به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 مهر 92 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 11 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم

    تو گذشته ام اتفاقاتی افتاده که میخوام از ذهنم پاک شن ولی نمیدونم چه جور ی اینکارو بکنم ، یه بخشی از حافظه ام به صورت خودبه خود قبلا پاک شده چراشو نمیدونم حتی یادم نمیاد چه اتفاقاتی افتاده و بقیه که میگن هرچی فکر میکنم یادم نمیاد اون چند سال کجا بودم و چی کار میکردم
    الان میخوام ارادی دوسال از زندگیمو پاک کنم ، چه جوری میتونم این کارو بکنم و راهی هست؟
    تروخدا اگه کسی جایی رو میشناسه که هیپنوتیزمم کنن یا هرجور دیگه ای که بلدین بهم بگین من احتیاج دارم این دوسال و فراموش کنم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    به همدردی خوش اومدید.

    تو زندگی همه اتفاقاتی می افته که دوست داریم فراموش بشه.
    اما فکر کنم هیپنوتیزم آخرین راه باشه برای انجام این کار.
    شما به نظرم بهتره تمرکز بگیرید روی مسائل دیگه زندگیتون و به اون مساله ای که رنجتون میده فکر نکنید.خودتون رو با چیزهای دیگه مشغول کنید. اگه این کارو کنید کم کم گذر زمان مکتون میکنه که فراموش کنید و از تاثیر اون مسائل روی احساساتو زندگیتون کم میشه.

  3. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92), ribbon (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 مهر 92 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 11 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون pooh عزیز کم کم داشتم ناامید میشدم کسی جواب بده
    راستش خب من مجبورم فراموش کنم مجبورم پاکش کنم از زندگی

    اتفاق مال الان نیست خیلی سعی کردم فراموشش کنم و تقریبا فراموش کرده بودم ، فقط ازش یه سایه مونده بود که توی ناخداگاه ذهنم باعث میشد یه کارایی انجام بدم ولی یه نفر دیگه که شرایطش مثل خودم بود و تو اون قضیه حضور داشت بعد چند سال برام یادآوریش کرد( مثلا میخواست درددل کنه برام )
    و حالا خیلی وقت ها یکهو با یه اتفاق کوچیک پیدا میشه ، نمیذاره با کسی که باعث اتفاق بوده درست برخورد کنم،

    میخوام یه بار برای همیشه قال قضیه رو بکنم راحت شم ، مثل یه دندون کرم خورده است که یکهو شروع میگیره درد گرفتن بکنمش راحت میشم

    روی بقیه ی مسائل تمرکز میکنم ولی وقتی یه چیزی یادآوریش میکنه کلا زندگیم مختل میشه؛ افسرده میشم ، بیخواب میشم و ....
    با کسی هم نمیتونم در موردش صحبت کنم نه روم میشه نه دلم میخواد آبروی اون نفر بره هم اینکه اینجوری حس میکنم دارم مظلوم نمایی میکنم و نمیشه ، هم اینکه بیشتر از 15 سال گذشته

  5. کاربر روبرو از پست مفید ribbon تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکی از راههاش اینه که تمام شرایطی روکه منتهی به اون فکرآزاردهنده میشه تغییربدهی ازقبیل دکوراسیون اتاقت تانوع لباس پوشیدن وتنهایی زیادو...همچنین اون خاطره تلخ یا افکار رو روی کاغذ بنویسی ،تازمانی که توی ذهنت باقی میمونه ذهنت ازاون یه غول بی شاخ ودم میسازه....اما من حس میکنم دنبال یه روش خاص هستی برای پاک کردن واین نگران کننده است لطفا این تایپیک رومطالعه کن تا متوجه منظورم بشوی:http://www.hamdardi.net/thread-29050.html

    - - - Updated - - -

    اون واقعه ای که دیگران بهت میگن اتفاق افتاده ویادت نیست چی بوده؟وچرایادت نیست چه اتفاقی افتاده؟اون خاطره که آزارت میده ومیخای فراموشش کنی چیه؟اینجا بنویسش مانمیشناسیمت این احتمالاباعث بشه احساست بعدش تغییرکنه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  7. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    ribbon (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 مهر 92 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 11 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امین عزیز ممنون برای جوابتون
    ولی متاسفانه امکان تغییر شرایط رو ندارم ، اون فرد تقریبا همیشه جلوی چشممه تا وقتی که یا من ازدواج کنم از این خونه برم یا اون خونمون همون خونه اس وکسی هم حاضر نیست خونه رو عوض کنیم چون همه ی خانواده ی ما با هم زندگی میکنن ، اون فرد هست و مجبورم باهاش در ارتباط باشم
    من اون تاپیک و خوندم و ممنون برای لینک
    دقیقا همین علائمی که گفتن و من هم دارم به شدت کم حافظه شدم و گیج هم هستم ولی علتش رو هم نمیدونم ، بچه بودم یه بار تصادف کردم ولی هیچ مشکلی نداشتم و حتی بستری هم نشدم پس مشکل من ضربه نمیتونه باشه

