به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array

    فکرهای وسواسی من درباره ازدواج سلامتی ام را به خطر انداخته است

    سلام دوستان عزیز. دو روز پیش یکی از همسایه های آمد و با مادر و دایی من صحبت کرد راجع به خواستگاری. راستش یکی از همسایه های ما او را واسطه کرده بود. خوب این همسایه ما که واسطه فرستاده است یک خانواده تبریزی هستند که ساکن تهران هستند. خانواده کم جمعیتی هستند و سه پسر دارند که یکی از آنها ازدواج کرده است. آنها در کوچه خودمان می نشینند و یک آپارتمان چهار طبقه دارند که یک طبقه را خودشان می نشینند و سه طبقه دیگر را برای پسرها در نظر گرفته اند. شغلشان هم این است که کارخانه مواد غذایی دارند و پسری که برایش می خواهند خواستگاری کنند ، در کارخانه پدرش شاغل است و فوق دیپلم و سی و یک ساله است. یعنی اختلاف سنی اش پنج سال است. من به مادرم گفتم بگذار بیایند. دیدنش هیچ ضرری ندارد. اما الان به دلایلی که توضیح می دهم بسیار دودل شده ام . آنها هنوز زنگ نزده اند اما من می خواهم به مادرم بگویم که به واسطه خبر دهد که نظرم عوض شده است. چون فشار خیلی زیادی روی من آمده است که دارد باعث بیماری ام می شود و خواب و خوراکم به هم ریخته است و آنقدر خسته هستم که حتی توان کوچکترین کار مثل جمع کردن لباس هایم را ندارم. بدتر از همه اینکه از فشار افکارم دارم بیمار می شوم و با خودم حرف می زنم و حس بغض و گریه دارم.

    خوب من میل جنسی خیلی زیادی دارم . من شب ها در رویاهایم چیزهایی می بینم که وقتی از خواب بیدار می شوم می بینم همه اش مربوط به مسایل جنسی است. برای همین خوابم راحت نیست و توی خواب و رویا همه اش حس فشار روانی دارم و وقتی بیدار می شوم احساس خستگی و بی حوصلگی شدید می کنم.
    از طرفی هم خیلی دوست داشتم یک خانه و زندگی مستقل داشته باشم که خودم اداره اش کنم .
    کلا دلم می خواست ازدواج کنم و از اینکه خواستگار ندارم ناراحت بودم.
    اما در مقابل مشکلات فکری زیادی گریبانگیرم بود که باعث ترس و اضطراب من می شد. سعی کردم حلشان کنم و مدتی راحت بودم اما از وقتی برای خواستگاری رضایت داده ام به صورت چند برابر دوباره زنده شده است که سعی می کنم در زیر طبقه بندی اش کنم :

    1- برای من جذابیت داشتن مرد خیلی مهم است. خوب راستش من از مردهای نظامی به ویژه نیروهای ویژه خیلی خوشم می آیم . از بچگی همین طور بودم. قدرت تخیل و فعالیت ذهنی من خیلی زیاد است و این مساله را دامن زد. سعی کردم واقع بین باشم. به خودم گفتم تو نمی توانی با حقوق کم زندگی کنی ، نمی توانی پایگاه اجتماعی ای که برای خودت در شهرت درست کرده ای رها کنی و به شهرهای دیگر بروی، نمی توانی خیلی منظم باشی و مدام به شوهرت چشم بگویی و کلا تو آدمی ثبات طلب هستی و نمی توانی زندگی یک آدم نظامی را اداره کنی و اصلا از کجا معلوم بتوانی چنین کسی را پیدا کنی آن هم وقتی که خواستگار نداری. سعی کردم تخیل ذهنی ام و داستان ذهنی ام را متوقف و ترک کنم . حتی برای اینکه این افکار را در ذهنم بکشم و از افکارم متنفر شوم به وبلاگ نظامی ای که همیشه سرمی زدم رفتم و برای یکی از مدیران وب سایت کامنت گذاشتم : به فلانی بگو یک روز تو را می کشم و به شرافتم قسم یک روز تو را می کشم. بنده خدا فکر کرد من یک مرد عقده ای مخالف هستم و گفت : بیا من را بکش. من از خدامه که شهید بشوم تا حد زیادی افکارم رفت و فکر کردم موفق شده ام. اما ته دلم نمی توانستم راضی شوم تا اینکه این خواستگار آمد. من اجازه دادم اما حس می کنم اصلا راضی نیستم و واقعا دلم از همین مردهایی که گفتم می خواهد. حس می کنم از نظر جنسی و روحی ارضاء می شوم . با این حال گفتم باید منطقی باشم و واقع بین زندگی کنم و برای همین گفتم بیایند. اما حس دلزدگی شدید از خواستگارم دارد و تک تک سلولهایم دلشان از همین تیپ مردها که گفتم می خواهد. واقعا دارم خرد می شوم.

