با سلام خدمت دوستان من خانم شاغلی هستم که یک دختر دوسال و چهارماهه دارم. دختر من علاقه فراوانی به پدر خودش داره. ولی به دلیل مشکلات فراوان و اختلافات زیادی که با هم داشتیم پدرش در عین بی فکری مدت سه روزه که خونه رو ترک کرده و من و دخترم تنها هستیم. صبحها که سرکار هستم پرستار بچه مواظب اونه ولی بعدازظهرها که میرم خونه خیلی دلم براش می سوزه. همش بهانه پدرش رو میگیره. مخصوصاً شبها که میخواد بخوابه همش اونو صدا میکنه خیلی هم باهوشه . من که انگار قلبم داره آتیش میگیره. وضعیت من و پدرش هم به صورتیه که اصلاً امکان این وجود نداره که برم دنبالش.(البته مشکلم رو در قسمت مربوط به خانواده ، موضوع آیا می تونم در آینده بازهم بهش اطمینان کنم؟ ، طرح کردم) نمی دونم چه جوری باید با کودکم برخورد کنم دیروز بعد ازظهر اونو بردم پارک. تا وقتی اونجا بود خوب بود ولی موقع برگشت باز هم بهونه باباش رو گرفت . می ترسم این مسئله روی روحیه اش خیلی اثر بد بزاره. الان چند وقته ناخنش رو می خوره خیلی هم ترسو شده و با کوچکترین صدایی می دویه و میاد توی بغل من. خواهش می کنم به من بگید که چه رفتاری باید باهاش درپیش بگیرم. سعی می کنم روزها ببرمش خونه دوستام تا با بچه هاشون بازی کنه ولی با دیدن بابای اونها احساس میکنم بیشتر یاد پدرش می افته. اکثراً شب که می یاییم خونه سراغ باباش رو می گیره واقعاً خودم هم در شرایط روحی مناسبی قرار ندارم و این روحیه اون منو بیشتر متاثر می کنه. به نظر شما باید به اون توی این مواقع چی بگم ؟ آیا بگم بهش که دیگه باباش برنمی گرده؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)