    اون چند سالی که گفتم فراموش کردم، وقتی خانوادم تعریف میکنن مثل اینکه پدرم بیمارستان بستری بوده و یک عمل جراحی کوچیک روش انجام شده این تنها چیزیه که اونا میگن ( و از نظرشون هم عجیبه که من یادم نیست! و بقیه ی اتفاقا هم خب میگن روند معمولی زندگی بوده ) ولی من هیچی یادم نیست حتی مدرسه رو هم یادم نمیاد توی اون سال چه اتفاقاتی افتاده هیچی هیچی یادم نیست یه بار برای این موضوع رفتم پیش یه روانشناس گفت خودت میخوای یادت نیاد ولی نمیدونم چرا وقتی هیچی ازش یادم نیست از کجا بدونم برای چی خواستم؟

    یادآوریش هم به شدت عذابم میده ، انگار همه ی اون اتفاقات داره جلوم رژه میره ،در مورد دیگران میتونم راحت نظریه صادر کنم و بگم فلان کار و بکن یا فراموشش کن یا هزار جور راهکار ولی به خودم که میرسه حتی از بازگو کردن مسئله هم میترسم،انگار همه ی آشناهام نشستن پشت همین پنجره ببینن من چی مینویسم، عذاب وجدان میگیرم ، به خودم میگم باید فراموشش کنم ، نباید اصلا مطرحش میکردم
    بعد چند ماه که سایت و میخوندم بلاخره جرات کردم اومدم اینجا اکانت ساختم ولی هنوز حس میکنم نباید این کارو میکردم

    وقتی 11 سالم بود یکی از اقوام ( نسبی) بهم ....
    10 دقیقه اس دارم با خودم کلنجار میرم چه جوری باید بنویسم همین نیم خطم به زور نوشتم
    من اون آدم و بخشیدم توی تاپیک های آقای sci دیدم که باید ببخشمش ... من ازش گذشتم بخشیدمش ولی نمیتونم با خودم کنار بیام
    هنوز نمیتونم دستشو بگیرم وقتی کنارم میشینه از درون آتیش میگیرم، هیچ تماس بدنی و نمیتونم بپذیرم از جانبش
    نمیخوام اینجوری باشم میخوام عادی باهاش برخورد کنم مثل اونیکی برادرش

  9. کاربر روبرو از پست مفید ribbon تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    متاسفم که ... ببین فراموش کردن معنیش این نیست که خاطراتت دیگه اونجا نیستن معنیش اینه که از این به بعد بدون اینکه خودت بفهمی رفتار تو رو کنترل می کنن و تو نمی فهمی چرا و به چه دلیلی یه کار خاصی را انجام میدی. به جای اینکه بخوای فراموشش کنی برو اون ماجرا را با جزئیات بکش بیرون بشین برای اتفاقی که برات افتاده عذاداری کن اون ادم را مجازاتش کن برو به بچه هایی که توی سن و سال تو این ماجرا را داشتن کمک کن تا زندگی عادی داشته باشن... با یه ادم متخصص مشورت کن... فراموشی راه حلش نیست...

    - - - Updated - - -

    اینم که میگی اون دو سال را یادت نیست برای اینه که اینقدر برات استرس زا بوده که ذهنت مخفیش کرده اون ماجراها رو... الان یه بخش مهمی از رفتاراتو همون چیزایی کنترل می کنه که به خیال خودت فراموشت شده... یعنی فکر کنم اینطوری باشه

    - - - Updated - - -

    کلی فیلم ساختن راجع به این مسئله ... ندیدی همه می رن پیش روانشناس روانکاو تا درمان بشن؟

