به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array

    نادیده گرفتن من و زندگی مشترک توسط همسرم و خانواده اش

    سلام
    در شهر ما موقع برداشت محصول است شوهرم خودش زمین میوه ای ندارد و همه املاک متعلق به پدرش است
    اما در واقع همه مشکلات و درد سرهاش مربوط به همسرم و درامد ماله پدرش که پیر است پدر شوهرم 5 پسر دارد شوهرم از صبح زود قبل از طلوع افتاب میره سرباغ و تا عصر ساعت 4-5 وقتی هم که میاد در گیر بقیه کارای پدر و مادرش و چون محصول را به خانه پدرش میبرند شبها هم میره اونجا می خوابه (به خاطر امنیت ) و من و دو تا بچه هام انگار هیچ

    شوهرم دیشب میگفت تو هم بیا با من من گفتم گفتم اونجا خارج از شهر است و بچه ها تاکسی میاد در خونه و نمیشه صبح زود از اونجا بیام تا بچه ها به مدرسشون برسند (در ضمن امکانات رفاهی اونجا مثل خونه خودمون نیست ) گفت پس زنگ بزن خونتون مامانت بیاد پیشت که من قبول نکردم گفتم کار تو به اونا مربوط نیست

    پدر شوهرم 5 پسر داره (همه ازدواج کردند)که همه کارای پدر و مادرش ما شوهر من است از خرید خونه (وحتی خریدن نان ) تا تمام کارای کشاورزی
    میتونستند نوبتی یکی بره و یا حداقل شبها شوهرم مرخصی بگیره و بیاد خونه
    منو بچه هام میریم تو یه اتاق کوچک که به سمت خیابان پنجره داره می خوابیم و در راهم قفل میکنیم (تو اون اتاق میخوابم و پنجره را باز میکنم که اگه نصف شب خبری شد جیغ و دادمون بره تو خیابان یکی به دادمون برسه)
    من از این وضع خیلی خیلی خسته شدم بقیه سال را هم میره پیش ننه باباش تا دیر وقت شب و میگه تنها بودند منو بچه هام تنها نیستیم
    چند بار با هم بحثمون شده سر این قضیه ولی هیچ وقت حرفای منو درک نکرده

    چی کار کنم ؟ چی کار کنم ؟چی کار کنم ؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 11:03]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    6,210
    سطح
    51
    Points: 6,210, Level: 51
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 70 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نازنین جان منم مشکل تو رو دارم .دغدغه اولیه شوهرم خونوادش هستند بعد زن و بچش..حلا که فکر میکنم مشکل از خودم بوده. اینقدر تو زندگی قوی بودم که اون خیالش راحت شده بهش نیاز ندارم و و وقتشو برا رفع نیاز خونوادش میذاره. هیچ وقت نازمو نخریده و منو افسرده کرده. هیچوقت بهم زنگ نزده تا حالمو بپرسه .

    - - - Updated - - -

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    شوهرم امشب هم رفت پیش ننش خدایا چی کار کنم

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    عزیزم خب بشین باهاش حرف بزن ،نه که دعوا کنی و... بگو از تنهایی میترسم ،بگو از ترس و استرس تا صبح خوابم نمیبره،بگو حداقل برنامه ریزی کنید بقیه برادرا هم بیاین اونجا بمونن شب رو که تو هرشب اونجا نمونی ،بگو بچه ها هوای تورو کردن میخوان باهاشون حرف بزنی بشینی کنارشون باهاشون بگی بخندی
    تا به حال بهش گفتی اینارو؟

  5. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    هزار بار همه این حرفا رابهش کفتم با مهربونی هم گفتم ولی شروع کرده به دادزدن که به خودم مربوطه دخلت نکن و همش هم طرفداری اون 4تا برادرش را کرده

    امشب سرم درد میکرد بچه ها را به زور ساعت 9 خوابوندم و خودم هم خوابم برد فقط 5 دقیقه بود که خوابم برده بود که احساس کردم یکی داره میزنه به در بیدار شدم و خیلی هم ترسیدم ولی انگار خواب دیده بودم حالا هم حالم خوب نیست و نمیتونم بخوابم
    ویرایش توسط نازنین2010 : دوشنبه 08 مهر 92 در ساعت 22:55

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم اولا که اصلا چرا میترسی؟تو که 2تا بچه هم کنارت هست!بعدشم الان که دیگه حتی روستاهای پرت هم امنیت داره چه برسهبه شهر
    اگه شبا خوابت نمیبره و فکرهای الکی و ترس سراغت میاد برو تلویزیون روشن کن و فیلمی یا مستندی ببین ،اینطوری مشغول میشه فکرت و دیگه بهشون فکر نمیکنی یا برو توو اتاق پذیرایی بخواب یه چراغی هم روشن کن
    من که خودم وقتی خوابم نمیبره یا میترسم آیت الکرسی میخونم وسطاش خوابم میبره خیلی خوبه من بهش میگم واسم مثل قرص خواب آوره
    درباره شوهرت :خب اگه بهش گفتی جوابی نگرفتی دیگه بهش چیزی نگو،چند روز بیشتر که نیست ،تحمل کنتا باهم بحثتون نشه