    2- از طرف دیگر دایما در ذهنم مسایل منفی ای چون تبعیض های جنسیتی ، مشکلات و پرده دری ها و بی احترامی های بی پایه بین خانواده همسر و عروس که بسیار شاهدش بوده ام و از آن متنفرم ، تعصب های بی پایه و حق به جانبی های مردان که همسرشان را از کوچکترین حق و آرامشی محروم می کنند ، وابستگی های شدید مردها به خانواده شان به طوری که تا وقتی هم که پیر می شوند زندگی مختل است ، اینکه طرف دوست دختربازی اش را کرده و حالا دلش می خواهد یک همسر باکره و بدون رابطه داشته باشد و یک جنس دست اول تحویل بگیرد، اینکه چه قدر سر مهریه و خرید عروسی به دختر بی احترامی می شود ، احتمال آزارهای جنسی از طرف همسر که ماشاءالله در ایران کسی ککش هم نمی گزد ، اینکه شوهر نگذارد خانواده ام را ببینم یا از درسم را بخوانم یا از خانه بیرون بروم اینکه بگوید هر جا خواستی بروی باید اجازه بگیری ، اینکه به من زور بگوید و کتک بخورم ، اینکه کس دیگری را دوست داشته باشد و واقعا من را نخواهد و اذیتم کند و ...... به صورت دایم در ذهنم است لحظه ای نمی رود. حتی وقتی کار انجام میدهم ، می خوابم یا راه می روم. به طوری به خاطر فشار ها قیافه من شبیه آدم های بیمار شده است. متاسفانه در طول زندگی ام تمام این مسایل را شاهد بوده ام. دیده ام که بعد از مدتی هم زن و هم شوهر به انواع بیماری ها مبتلا شده اند و ناراحتی های اعصاب گریبان همه خانواده و حتی کودکانشان را گرفته است. به طور کلی یک روز خوش در زندگی هیچ کدامشان نیست نه زن ، نه شوهر و نه بچه. و از همه بدتر این مسایل آن قدر ادامه پیدا کرده که بی اخلاق شده اند و روحشان را فاسد کرده است. چیزی که من از آن متنفرم.

    واقعا مستاصل مانده ام که چکار باید بکنم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 آذر 92 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1391-5-19
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    990
    سطح
    16
    Points: 990, Level: 16
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    309

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نوپوی عزیز



    ماهي سياه گفت: شما زيادي فکر مي کنيد. همه اش که نبايد فکر کرد. راه که بيفتيم ، ترسمان به کلّي مي ريزد.


    __ صمد بهرنگي، کتاب ِ ماهي سياه کوچولو __


    به نظر من که بذار بیان ... شاید این آقا اونقدر جذبت کرد که تصورات قبلی ات کمرنگ شد ... و به یاد داشته باش که مردای (و کلا انسانهای) جذاب واسه همه جذابند و احتمال از دست دادنشون بیشتره ... باید با خودت کنار بیای که جذابیت واست مهمتره یا وفاداری

  4. 8 کاربر از پست مفید فرانک بانو تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92), deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92), فرهنگ 27 (جمعه 29 شهریور 92), مهرااد (جمعه 29 شهریور 92), بالهای صداقت (جمعه 29 شهریور 92), باران بهاری11 (جمعه 29 شهریور 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام نوپوجان

    رفتارها و افکار پریشانت طبیعیه اگ از اغلب خانوما بپرسی میگن ک اون موقع خواب و خوراک نداشتیم یا همش افت فشار و قند خون داشتیم...حتی بعضیا میخاستن سر عقد فرار کنن..
    خب مسئله یه عمر زندگیه طبیعیه این همه نگرانی و تشویش... عزیزم یه مدت همدردی نیا یا کم بیا و مشکلات رو نخون..