  11. 2 کاربر از پست مفید Opal تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92), toojih (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما فراموشی انتخابی داشتید.یه روانشناس خوب میتونه کمکت کنه.نمیشه به زوربه خودت تلقین کنی کسی روببخشی ممکنه بدترآسیب ببینی قبل ازبخشش باید یک شناخت ومعرفتی باشد چون بین شناخت واحساس رابطه مستقیم وجود دارد.هیچ روانشناسی توروسرزنش نمیکنه.حتما سریعا مراجعه کن نذاراین مشکل باهات بزرگ بشه وازلذت لحظات زندگیت محروم بشی.منظورم ازتغییرشرایط مثل تغییرجای قاب عکس یادرصورت توانایی زدن قاب عکس جدید تغییرمحل خواب یادرصورت فراهم بودن شرایط مثلارنگ آمیزی جدید خونه‏ تابهانه ای برای تغییرباشد،اما شماهم نیازبه روانکاوی ورواندرمانی دارید هم تغییرافکارآزاردهنده.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    toojih (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 مهر 92 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 11 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون اپال
    میدونم رفتارم رو کنترل میکرد قبلا یه بار سعی کردم فراموش کنم و موفق شده بودم ولی یه نفر دیگه که همین ماجرا براش اتفاق افتاده بود و البته اون عاقل تر از من بود باعث شد همه چیز یادم بیاد
    اگه فراموش بشه حداقل فقط میمونه یک سری اثر که باید اونا درست بشن یه سری رفتار اشتباه که تمام سعیمو کردم که درست باشن وقتی یادم باشه نمیتونم درست رفتار کنم، گاهی که تنهام خونه میاد بهم سر بزنه که نترسم واقعا نمیدونم چه جوری باید رفتار کنم دچار دوگانگی میشم اون ادم الان عوض شده بزرگ شده اون موقع اونم سنی نداشت دبیرستانی بود
    نمیتونم اون آدم و مجازات کنم اون آدم برام عزیزه با تمامی ظلمی که در حقم کرده ولی دلم نمیخواد خار به پاش بره حتی
    کمک کردن به بچه ها هم برام امکان پذیر نیست

    میدونم راه حل نیست ولی وقتی تو یه سایت مجازی که کسی من و نمیشناسه بعد کلی عذاب تونستم نصف خط بنویسم به یه متخصص چه جوری میتونم بگم؟ سه بار رفتم پیش مشاور ولی حتی نتونستم بهش اشاره کنم راجب هرچیزی صحبت کردم جز چیزی که میخواستم بگم
    فراموشی مثل این میمونه زخم دستت و نبینی اولش وقتی میزنی به جایی یکم درد میگیره ولی دردش هم از بین میره
    رفتار های منم درست میشه اگه بتونم این قضیه رو فراموش کنم میتونم باهاش عادی برخورد کنم ،اینجوری عذابم هم کمتر میشه

    - - - Updated - - -

    امین عزیز
    میدونم روانشناس سرزنشم نمیکنه ولی نمیتونم برای کسی بازگو کنم، جدای از اون باید تنهایی برم پیش مشاور چون به خانوادم نمیتونم بگم، اصلا چی میتونم بگم؟
    و تنها رفتن خودش خیلی وحشتناکه سه بار رفتم ولی اونقدر برام وحشتناک بود و از دو روز قبلش زندگیم مختل میشد که تصمیم گرفتم دیگه تنهایی نرم

    قاب عکس و اینجور چیزا چرا کلا قیافه و نوع چیدمان و یکم عوض کردیم ولی خب بزرگترین عامل که خود اون فرد هست و نمیتونم از جلوی چشمام بردارم و عامل بعدی که ذهن ناخداگاه خودمه که تا یه چیز مشابه میبینه میپره و یادم میاد

    من این و گذاشتم پای اینکه بچه بوده خب عقلش نمیرسیده کنجکاو بوده و ... به همین دلیل بخشیدمش
    نمیتونم باهاش درست رفتار کنم ، الان رفتارام مثل یه موج شده وقتی یادم میاد فوق العاده بد اخلاق و عصبی ام وقتی هم که یادم نیست عادیم و مهربون برخورد میکنم



    چه جوری میتونم پست و ویرایش کنم؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید ribbon تشکرکرده است .

    ammin (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  16. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما نصف راه رو رفتی آماده بخشیدن شدی واین خیلی خوبه مشکلت مستعد حل شدن هست...
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  17. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    ribbon (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 مهر 92 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 11 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دکمه ی ویرایش نداره چه جوری باید ویرایشش کنم

    - - - Updated - - -

    امین چه جوری باید ویرایش کنم نوشته ی قبلیمو؟

    - - - Updated - - -

    دکمه ی ویرایش نداره پیداش نمیکنم به کی باید پیام بدم؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. رنجشم از پدر و مادرم رو نمیتونم فراموش کنم
    توسط fomira در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 23 مهر 92, 03:37
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.