    بعدشم اصلا اصلا خودتو بی نیاز نشون نده ینی نشون نده که میتونی همه کارا رو بدون شوهرت انجام بدی ،منظورم اینه که عادتش ندی که فکر کنه نباشه شما میتونی از پس همه کارا بربیای و دیگه خیالش راحت بشهو و همیشه این کارو بکنه
    مثلا همین حالا هم که داره کار میکنه و سرش شلوغه بعضی کار هارو که وظیفه خودشه و برات مشکله ازش بخواه که خودش انجام بده عزیزم

  7. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    سلام
    دوران برداشت محصول پدر شوهرم تمام شد و الان شوهرم شبا پیشم هست
    اما من از این وضع زندگی ناراحتم الان هم خیلی از دست شوهرم عصبانی هستم
    شوهرم سعی میکند وقت ازادش را باخانواده خودش باشد و اصلا تلاش نمیکند که پیش بچه هاش یا من باشد
    دیروز قربان بود رفت خونه باباش و تا عصر همونجا بود پسرم مریض بود بردمش دکتر بعد سه نفری با بچه هام رفتیم خونه بابای خودم
    صبح زود بهش کفتم مریضه باید ببریمش دکتر کفت من وقت ندارم تو کارخانه فلان کار را دارم و باید انجام دهم رفت خودش هم مریض بود ساعت 9 بهش زنگ زدم گفتم خودت برو دکتر و بچه را هم ببر باز گفت من کار دارم دکتر نمیرم خودت ببرش
    15minبعدش زنگ زد گفت باباش قربونی داره و باید بره اونجا و برا پسرمون نوبت میگیره و اخلاصه من و جوجه هام رفتیم خونه باباش و نرگه نوبت را ازش گرفتم و رفتیم دکتر قرار بود نهار بیاد خونه ما ولی نیومد گفت کارمان تموم نشده ما تا سر شب اونجا بودیم و نیومد و بعد امدیم خونه و شب هم اون امد الان هم نهار نیومد خونه نون اورد و رفت وگفت کار دارم الن زنگ زدم خونه باباش بود گفتم این رسمشه که نهار نیای خونه گفت اره و گفتم چرا زن گرفتی ؟ قطع کرد و جواب نداد

    امروز صبح خرید برا بچه ها داشتم و عصر باید بچه ها را ببرم کلاس شب هم خونه خواهرم دعوتیم شب موقع خواب به هم میرسیم دوباره فردا همین اش و همین کاسه
    تا بخواام یه چیزی بهش بگم با صدای بلند حرف میزند به من هم اجاره حرف زدن نمیده و الکی اعصاب خودم و بچه هام خرد میشه و تازه بدهکار اقا میشم که زن زندگی نیستی همش ساز مخالف داری و...


    یه مغازه دارم خالیه به سرم زده یه چمدون بردارم وبرم اونجا تا دست کسی بهم نرسه نمی خوام پیش خانوادم برم چون حامی ندارم یه مرد قوی اونجا پیدا نمیشه که ازم حمایت کنه ازخدمتگزاری به بچه و شوهر هم خسته و بیزار شدم
    مهدی 1360 تو تاپیکش گفته بود یه مدت می خواد تنها باشه من وافعا درک میکنم چی می خواد و گاهی چقدر لازمه
    منم الان دلم تنهایی میخواد دیگه نمی خوام مواظب باشم برنامه ریزی کنم تا بقیه تو رفاه باشند تو اسایش باشند و به کاراشون برسنددلم میخواد برا خودم باشم

  8. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نه تنها شوهرم منو نادیده می گیره اینجا هم کسی منو نمیبینه
    اصلا حالم خوب نیست
    موز صبح که اقا تشریف نداشتن کلی با بچه هام دعوا کردم
    دلم برا خودم و بچه هام میسوزه

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    خب اگه نمیتونی باهاش مستقیم حرف بزنی و بهت اجازه حرف زدن نمیده و عصبانی میشه واسش یه نامه بنویس و اول سعی کن از خوبی هاش بگی و از خصوصیات مثبتش تعریف کنی بعد هم بگو اگه این کارا هم کنی و ...خوشحالتر میشم.مثلا بگو به خاطر اینکه خیلی حواست به مامان و بابات هست خیلی خوشحالم و همیشه دوست داشتم که شوهرم خونواده دوست باشه و ... ولی خب از طرفی هم دوست دارم بیشتر کنار منو بچه ها باشی و کنار هم نهار بخوریم استراحت کنیم و ... بگو اینکه من اکثر مواقع تنهام و تو کنارم نیستی احساس بدی پیدا میکنم و..


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.