    دتر جان بذار آقای خواستگار بیاد حرفهاشو بزنه.. بعد تصمیم بگیر شخصیت ایشون رو میپسندی یا نه..

    برا اینکه تصمیم درستی بگیری و آرامش داشته باشی..تمرین تنفسی ک جناب sci گفتن و روشهای کنترل ذهن رو انجام بده..پیاده روی یا ورزش خصوصا ایروبیک هم خیلی موثره..خوابیدن و خوردن وعده های غذایی هم به موقع باشه..

    آروم باش دتر و با توجه به معیارهایی ک داشتی (نه الان ک آشفته ای و سرشار از احساس) بهترین انتخاب رو داشته باش..

    تنها خداست ک میداند بهترین در زندگانیت چگونه معنا میشود من آن بهترین را برایت آرزو دارم.
    بزرگترین هنر، عشق ورزیدنه

  6. 4 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92), deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92), مهرااد (جمعه 29 شهریور 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام نوپو جان! احساس می کنم شما یه سری خطاهای شناختی داری ( سو برداشت یا هر چه بشه اسمش رو گذاشت)

    1)یکی اینکه جذابیت داشتن رو معادل نظامی بودن می دانی! که البته این بر می گرده احتمالا به فیلمهایی که در این زمینه در کودکی دیده ای! یا شاید یه نظامی دیده ای که اینگونه است و تعمیم داده ای به همه آنها: من به عنوان کسی که با این قشر زیاد اشنایی دارم می تونم بهتون بگم که افکارتون ( اگه من درست حدس زده باشم) تا میزان بسیار بالایی خطا داره! به چند دلیل:

    1) اول اینکه انتخاب شغلهای نظامی دقیقا مثل سایر شغلها از روی اختیار نیست( یعنی خیلیها گزینه دیگری ندارن) و به خاطر خ مسایل و نبود کار و شغل خ ها مجبور به انتخاب میشن.( البته مسلما تعداد زیادی هم هستن که از روی علاقه می رون) البته من قصد جسارت به هیچ شغلی رو ندارم. منظورم دقیقا اینکه یه نفر بیاد بگه من همسر معلم دوست دارم درحالیکه خود شخص از روی اجبار معلم شده باشه! پس شغل در جامعه ای که از این لحاظ خ در مضیقه است در اکثر موارد به علایق و شخصیت فرد بستگی نداره! پس می تونی نتیجه بگیرین نظامی بودن الزاما با خودش نظم داشتن به صلابت داشتن و خ فاکتورهای دیگه مربوط نمیشه!

    2) گفتی نیروای ویژه رو دوست داری. ایا تا الان فکرکردی علتش چیست:علتهاش به نظر من می تونه اینا باشه: 

    معمولا این ادمها قد بلندی دارن و خوش هیکل هستن. چون ورزشهای سختی انجام می دهن! خب شما می تونی این جذابت رو در ورزشکارها هم ببینی!

    3) واقعا این شغلها سختیهای زیادی دارن و با خودشون محدودیتهای زیادی می ارن.

    4) به نظر من شما از ادمهایی با ویژگیهای زیر خوشت می اد:
    • قاطعیت زیاد
    • قدرتمند
    • منظم. اگه حدسم درست باشه شما فکر می کنین این خصوصیات در دسته خاصی از ادمهاس! در حالیکه اصلا اینگونه نیست! اجازه بدین یه خاطره براتون تعریف کنم
    ================================================== ==============================================
    در یه اتفاق که تو محل تحصیل بنده افتاد یکی از عناصر محبوب دانشجوها رو به دلایل نادرست از سمت برکنار کردن. ما هم به نشانه اعتراض تجمع کردیم. متاسفانه درگیری پیش امد! حالا شما فکرمی کنین که اولین کسانی که فرار رو برقرار ترجیح دادن چه کسانی بودن؟ باورش برامون سخت بود بله دوستان پرمدعا و رهبران گروه که همگی ورزشکار و درسخان و با ادعایی در حد تیم ملی. و فکرمی کنین چه کسانی ماندن: دقیقا یه پسر بسیار لاغراندام( خیلی از خانمها من جمله خودم از این اقا خوشمون نمی امد نه به دلیل حالا شکل یا قیافه . اشتباه فکر می کردیم. الان ایشون یکی از بچه های دوس داشتنی دانشگاهمون هستن ) و به همراه تعداد زیادی از خانمها!!!!! به جرات می تونم واست قسم بخورم که شجاعت به هیکل نیست به ادعا نیست ( می دونم این چیزا رو خودت بهتر از من می دونی! دیگه گفتن نداره! اما سعی کن به یقین برسی قبل از اینکه بخای تجربش کنی
    ================================================== ==============================

