به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 11:03]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    6,210
    سطح
    51
    Points: 6,210, Level: 51
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 70 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    گیج شدم . کمکم کنید .آیا این زندگی رو ادامه بدم یا نه

    سلام
    من به خاطر کارم اومدم تو یه شهر کوچیک و در محل کارم با همسرم آشنا شدم(مدتی در اداره ما بود ازدواج کردیم و او از اون اداره رفت) الان دیگه همکار نیستیم و اون الان شغل آزاد داره. ابتدای زندگی رو همسرم نه کار داشت و نه پس انداز. همه خرج زندگی حتی زمان عقد با من بود و تمام مخارج عروسی هم با من بود. و هر وقت اعتراض میکردم خانواده شوهرم میگفتند وظیفته زندگیته. شوهرم اوایل خیلی مهربون بود و به خاطر من هر کاری میکرد .البته خوب همه مخارج با من بود و اون فقط مهربون بود.تا عروسی . بعد از عروسی همسرم خرش از پل گذشت و با مادرم بحثی داشت ولی با من مهربون بود و کار مناسبی و درآمد خوبی نداشت.البته بعضی وقتها واقعا خیلی کار میکرد تمام کار خانه را هم انجام میداد و من دلم براش میسوخت ولی آویزه ای در گوش داشتم که دلت برای مرد نباید بسوزه و سعی میکردم همیشه زیاد کار کنه. کار با درآمد ناچیز. ومن خوشحال بودم که درسته درآمد نداره ولی تنبل نیست که البته خانوادش هر کاری که شوهرم میکرد میگفتن این کار در شان تو نیست و نذاشتن خیلی از کارهارو بکنه و لی خیلی از کارها رو هم بر خلاف تمایل اونها انجام میداد. ومن به همین قانع بودم. تا اینکه چند سال تاز زندگیمون گذشت و کسبی را در ملک پدرش راه اندای کرد که شد بلای زندگی من و مادر و کلا خانوادش به بهانه اینکه ملک اوناست هردققیه اونجا بودن و به طور مرتب در حال فضولی و فتنه گری. و شوهرم دیگه خیلی هوای خونوادشو داشت و دیگه به حرف من نمیکرد. درصورتی که قبلا با شوهرمقرار گذاشتیم که اجازه نده کسی اونجا بیاد و بره و به درخواستهای نامعقولشون جواب نده. که این نشد و مادرش گفت حالا برادرت رو( بدون هیچ سرمایه ای ) باید شریک کنی که مخالفت کردم(آخه ما که رفتیم مسافرت برادرش پشت میز میشست و نمیذاشت مشتریها کارت بکشن که پول تو کارت بیاد و ما تو مسافرت استفاده کنیم وهمه رو نقدی میگرفت و میشه گفت تقریبا مادرش اختیار دار کسب ما شده بود)و مادرش گفت الا و بلا باید بشه حتی اگه تو بمیری. من به خانوادم گفتم و چند تاشون اومدن .خونوادم رفتن با مادرش حرف زدن .وبه شوهرم به دروغ گفتن اومدن و مادرتو زدن. و
    شوهرم هم اومد وبه سمت خانوادم حمله ور شد و متاسفانه اونها رو زد.
    و ما رفتیم شکایت . ولی در نهایت الان من وهمسرم آشتی کردیم ولی شوهرم با خانوادم رفت و آمدی نداره و من همیشه تنها باید برم شهرمون پیش خانوادم .همیشه ته دلم از شوهرم ناراحتم و بهش اطمینان ندارم .یعنی خونوادش هرچی بگن این میگه چشم . شوهرم خیلی وقتها ازم تشکر میکنه ولی من در زندگیم احساس نا امنی میکنم .گاهی فکر میکنم باید برم . آخر این زندگی نابودیه . گاهی فکر میکنم با داشتن دو بچه باید ادامه بدم. در ضمن اختلاف فرهنگی ما زمین تا آسمونه . یعنی اصلا افکار من برای این قوم نامفهومه.ناراحتم از اینکه با همه فداکاری که همسرم خودش هم میدونه من انجام دادم باز هم از خونوادش خط میگیره. یعنی آدم اینقدر قدرنشناس.
    ویرایش توسط فردیس : پنجشنبه 04 مهر 92 در ساعت 13:37

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    63
    Array
    عزیزم میتونم احساستو درک کنم نمیدونم چرا اکثر مردها اینجورین بعد ازدواج تازه یادشون میوفته خانواده دارن و اونا رو به زنشون ترجیح میدن درصورتی که خانواده باید بره تو اولویت دومشون زن و بچه اولویت اولو داشته باشن

    نباید زود برنجی و از کوره در بری به نظر من مشکل زندگیت حاد نیست که نخواهی ادامه بدی باید سعی کنی درستش کنی
    مشکلات تو واضح تر بگو تا دوستان کمکت کنن

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 11:03]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    6,210
    سطح
    51
    Points: 6,210, Level: 51
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 70 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام

    من برای خانواده همسرم یک دشمن مشترک هستم . یعنی پدر و مادر برادر و زن برادرها و خواهرش هرچند همه با هم مشکل دارن ولی من دشمن مشترکشون هستم و برای اینکه منو از پا بندازن هرکاری میکنن. اونا با من مشکل دارن چون از لحاظ فرهنگی خیلی متفاوت هستیم و من هیچوقت نخواستم مثل اونها باشم و اونها از این موضوع رنج میبرن. از نظر کاری هم من در شهر کوچکی که وطن همسرم هست زندگی میکنم و میشه گفت بهترین موقعیت شغلی رو دارم. با اونا رفت و آمدی ندارم و متاسفانه بدلیل اینکه محل کسب شوهرم ملک اوناست شوهرم اونارو هرروز میبینه و روش خیلی تسلط دارن. حتی اونا از اینکه بعدازظهر چند ساعتی مغازه رو ببنده تا بیاد خونه و مارو ببینه ممانعت میکنند و البته شوهرم هم از اونا اطاعت میکنه و چند باری که بر خلاف خواست اوناچند ساعتی بعداز ظهر پیش من و بچه ها اومده سریع بهش زنگ میزنن و ومیگن پاشو بیا. البته شوهرم ابتدا مقاومت میکنه ولی میدونم زورش نمیرسه و باز هم تسلیم میشه. امروز اینقد از این موضوع که نمیذارن چند ساعتی پیش ما باشه دلم گرفته بود که کلی گریه کردم. اونا فکر میکنن شوهرم مثل یک بچه 10 12 ساله باید بهشون چشم بگه و اگه غیر از این باشه زن ذلیله.دقیقا همین مفهومو تو گوشش فرو کردن و چون من موقعیتم نسبت به شوهرم و کلا خانوادش خیلی بالاتره همیشه بهش گوشزد کردن من یه موقع روم نره بالا. چه کار کنم شوهرم قبول کنه خودش مردی هست و مسئول یک زندگیه و نباید حرف اونارو گوش کنه.
    ویرایش توسط فردیس : شنبه 06 مهر 92 در ساعت 13:14


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.