی برمی گرده و بخشی هم از همون دوران مجردی کشش جنسی آن چنان نداشتم و ازین کارها منزجر بودم.

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پریا جان
    چرا همش میگی من بی علاقه هستم به همسرم , تو یه پستت چند بار گفتی , تو ذهنت ببین چقدر این جمله میره و میاد ! چرا با عشق و علاقه به همسرت نگاه نمیکنی ؟ چرا همش به این چشم به همسرت نگاه میکنی که بهش علاقه ای نداری !

    تا حالا خواستی که دوستش داشته باشی ؟ واقعا مرد به این خوبی کنارته پریااااا ! کمتر مردی تو این شرایط وقتی چنین حرفی رو همسرش بهش بگه با منطق برخورد میکنه و درکش می کنه و سعی میکنه کنارش باشه ! ببین پس چقدر خوبی تو وجود شوهرت هستش که تو نمیبینیش !

    سرد مزاجی شما هم به خاطر دیدت هستش که هیچ کسی نمی تونه بهت کمک کنه جز خودت ! خودت بخواه که دیگه با عشقو علاقه به معنای واقعی به همسرت نگاه کنی و باهاش رابطه برقرار کنی !
    از فردا دیگه بشو یه پریای سر و حالو پر انرژی با یه دید جدید و قشنگ به شوهرش و دنیاشون ! لباسای شادتو بپوش , با هم برید پارک , سینما , رستوران و کلی جاهای دیگه دستشو بگیر و کلی عاشقانه کنارش باشو دوستش داشته باش , اونم که معلومه کلی عاشقه تو هستش , باور کن که همه چی دست خودته !!

    (شوهرت میدونی از درون چقدر داره اذیت میشه ؟! اما به خاطر تو به روی خودش نمیاره .. پریا جان نزار روزی برسه که مرد زندگیت خسته بشه و دیگه احساس کنه کم آورده اون وقته که دیگه هیچ جوره نمی تونی اوضاع زندگیتو درست کنی !)

    *در ضمن اگه فکر میکنی سرمزاجیت به بی علاقه بودنت نسبت به همسرت ربطی نداره , در اینصورت حتما برو پیش پزشک تا بهت دارو بده..
    ویرایش توسط violet : پنجشنبه 11 مهر 92 در ساعت 14:30

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون عزیزم.راستش به نظرم دلیلش هر دو مسئلست.واقعا من دارم سعیم رو می کنم.شروع کردم تا تغییرات اساسی ایجاد کنم.فقط نمی دونم باید پیش چه پزشکی برم؟می خوام صد در صد نتیجه بده پزشک.لطفا اگه کسی می دونه بگه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.