    پس با فرض درست بودن حدسهای من : شما ادم شجاع دوست داری اما مطمین باش شجاعت در قد و شغل و هیبت نیست. اون لحظه ای که به یکی از این دسته مردان اعتماد کنی و خلافش برات ثابت بشه صدای خورد شدن تمام امید و ارزوت رو خاهی شنید. شجاعت در منطق و گذشت و مهربانی طرفه!

    5) من حس می کنم شما به دلیل ماهیت شغلتان با افراد مشکل دار تماس زیادی داشته ای و اینها در شما بصورت یه الگو در امده! به نظرم گرفتار افتهای مشاوره ای شده ای. نه عزیز من ! این رو هم مدنظر داشته باشین که خ از رفتارهای نامناسب خانومها و انفعالشون زندگیشون رو خ سخت تر کرده! شما با نشان دادن اقتدارتون در زمان شروع رابطه و با پشتکارتون خ از مشکلها رو می تونی از شکل گیرشون جلوگیری کنی!


    در کل یه توصیه خاهرانه: شما عاشق اقتداری عاشق نظمی درسته؟ چرا این خصوصیات رو در خودت تقویت نمی کنی! تا کی دنبال ادمهایی بگردی که این خصوصیات رو داشته باشن یا نه ایا به خاستگاری شما بیان یانه ؟ حالا اگه امدن واقعا طرف ادم خوبی باشه یا نه؟

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331

    ویرایش توسط مهرااد : جمعه 29 شهریور 92 در ساعت 11:31

  8. 5 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92), deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92), بالهای صداقت (جمعه 29 شهریور 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    نوپو من چندتا از پست هاتو خوندم فکر کردم پسری... پس نگو تو دختری:) نوپو به ذهنت وقتی عملکردش تحت تاثیر احساسات و یا جاذبه جنسی و یا رویا پردازی های دخترونه است زیاد اعتماد نکن... گولت می زنه و می افتی توی دردسر... من این اشتباه رو کردم توی انتخاب همسر تو حواست باشه که اگر عزیزی دور و برت هست که خیر خواه تو هست و بهش اعتماد داری توی این شرایط خیلی خیلی بهتر از تو می تونه دو دو تا چهارتا کنه... من بر عکسش فکر می کردم به خیالم ماها خیلی امروزی تر و به روز تر هستیم برای زندگی امروز نظر ماها معتبرتره اما نبود اینطوری... منم موقع انتخاب یه چیزایی شبیه همین که می گی توی سرم بود که البته بعد یه روانشناسی که دوست بود باهام گفت همین علاقه ات به یه تیپ آدمای خاص خودش یه جور فریب ذهنی بوده مال اسیبای دوره بچگی تو... من الان دقیقاً توی یا رابطه با همون تصویر ذهنی ایده آلم هستم که شرایطش روزگارم و شب کرده و اینده امو نابود کرده. گول ذهنتو نخور. اگر فرضاً دو دوتای منطق تو میگه زندگی با این خواستگارت در اینده توام با امنیت و آرامشه سعی کن بشناسیش و توکل کن به خدا و راهتو برو چون احتمال زندگی موفق توی این مورد زیادتره. علاقه ات بهش نه اینکه صفر باشه ولی مجاورت زن و مرد علاقه ایجاد می کنه در نهایت ولی علاقه وافر دو نفر الزاماً امکانات، امنیت و اینده همراهش نیست.

  10. 4 کاربر از پست مفید Opal تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92), deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92), فرانک بانو (جمعه 29 شهریور 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1392-5-05
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    2,138
    سطح
    27
    Points: 2,138, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    145

    تشکرشده 307 در 119 پست

    Rep Power
    25
    Array
    منافقه میره پارچه میخره میره خیاطی میگه اینو کت شلوارش کن فردا نیام بگی برق نبود سوزن شکست چرخم خراب شد نخم تموم شد مریض بودم ددم مرد ننم مرد اصلا پارچمو بده نمیخوام بدوزی.(جک اصلاح شده تا قابل انتشار باشه)

    - - - Updated - - -

    منافقه میره پارچه میخره میره خیاطی میگه اینو کت شلوارش کن فردا نیام بگی برق نبود سوزن شکست چرخم خراب شد نخم تموم شد مریض بودم ددم مرد ننم مرد اصلا پارچمو بده نمیخوام بدوزی.(جک اصلاح شده تا قابل انتشار باشه)

  12. 2 کاربر از پست مفید Naashena تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    اگر درست یادم مونده باشه نوپو پرستار بیمارستان نظامیه.اینم می تونه تو انتخابش موثر باشه.


  14. 2 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اول اینکه این همه اضطراب و نگرانیت فکر می کنم به همزاد پنداریت بر می گرده که البته شبیه این مساله رو دانشجوهای پزشکی در اوایل درسشون پیدا می کنند. البته بهتره به این نکته هم توجه داشته باشیم که تمام مشکلات در زندگی تنها به یک نفر بر نمی گرددد و همه اعضای خانواده در ان دخیلند. اگر شما در انتخابت دقت لازم را داشته باشی و خود نیز سعی کنی حساب شده رفتار کنی به امید به خدا مشکلات کمتر خواهد بود. ضمن اینکه خوشبختیت را در خوشبختی در زندگی زناشویی گره نزن تا در این زمینه ضربه نخوری. اما در مورد جذابیت جنسی یک مرد نظامی، آیا از این لباس خوشت میاد؟ (منظورم اینه که یک فانتزی ذهنی شماست؟) اگر اینطور باشه خوب می تونی از داماد آینده بخوای بعضی اوقات لباس های نظامی در خانه بپوشد.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
    ویرایش توسط deljoo_deltang : جمعه 29 شهریور 92 در ساعت 18:56

  16. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92), مهرااد (جمعه 29 شهریور 92)

  17. #9
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب از همه شما دوستان تشکر می کنم. راستش سعی کردم فکر و خیال را کنار بگذارم و شرایط را درست بررسی کنم. وقتی درست فکر کردم متوجه شدم شرایط این خانواده و فرهنگ آنها با ما جور درنمی آید و من از اول این را می دانستم و بدون اینکه درست فکر کنم گفته بودم بگذار بیاید. خوب آنها یک خانواده سنتی بودند که این باب طبع من نبود ، خانواده من همه شان تحصیلات بالای دانشگاهی دارند و نیز خیلی هایشان الان به فکر ادامه تحصیل هستند و من که لیسانس دارم و الان دانشجو هستم بین شان کم سواد تلقی می شوم در حالی که مادر این خانواده سواد قرآنی دارد و پدرش سیکل است و اعضای نزدیک این خانواده هم که نشست و برخواست دارند همین طورند. و البته او هم همسایه ما است و در کوچه ما بسیاری از همسایه ها ما را می شناسند و می دانستند متفاوت هستیم اما آنها خیلی ابتدایی فکر می کردند و صرفا به خاطر قد من و نوع پوششم انتخاب شده بودم.
    متاسفانه من اشتباه کردم و گفتم اگر بیاید و برود مشکلی نیست. بگذار یک تجربه داشته باشم. اما مشکلی که دیدید برای من پیش آمد.
    به هر حال از کمک شما دوستان ممنون هستم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 31 شهریور 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسر و خانواده وسواسی
    توسط Persianleopaed در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 اسفند 95, 20:41
  2. وقتی همسرتان خواهان رابطه جنسی بیشتری است!
    توسط rezahbs در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 07 اسفند 95, 21:16
  3. همسر وسواسی من
    توسط ehsan59 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 23 خرداد 94, 18:11
  4. و بازهم حسرت و وسواس فکری لعنتی.....
    توسط mohammad-ra در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 دی 93, 23:18
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مهر 93, 12:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.